All language subtitles for Kung Fu Mulan.Farsi

،در 1500 سال پیش

...ژانگیوان با تمام قومیت های کشور

وارد دوره انسجام و یکپارچگی
،عظیمی شد

،اما تنها یک قومیت زیر بار نرفت

.گرسلند شمالی طالب جنگ بودن

در حالی که حکومت ژانگیوان
،تنها خواستار یک چیز بودند

!صلح

،بر اساس گزارشی محرمانه

گرسلندهای شمالی
،در حال طراحی حمله به ژانگیوان بودن

،و تنها یک دختر وجود داشت

.که می تونست همه اونا رو نجات بده

.مولان -
.قربان -

،مأموریت تو نفوذ به اردوگاه دشمن

.و کُشتن شاهزاده ست

!اطاعت قربان

!عالیجناب -
!عالیجناب -

.سلام بادج

،اگه می خوای این طوری غذا بخوری

.دیگه نمی تونی بدوی

.اون وقت باید بهت کالسکه ببندم

چی شد؟

چون بادج صدات کردم ناراحت شدی؟

!اسب نادان
،اگه من جات بودم

.ترجیح می دادم بهم کالسکه ببندن

،می دونی
.میدون جنگ جای خطرناکی ـه

شما کی هستی؟

شاهزاده تویی؟ -
.بله -

بچه کوچیک؟ -
.بله -

یعنی من باید تو رو بکشم؟

،بله
.وایسا

!نه
!من نیستم

تو یه قاتلی؟

.آره، درست گفتی

!من قاتلم

.می کُشمت

!لطفاً منو نکش
!لطفاً منو نکش

.واسه مُردن خیلی جوونم، منو نکش -
.ساکت باش -

!عالیجناب

همه چی روبراهه؟

،خوبم
.نیاید داخل

!من حالم خوبه

شاهزاده امروز چشه؟

امروز چشه؟
.والا همیشه همین طوری بوده

کجا دارید تشریف می برید؟

می شه اول برم دستشویی؟

.سعی نکن منو گول بزنی

!اصلاً عادلانه نیست
من چرا باید بمیرم؟

،خیلی خب
حالا چه طوری دوست داری بمیری؟

یعنی می تونم انتخاب کنم؟

!پیر بشم و بمیرم

.توی گزینه ها نیست

!خواهش می کنم
.به من رحم کنین

،به خانواده ام فکر کنین
...به پدر و مادرم، به

!ادامه بده

.من هنوز همسری انتخاب نکردم

،خیلی خب
،حالا که ازدواج نکردی

.تو رو نمی کُشم

خدایی؟
منو نمی کُشی؟

.نه، امروز نه

.مهارت های کونگ فوت خیلی باحالن

می شه به من آموزش بدین؟

،استاد کونگ فو
.من رو به عنوان شاگرد قبول کنین

.عمراً

مگه کسی رفته بود داخل؟ -
نه، این دیگه کیه؟ -

!نگهبان ها
!این قدر پچ پچ نکنین

!اطاعت قربان

.از شاهزاده مراقبت کنین -
.وایسا آقای قاتل -

.نرو

!قاتل
.بگیرینش

.هی تو

.از این طرف

!برادر

آسیب دیدی؟

!لطفاً بهش آسیبی نزنین

!از برادرم محافظت کنین

.جلوش رو بگیرید

.از سر راهم برید کنار

.بگیریدش

!زود باشین
!جلوش رو بگیرید

!بگیریدش

.داره می ره سمت دروازه

!جلوش رو بگیرید

!اسبش رو زمین گیر کنین

!بکش

!بگیریدش

.کارت تمومه

.می گیرمت

!حرکات خوبی داره

.ولی اون اسب خودمه

!تقاص این کارت رو پس می دی

!برگرد ببینم

هیچ می دونی داری با کی
مبارزه می کنی؟

.ولم کن

.فکرشم نکن

!وایسا حیوون

«مترجم: ذوالفقار جرفی»

!دختر

!یه دختر جنگجو

چرا باید یه دختر
همچین کاری بکنه؟

!احمقانه ست

!شاید همین الانشم مُرده

.اون جوری که فکر می کنی نیست

!ای مار کثیف

...هیچ کس جرأت نمی کنه منو

.خدا بهت رحم کرد آماده نبودم

...حالا دیگه می گیرمت

خب، داشتی می گفتی؟

.نه، نه هیچی نمی گفتم
.مشکلی نیست

.منم همین فکرو کردم

.حالا آماده مُردن شو

.دست نگه دار

من می دونم چه طوری
.دوتامون رو از این جا ببرم بیرون

تو؟
اونم یه پسر طویله؟

!پسر طویله

.آره

.قبلنا یه اسب این جا گم کردم

سه روز طول کشید
.تا تونستم از این جا برم بیرون

.فقط یک راه برای خروج از این دره هست

.به من دروغ نگو

.جونم در دست شماست

!راه رو نشون بده

!بدو

!ازش دور شو

منتظر چی هستی؟

یه راهی پیدا کن
.که از این جا بریم بیرون

!سعی خودم رو می کنم

!هی دختر کونگ فویی
!از این طرف

!مواظب باش

!الان نیشم می زنن

!نمی خوام این طوری بمیرم

!سفت بچسب

...نمی دونم تو رو شجاع بدونم

!یا کله خر

!فقط خواستم لطفت رو جبران کنم

من جونم رو عمراً
.به خاطر تو به خطر بندازم

!دستت

!دستت

!چیزی نیست بابا
.من خوبم

،حق با توئه
!فکر کنم حالت خوبه

...هر چند یه نیش از این عقرب ها می تونه

در عرض یه ساعت
.تو رو به زانو در بیاره

!نه
!وایسا

،قراره یه کوچولو دردت بیاد
باشه؟

!حله بابا

!به این می گی یه کوچولو؟

،می دونی
.شاید بهتر باشه اون طرف رو نگاه کنی

.خیلی مهارت داری

!ظاهراً تعجب کردی

!البته همه تعجب می کنن

!فوق العاده ست

،تو فقط یه استاد کونگ فو نیستی

!بلکه یه طبیب فوق العاده ای

...اگه یه کوچولو رو اخلاقت کار کنی

.واقعاً عالی می شدی

!هی، صبر کن

فقط همین؟

مطمئنی جای دیگه ای رو
نیش نزدن؟

!آروم باش
!قرار نیست بمیری

،نفوذت به اردوگاه ما

و تلاشت برای قتل شاهزاده
.کار شجاعانه ای بود

،محض اطلاعت بگم
.شما بودین که به ما حمله کردین

حمله کردیم
.چون شما منبع آب ما رو مسموم کردین

!و این اصلاً حرکت شجاعانه ای نبود

!دروغ محض ـه

!فقط بزدل ها این کارو می کنن

می شه یه سوال ازت بپرسم؟

،مشکلی نیست
.هر سوالی داشتی بپرس

چرا شاهزاده رو نکشتی؟ -
.ارزشش رو نداشت -

،یعنی اگه شاهزاده هم سن من بود

ارزشش رو داشت؟

!بدون شک

الان چی شده؟

.فکر کنم مهره های گردنم جا به جا شدن

.فقط یه راه به بالا هست

!دنبالم بیا گربه بزدل

!این خیلی بلنده

!حتی واسه یه گربه

!عالیجناب
شما کجا هستین؟

!شاهزاده

!عالیجناب
!برگردین

راه خروجی می بینی؟

.از این جا نه

.دارم از تشنگی می میرم

!هی دختر کونگ فویی

،نگاه کن
!پسر طویله غذا پیدا کرد

!بدو

دیوونه ای؟

،آره
.دنبالم بیا

!زود باش بیا
!این می تونه ما رو از این جا ببره بیرون

!نه واقعاً دیوونه ای

!سفت بچسب

!نمی تونم

!امیدوارم شنا کردن بلد باشی پسر طویله

چی؟

!وقتشه بپری
!یادت باشه، تو یه گربه ای

!گربه ها که شنا نمی کنن

،می دونی
.امروز جونم رو نجات دادی

.ولی من هنوز اسمت رو نمی دونم

.تو اول بگو

...من

.آرلش کنگرومم

چی؟
.محاله این اسم یادم بمونه

.همون «پسر طویله» صدات می کنم

!بیا، بگیرش

خب، اسم تو چیه؟

مگه قرار بود اسمم رو بهت بگم؟

!گولم زدی

،به هر حال
...به لطف اون ایده احمقانه ات

.تونستیم از اون دره بیام بیرون

!حالا چیز شاخی هم نبود

!حالا فهمیدم
.پس آزادی این طوری ـه

!من تصمیم خودم رو گرفتم
!عمر آدمی کوتاهه

...وقتی برگردم

.می خوام تمام آرزوهام رو برآورده کنم

مگه آرزویی هم داری؟

!البته که دارم
،از همون بچگی

،مثلا دوست دارم دور دنیا سفر کنم

.و بهترین غذاها رو بخورم

!تو رو نه

!خیلی آرزوی عجیب و غریبی ـه

،خب دختر کونگ فویی
تو چی؟

...من

چه طور می تونم آرزویی داشته باشم؟

.من به جای پدرم تو ارتش خدمت می کنم

به خاطر پدرت این کارو می کنی؟

!حدس بزن چی؟ منم همین وضعیت رو دارم -
تو؟ -

.البته

.ولی پدرم منو به زور فرستاد

!چه پدر مهربونی

!اسنوبال
!ویندرایدر

چه طوری اومدین این جا؟

،نگران نباش
!آدم بدی نیست

چه طوره یه کار دیگه بکنیم؟

،می دونم اون سعی کرد تو رو بدزده
!ولی تو هم انداختیش زمین

.پس بی حساب شدین

.اعتراف می کنم که اسب های زیرکی داری

،محض اطلاعت
.خودم بهشون آموزش دادم

!زود باش
!بزن بریم

!اون جا رو ببین
!مثل این که آرزوت داره برآورده می شه

پس منتظر چی هستیم؟

!بزن بریم

،گارسون
!بیا این جا

!اومدم

،بهترین غذاهات رو برامون بیار
!همه شون رو

!به روی چشم

آرزوها همیشه این قدر سریع
برآورده می شن؟

،زود باش دیگه
.بخور

یه حس بدی
.نسبت به این جا دارم پسر طویله

واقعاً؟

.همین الان پولش رو بده

اخه این همه نقره واسه یه کاسه برنج؟

!این دزدی تو روز روشنه

آره، خب که چی؟

.شماها یه مشت دزد حروم خورین

چه طور جرأت می کنی
بهم بگی دزد؟

!کمکم کنین

!هی بذارش زمین
.همین الان

مثل این که یه نفر می خواد
.مهمونی ما رو خراب کنه

،آره
.می خوام مهمونی شما رو خراب کنم

چه طوره تو استراحت کنی؟

.خودم خرابکاری می کنم

.بفرمایید

!پسر با دل و جرأتی هستی
بگو ببینم اسمت چیه؟

اسمم با «ب» شروع می شه
.به «الف» هم ختم می شه

!«بابا»

!آفرین

!امروز بابایی می خواد یکم ادبتون کنه

!خوشم اومد

!بگیریدش

،یه لحظه
.حرفم هنوز تموم نشده ها

!لگد برق آسا

.این که لگد نبود

!بگیر که اومد

،اگه کمکی خواستی
.حتماً خبرم کن

.فعلاً دارم خودم رو گرم می کنم

.بزن لهش کن

!این چرتکه خیلی کوچیکه

تشنه بودین؟

.نوشیدنی تو راهه -
.اون نوشیدنی به قیمت خونته -

.پس بهتره بگیرینش

.بیا این جا ببینم

!الان لهت می کنم

!الان دیگه راه فراری نداری

!هل نده بابا
.منم

.این دوتا خیلی به کار آدم میان

تموم شد بابا جون؟

!بیا بریم

!به همین راحتی

!عالی بود

قیافه شون رو دیدی؟

!باید تنبیه می شدن

...اگه ما دور دنیا سفر کنیم

.من همه جوره هواتو دارم

ما؟
حالا دو نفرو زدی شدی شکست ناپذیر؟

اگه 20 سال تمرین کنی
.شاید یه چیزی بشی

بیست سال؟

ولی اون موقع واسه سفر کردن
.پیر شدیم

!پسر طویله

!وقت خداحافظی ـه

!خداحافظی

ولی کجا می خوای بری؟

،به ارتش
مگه یادت رفته؟

...آره

،وایسا
.یه چیزی هست که می خوام بهت بگم

.بگو

،یه چیزی هست که تو نمی دونی

!من راستش یه پسر طویله ام

واقعاً؟

،ولی پسر باهوشی هستی

.مطمئنم مشکلی برات پیش نمیاد

.وایسا

اخه من چه مرگمه؟

چرا نمی تونم حقیقت رو بهش بگم؟

،داره بر می گرده
.حالا می تونم بهش بگم

،یادم رفت بهت بگم

...اسم من

.هوآ مولان ـه

.«هوآ مولان»

!اسم قشنگی ـه

!استاد

.مولان

بالاخره برگشتی؟

مأموریت چه طور پیش رفت؟

.شکست خورد قربان

!مشکلی نیست

!مأموریت آسونی نبود

!خوشحالم که سالم برگشتی

،قربان
!لطفاً یه مأموریت دیگه بهم محول کنین

.از پسش بر میام

،نگران نباش
.بازم فرصتش پیش میاد

!جناب فرمانده تشریف آوردن

چرا این قدر طول کشید؟

کُشتیش؟ -
.نه -

نه؟

مگه پدرت مرد توانایی نبود؟

چه طوری همچین پسر به درد نخوری رو
تربیت کرده؟

،جناب فرمانده
.لطفاً منو مجازات کنین

.فکر کنم پدرت هم اون قدرها مرد شجاعی نیست

رفته تو خونه اش قایم شده
.و از میدون جنگ فراری ـه

واسه همین تو رو به جاش فرستاد؟

،به من توهین کنین
.ولی به پدرم نه

جواب منو می دی؟

!این موضوع ربطی به پدرم نداره

!گستاخ

،جناب فرمانده
.خواهش می کنم

،شاید ایشون گستاخ باشن -
!استاد -

.ولی کماکان زبده ترین جنگجوی ما هستن

!برام مهم نیست

.از جلوی چشمم دورش کن

.برو پدرت رو برام بیار

.برام مهم نیست چند سالشه

.این کارو نمی کنم

،یا کاری که می گم رو انجام بده
.یا منتظر عواقبش باش

!نه

،جناب فرمانده
.اجازه بدین من درستش کنم

دوباره؟
چرا همیشه ازش دفاع می کنی؟

،جنگ به زودی آغاز می شه

،بذارید فعلاً زندانیش کنم

تا این رفتار توهین آمیزشون رو
.تو میدون جنگ جبران کنن

.این آخرین لطفی ـه که در حقت می کنم

...اما مجازات توهین به مافوق

.از همین لحظه شروع می شه

.درجه مولان رو ازش سلب کنین
!همین الان

!مطیع امر شما هستن

.باید برید برادرم رو پیدا کنین

!عجله کنین

!بجنب دیگه
.برید پیداش کنین

.همه جا رو گشتیم

.اما اثری ازشون نبود

!حرفت رو باور نمی کنم

.برید به جستجو ادامه بدین

متأسفانه احتمالش هست
.شاهزاده آرک مُرده باشن

!دروغگو
!داری دروغ می گی

کی گفته من مُرده ام؟

!داداشی

.می دونستم نمُردی

،من برادر بزرگ ترتم

!به این راحتی ها نمی میرم

!الحق که شأن و مقام شما مبارک و فرخنده ست

!البته

!داداشی
چرا استادم رو با خودت نیاوردی؟

استادت؟
استادت دیگه کیه؟

!همون قاتل

.ازش خواستم بهم کونگ فو یاد بده

.بیا این جا

،می خوام یه رازی بهت بگم
!اون قاتل یه زنه

پس چرا اون رو با خودت نیاوردی؟

....خب

.می دونم چرا

!چون نتونستی بگیریش

!البته که گرفتمش

!ولی داستانش مفصل ـه

،از یه لبه پرتگاه افتادیم تو دره

!دره ای پر از عقرب

.عقرب هایی به بزرگی این چادر

.دیوانه وار باهاشون مبارزه کردیم

.بعدش پریدیم رو یه عقاب غول پیکر

یعنی آرک موقعی که بیرون بود
عقلش رو از دست داده؟

!بعید نیست

...بعد تا می خورد زدیمشون

بعدش شمشیرم رو از غلاف خارج کردم
.و خودم رو انجات دادم

.پشتم قایم شو

،شاهزاده آرک
.لازمه انتقام بگیریم

انتقام؟
واسه چی؟

باید ژانگیوان رو مجبور کنیم
.که اون قاتل رو بهمون تحویل بده

.که تقاص کارش رو پس بده

.فکر نکنم ضروری باشه

.هی، بذار یه سوال ازت بپرسم

تو خیاط خوب سراغ نداری؟

!دارم

بلده لباس زنونه درست کنه؟

!بله

.عالیه

.خیلی خب

،ولی یه لحظه
.من یکم گیج شدم

این چه ربطی به جنگ داره؟

،به جنگ ربطی نداره
.به این مربوط می شه

،مولان
.این سلاح من بود

.و الان متعلق به توئه

!بهت قول می دم پدر جان

با این سلاح
.شرف و افتخار رو برای خانواده مون به ارمغان میارم

!من یه آدم به درد نخورم

،اسنوبال
این جا چه کار می کنی؟

پسر طویله تو رو فرستاده؟

می دونم می خوای منو
.از این جا بیاری بیرون

.ولی من نمی تونم

!باید بری

.همین الان برو

،اگه این جا بمونی

.بهت بی محلی می کنم

داری چه کار می کنی؟

!جفتک نزن

.دست نگه دار

.منو تو بد دردسری می اندازی

،خیلی خب
.هر کار بگی انجام می دیم

،بالاتر از سیاهی که رنگی نیست
.فوقش دوباره زندانی ام می کنن

کجا داریم می ریم؟

چی؟
نمی خوای بهم بگی؟

.خب، هرجا بریم از زندان که بهتره

!پسر طویله

!پسر طویله

چرا یواشکی بهم نزدیک شدی؟

.حقت بود

،خیر سرم خواستم سورپرایزت کنم
...ولی

،بگیر
.یه نگاهی بنداز

این برای منه؟

خوشت نیومد ازش؟

چه طور می تونم
همچین لباسی رو بپوشم؟

.حالا تو بیا بپوش

.اگه خوشت نیومد بندازش دور

!چه آمرانه

عوض کردی یا نه؟

!چشم چرونی ممنوع

!حرف زدن ممنوع

!خندیدن ممنوع

!پس گمونم بهتره برم

،وایسا
.این قدر تند نرو

!حس عجیبی دارم

!زیباست

!الکی نگو

!بیا

!خودت رو ببین

نظرت چیه؟

...انگار

!دارم به یه شخص دیگه نگاه می کنم

حالا اون «شخص» هدیه رو قبول می کنه؟

.آره، گمونم قبول کنه

...می دونی

،وقتی بچه بودم
،با پسرها کونگ فو تمرین می کردم

.از همه شون بهتر بودم

چرا از این موضوع تعجب نکردم؟

!می دونم

!اصلاً هیچ شانسی در برابر تو نداشتن

حالا چرا به کونگ فو علاقمند شدی؟

،پدر من هیچ پسری نداشت

...واسه همین خواستم بهش ثابت کنم

که یه دختر می تونه
.به اندازه پسر خوب باشه

واسه همین به ارتش ملحق شدی؟

...به ارتش ملحق شدم

،که خالصانه خدمت کنم

و شرف و افتخار رو
،برای خانواده ام به ارمغان بیارم

که دیگه کسی جرأت نکنه
.اونا رو سخره بگیره

،با این مهارتی که تو کونگ فو داری

.فکر نکنم کار دشواری باشه

.بیخیال

.قرار نبود این طوری بشه

،خب

اگه یه مقام عالی رتبه بشی
چه کار می کنی؟

اگه بتونم این کار رو برای خانواده ام
،انجام بدم

اون موقع می تونم
.کل زندگیم رو تغییر بدم

،می دونی

...همیشه این آرزو رو داشتم

.که یه جنگجوی زبده بشم

...من

،یه اسب

،و یه شمشیر

...برای برقراری عدالت و مجازات اشرار

.به دور دنیا سفر کنم

،می بینی

اصلاً آرزوی بدی نیست، درسته؟

!آره

.ما قهرمان ها مثل هم فکر می کنیم

.منم می خوام دور دنیا سفر کنم

،آره
.ولی تو بیشتر به فکر شکمت هستی

!خیلی تفاوت هست

.باید یه تیم بشیم

.و با هم سفر کنیم

!با تو

!نمی خوام با یه سربار سفر کنم

...ولی

واسه اسبم
.به یه پسر طویله نیاز دارم

!سراغ خوب کسی اومدین خانم

.من خوراکم اسب هاست

!ولی نباید تنبل بازی در بیاری

!به روی چشم

،بانوی من
سفرمون رو از کجا شروع کنیم؟

،جنوب خوبه
!جای قشنگی ـه

!شنیدم که خوراک اردک شور اون جا حرف نداره

،بعدش می تونیم بریم سمت باشو

،و از کوه ها و صخره های اون جا لذت ببریم
.واقعاً بی نظیرن

،آره
.بدم نمیاد ماهی های سرخ شده اون جا رو امتحان کنم

شنیدم تو لینگنان
.غذای خوشمزه تری هستن

!استاد

!تحویل بگیر
!ببین داشتی از کی دفاع می کردی

!گفتی زندانی اش می کنی

پس کو زندانی؟ ها؟

.نگهبان ها اون رو سوار بر اسب دیدن

!این مصداق خیانت ـه

!امکان نداره
.من به مولان اعتماد دارم

مطمئنی؟

،اگه اون مسئول این کار بوده

!من رو مجازات کنین

،جناب فرمانده

...مهم ترین چیز در حال حاضر

.شکست دادن دشمن ـه

باید قبل از این که واکنشی نشون بدن
.اونا رو در هم بکوبیم

.من بیشتر از تو طالب این جنگ هستم

.اما دستورات امپراتور واضح ـه

«حمله نه، فقط دفاع کنید»

.ولی نمی تونیم این فرصت رو از دست بدیم -
!بسه دیگه -

.تمومش کن

باورت می شه؟
.خیلی وقته داریم صحبت می کنیم

.نمی دونستم این قدر باهوشی

گمونم بیشتر از اسب داری
.به دردم بخوری

خودت گفتی
.که من یه روز آدم ماهری می شم

،البته
.من هیچ وقت در مورد آدما اشتباه نمی کنم

...راستش

.حرفم کاملاً جدی بود

کدوم قسمتش؟

...اون قسمتی که

...گفتم

...که بیا باهم تیم بشیم

.و دور دنیا سفر کنیم

امکانش هست؟

.ما الان توی جنگیم

.هنوزم دشمن هم هستیم

مگه مهمه؟

...اگه با هم باشیم

.بهم انگ خیانت می زنن

.و دیگه نمی تونیم هم دیگه رو ببینیم

اگه جنگ تموم بشه چی؟

و دیگه دشمن هم نباشیم؟

اون موقع راضی می شی؟

.پسر طویله و یه سرباز

،خب

.اگه جون سالم به در بردیم

.در موردش فکر می کنم

.مواظب خودت باش پسر طویله

.چشم دختر کونگ فویی

.تو هم مواظب خودت باش

.بر می گردم پیشت

،دیگه نمی خوام حرفی بشنوم
!آماده جنگ باشین

.بهتون قول می دم که این اتحاد جواب می ده

.لازم نیست وارد جنگ بشیم پدر

!کافیه

.من با مولان ازدواج می کنم

.این کارو می کنم پدر

،خیلی خب
.من به این وصلت راضی ام

.ممنونم پدر جان

.مولان عزیزم

.به زودی هم دیگه رو می بینیم

.باید حقیقت رو بهت بگم

!کمک
!کمک

!یکی بهم کمک کنه

!نزدیک بود

!فکر کنم امروز روز شانس منه

،هم طرف راهزن ـه
.هم من می تونم تمرین کنم

چرا افتادی دنبال من؟

،هی شما
!لطفاً بهم کمک کن

!این حجم از وقاحت ستودنی ـه

.دزدی از مردم تو روز روشن

!سرت تو کار خودت باشه

!کار من همینه

!دست به شمشیرش بدک نیست

!خدا به خیر گذشت

!برو

!ممنونم

...می دونی اگه یکی با گرگ تنها در بیفته

چه بلایی سرش میاد؟

پس «گرگ تنها» تویی؟

والا می گفتن گرگ تنها
.یه مرد ریشوئه

...مرد نیست، ریش هم نداره
.مابقی هم سینه قبرستونن

!یه راهزن بی ریش
.پس نشون می ده دروغگویی بیش نیستی

!این به تو مربوط نمی شه

!ولی شمشیرم به جای من صحبت می کنه

.مهارت کونگ فوت بدک نیست

ولی حیف که تو یه مسیر اشتباه
.ازش استفاده می کنی

به چه حقی منو قضاوت می کنی؟

!در هر دو حالتش حق با منه

!تسلیم شو

فکر می کنی برای برقراری عدالت
داری این کارو می کنی؟

.تو اصلاً نمی دونی اون یارو کی بود

.تو چشم من یه بی گناه بود

...اگه بفهمی که همین الان

ناجی یه مرد شرور بودی
چه کار می کنی؟

بازم منو محکوم می کنی؟

.حرفات رو به اندازه کافی شنیدم

.وقتشه تو تسلیم بشی

!محاله

...چرا جونت رو واسه یه مرد ناشناس

به خطر می اندازی؟

،باید حرفم رو باور کنی
.اون یه آدم شرور بود

حرف تو رو باور کنم؟
!تو مثل یه گرگی در لباس میش

اگه فکر می کنی
،که خیر و شر به ظاهر بستگی داره

!پس خیلی ساده لوحی

.من خیلی هم خوب می دونم

.و می دونم تو آدم شروری هستی

چه طور جرأت می کنی
با من در بیفتی؟

...جرأت داری مزاحم کارم بشی

ولی جرأت نداری
.با گرگ تنها روبرو بشی

.دختر باهوش و فرزی هستی

.منو یاد 10 سال پیش خودم می اندازی

شاید بهتر باشه
.تو رو «گرگ بزدل» صدا کنم

.هیچ وقت مثل تو نمی شم

.هیچ وقت

!قبول کن

!هیچ وقت نمی تونی در حدم بشی

،ظاهراً شکست خوردم

.حالا زندگی من تو دستای توئه

!دختر شجاعی هستی

،درست گفتی

!من مثل 10 سال پیش توئم

،من می ذارم بری

،هر شخص دوتا جنبه شخصیتی داره

.ازت می خوام به من ملحق بشی

...فکر کنم بتونیم -
.بذار یه نصیحتی بهت بکنم -

.موضوع قرار گرفتن تو جنبه درست شخصیت نیست

.موضوع داشتن دلیل درست ـه

.هی دختر کونگ فویی

نامه ام سورپرایزت کرد؟

!دروغگوی بدجنس

چرا زودتر بهم نگفتی؟

خب، تو اون جا بودی
.منم این جا

.نگران نباش

.از این به بعد همه چی روبراه می شه

.بهتره سر حرفت بمونی

.آرک

اخه تو

این جا چه کار می کنی بچه؟

عقلت سر جاشه؟
.من واقعاً نگرانتم

راجب چی حرف می زنی؟

وسایلت رو جمع کردی؟

.من نمی خوام برم خونه

.می خوام مبارزه کنم

!دیگه جنگی در کار نیست داداش کوچولو

قراره بین ما و ژانگیوان
.صلح و ازدواج برقرار بشه

چی؟
ازدواج؟

.ولی من هنوز بچه ام

.تو که نه فسقلی

.داداش بزرگت قراره ازدواج کنه

،باشه قبوله
،این دفعه نوبت توئه

.ولی دفعه بعد نوبت منه

!قبوله

،وقتی بزرگ شدی

بهت کمک می کنم
.تا یه شخص مناسب پیدا کنی

.فکر کنم من با استادم ازدواج می کنم

چی؟
!حرفشم نزن

!تو یه دروغگویی

.باشه

،یه کار دیگه می کنیم

،اگه من با استادت ازدواج کنم

بهش می گم
.هر روز بهت کونگ فو یاد بده

نظرت چیه؟

.راضی ام

!عالیجناب

چی شد؟
قراره ازدواج صورت بگیره؟

.پیشنهاد ازدواج رو رد کردن

.نه، امکان نداره

.حقیقت داره

اخه چه طور ممکنه؟

.حتماً یه مشکلی پیش اومده

!نه

.شاید جون مولان در خطر باشه

!دستور من اینه

...با تمام قوا

.به سمت «دیوار بزرگ» حرکت می کنیم

.اطاعت قربان

.دست نگه دار

!وایسا حیوون

.ممنون که جونشون رو نجات دادین

!جناب فرمانده

هوآ مولان؟
این جا چه کار می کنی؟

مولان ایشونه؟

پس کی می تونه باشه؟

.هوآ مولان

شما واقعاً مَرد هستین؟

.معلومه که مَرده

...چرا تو

امروز رفتارت عجیب غریب شده؟

.حقیقت رو بگو

...مگه به پدرت نگفتی

.این موضوع ربطی به پدرم نداره

.بله

من خودم رو به عنوان مرد جا زدم
.و به ارتش ملحق شدم

چه طور جرأت کردی؟

تو ارتش من
.خودت رو به عنوان یه مرد جا زدی

،به من دروغ گفتی
.به امپراتور دروغ گفتی

!نگهبان ها

.دستگیرش کنین

.اطاعت قربان -
.دست نگه دارین -

ایشون باید به خاطر نجات جون من
...ازشون تقدیر بشه

.نه این که مجازات بشن

!نجات جون شما

!هوآ مولان

!عالیجناب

!جناب شاهزاده

.باعث دلگرمی ـه که شما خانم هستین

،نه تنها گناهکار نیستین

.بلکه باید بهتون تبریک بگم

ازشون تشکر می کنین؟

...شاهزاده گرسلند شمالی

،خواستار آتش بس با ژانگیون شده

تا بتونیم از طریق ازدواج
.صلح رو بین دو دولت برقرار کنیم

.به همین دلیل من این جا هستم

این موضوع چه ربطی
به ایشون داره؟

شاهزاده گرسلند شمالی
.تمایل دارن هوآ مولان رو به عقد خودشون در بیارن

.حرکات کونگ فوت خیلی باحالن

می شه بهم یاد بدین؟

،استاد کونگ فو
!منو به عنوان شاگرد قبول کنین

!باور نکردنی ـه

اون فسقلی عقلش رو از دست داده؟

نظرتون چیه؟

...می شه

یکی دیگه رو پیدا کنین؟

چی؟

،هوآ مولان
فکر کردی این چیزها بچه بازیه؟

!من نمی رم

،اگه از دستورات سرپیچی کنی

.به اعدام محکوم می شی

!خب بشم

!من جایی نمی رم

می خوام ببینم
.تا کی به این لجاجت ادامه می دی

.حتماً یه راه دیگه ای هست

!جناب فرمانده

ارتش گرسلند شمالی
.در حال پیش روی به سمت دیوار بزرگ هستن

ولی چرا اخه؟

!عالیجناب

.باید فوراً به شهر برگردیم

،بسیارخب
.بریم

!نگهبان ها

.با غل و زنجیر اسکورتش کنین

.اطاعت قربان

،لازم نیست
.خودم می تونم بیام

،استاد
مگه قرار نبود اتحاد صورت بگیره؟

.می دونستم این یه توطئه ست

باید چه کار کنیم؟

.نگران نباشین عالیجناب

!مگه این که از جنازه من رد بشن

!استاد

.یه راهی برای شکست دادنشون پیدا کنین

.نگران نباشین

من منتظرم ببینم
.چه قدر طول می کشه تا بمیرن

!مبارزه! مبارزه! مبارزه

!مبارزه! مبارزه! مبارزه

!مبارزه! مبارزه! مبارزه

،عالیجناب
.همه اینا به خاطر منه

...خواهش می کنم بهم فرصت بدین

تا برای جبران اشتباهاتم
.روانه میدان جنگ بشم

،مولان
.نباید این کارو بکنی

!حق با اونه
.باید مسئولیت کارهاش رو قبول کنه

!خواهش می کنم
.بذارید این کارو بکنم

،بسیارخب
!اگه این تنها راهه

.بله عالیجناب

!مبارزه! مبارزه! مبارزه

.خوب گوشاتون رو باز کنین

.من هوآ مولانم

.دختر کونگ فویی

اگه از مرگ هراسی ندارین
.به میدان بیایید

!عالیجناب رخصت

!دست نگه دارین

!برگرد

!عالیجناب

!پسر طویله

!گفتم برگرد

.مولان

تو... تو شاهزاده گرسلندی؟

مگه نامه ام دستت نرسید؟

نامه؟
کدوم نامه؟

.تو نامه برات توضیح دادم

من همون شاهزاده ای بودم
.که قرار بود به قتل برسونی

چرا بهم نگفتی؟

!به من دروغ گفتی

.می ترسیدم منو بکشی

.این فرصتی برای نجات مولان ـه

چرا هنوز داری تلاش می کنی که نجاتش بدی؟

...پدرم قول داد اگه ما ازدواج کنیم

.آتش بس اعلام کنه

،این قول پدرته
.قول من نیست

...مگه تو نگفتی -
.تو با ارتشت اومدی این جا -

!منو شکست بده

!بعدش صحبت می کنیم

ولی چه طوری می تونم شکستت بدم؟

!بگیر که اومد

خداوکیلی؟

!دروغگو

،درسته روی زمین حریف تو نمی شم

.ولی روی اسب بحث جداست

.دستت رو بکش

.نه

فقط همین رو تو چنته ات داری؟

!کافیه

.ولم کن

...همه نیروهای دو جناح

.خوب گوش کنین

...از این لحظه به بعد

...میان ژانگیوان و گرسلند شمالی

.صلح برقرار می شود

!صلح تا ابد

!بیایید به افتخار هر دو کشور بنوشیم

!به افتخار صلح

،شاهزاده آرک
.شما انسان عاقل و عادلی هستین

!رفتار تحسین برانگیزی داشتین

.شما لطف دارین جناب شاهزاده

.این آتش بس استراتژی هوشمندانه ای بود

...من می خوام به افتخار شما

.و ملت تون نوشیدنی بخورم

.به افتخار خودمون

!استاد

.مولان

.شما سال ها از من مراقبت کردین

.این لطف شما رو فراموش نمی کنم

.من به افتخار شما می نوشم

.نیاز به تشکر نیست

،جنگ به پایان رسیده

من می رم تو جنگل تاورز
.تجدید قوا کنم

...ولی

،یادت باشه
...هر اتفاقی که بیفته

.می تونی اون جا منو پیدا کنی

،جناب فرمانده

!بنوشید

!بذار واسه خودت

،اگه شاهزاده دستور عقب نشینی نمی داد

.الان دست از پا درازتر تو راه خونه بودین

.زیاد رجز می خونی فرمانده

...این مکان

.می تونم تو یه روز با خاک یکسانش کنم

جدی می گی؟

،اگه دست من بود

...صد سال سیاه نمی ذاشتم

.پاتو بذاری این ور دروازه

!بیا
!بریم این موضوع رو بین خودمون حل کنیم

!وجودش رو نداری

،از تو هراسی ندارم
!بیا بریم

!بیا بریم دیگه

!کافیه

!داری به مهمانان ما اهانت می کنی

مهمانان؟

!دیر یا زود دشمن ما خواهند شد

!تو منگی -
!نیستم -

.زود باش برو بیرون

برم بیرون؟

!پشیمون می شید

،بیخیال
.یه نوشیدنی دیگه بخوریم

.فکرشم نمی کردم یه روزی این جا بایستم

روی «دیوار بزرگ» باشم
.و به گرسلند شمالی نگاه کنم

.از این جا منظره کاملاً متفاوتی ـه

هنوزم داری به اون نامه جعلی
فکر می کنی؟

!آره

،اون نامه
!معلومه یه جای کار می لنگه

!به نظر می رسه یه نفر پشت همه این قضایاست

.آره، برای منم عجیب ـه

.می خوام در موردش تحقیق کنم

،هر کسی که این کارو کرده
.حتماً از سران بلند پایه ست

،ولی حالا که جنگ تموم شده

.دیگه نمی تونن کاری از پیش ببرن

.آره، حق با توئه

.امیدوارم این صلح پا بر جا بمونه

،دروازه ها رو ببندین
!مشکل امنیتی پیش اومده

شاهزاده گرسلند با هوآ مولان
،توطئه کرده

.و شاهزاده رو دزدیدن

.به خاطر این کارشون باید بمیرن

!نگاه کنین
!اون جا هستن

هر کی اونا رو زنده بگیره
!پاداش خوبی گیرش میاد

چی شده؟
.باید بفهمم

.ایناهاشون

!اصلا وضعیت جالبی نیست

.باید از این جا بریم

،زود باش
.منو بگیر

بگیرمت؟
کجات رو بگیرم؟

!کمرم رو احمق

!دارن از دیوار می پرن

!تکون بخورین! تکون بخورین
.باید اونا رو دستگیر کنین

!از این طرف
!از این طرف

!جناب فرمانده

همه جا رو گشتیم
.آب شدن رفتن تو زمین

!خودتون رو آماده کنین

...قراره تا پای جان

.با گرسلندی ها بجنگیم

!مبارزه! مبارزه! مبارزه

.ترس من از همین بود

فکر می کنی فرمانده
...شاهزاده رو دزدیده

که واسمون پاپوش درست کنه؟

.الحق که آدم شیطان صفتی ـه

،این همه تلاش کردم

.الان شدم یه خائن

.باید همین الان بریم

اگه ارتش من به گرسلند
،عقب نشینی کنه

.دیگه فرمانده دستش به ما نمی رسه

،اگه با تو بیام

.به من برچسب خائن می چسبونن

.الان نباید نگران این موضوع باشی

!بس کن

!باید اول بی گناهی ام رو ثابت کنم

.وقت نداریم

!یه فکری دارم

...استاد به ما کمک می کنه

.توطئه فرمانده رو برملا کنیم

.با من بیا

.ولم کن

می شه واسه یه بار به حرفم
گوش کنی؟

چرا باید گوش کنم؟

.تو کاری که لازمه رو انجام بده

.لازم نیست مراقب من باشی

،خواهش می کنم
.اوضاع خیلی خطرناک ـه

.نمی تونم ازت مراقبت کنم

.نه عالیجناب

.این شمایی که به مراقبت من نیاز دارین

.خیلی خب

.جلوت رو نمی گیرم

.یه لحظه

کی اون جاست؟

تو این جا چه کار می کنی؟

می خواستم همین سوال رو
از تو بپرسم؟

تو شاهزاده رو دزدیدی؟

.آره، درسته

.در موردت اشتباه فکر می کردم

می دونی چه قدر دردسر درست کردی؟

.دستت رو بکش

.این بار نمی ذارم قسر در بری

شاهزاده کجاست؟

من فقط کارو انجام می دم
.و پولم رو می گیرم

کی تو رو اجیر کرده؟

،می دونستم
.کار فرمانده ست

!فرمانده

،اگه اون نبود

پس کار کیه؟

.تو دخالت نکن

!بهم بگو
کار کی بود؟

.من بودم

.مولان

!استاد

.منتظرت بودم

.شاهزاده رو تحویل دادم

.وقتشه پولم رو بدی

،گرگ تنها
.الحق که این اسم برازنده توئه

!مثل آب خوردن بود

داستان از چه قراره؟

!مولان

،من همیشه به تو ایمان داشتم

...حالا چه طوره

از این به بعد برای من کار کنی؟

!استاد
...اگه مشکلی پیش اومده

.شاید بتونم بهتون کمک کنم

،تو هم می دونی
...فرمانده

.اون عزتی که تو دنبالش بودی رو بهت نداد

.ولی من این عزت رو بهت می دم

،شما دنبال شورش هستین

مشکلش چیه؟

،اگه الان شاهزاده رو آزاد کنین

.ممکنه جونتون رو بهتون ببخشن

.دیگه راه برگشتی نیست

.باشه، پس خودم این کارو می کنم

!داری حماقت می کنی مولان

!از سر راهم برو کنار

.این فنون کونگ فو نیست

پس یه نفر هست
!که یه چیزهایی حالیش باشه

تو کی هستی؟

...ما حمله کردیم

.چون شما منبع آب ما رو مسموم کردین

.این حرکت شجاعانه ای نبود

مأموریت تو
،نفوذ به اردوگاه دشمن

.و کُشتن شاهزاده ست

.اطاعت قربان

.تو اون نامه جعلی رو نوشتی

.الان می فهمم

!پس هدفت همین ـه

،می خوای آتش جنگ رو شعله ور کنی

.و به هر دو جناح حکومت کنی

،یه ضرب المثل قدیمی هست که می گه

،تحت فرمانروایی یک مرد
.کل ملت کامروا می شوند

،و اون مَرد
.من هستم

.این اصلاً شبیه حرفای قبلت نیست

،گفتی می خوای ظلم رو ریشه کن کنی

.و همه مردم رو نجات بدی

،فرقی نداره

ژانگیوان و گرسلند
.به زودی تحت امر ما خواهند بود

...اون موقع

!خفه شو

،اینم پولت

!شاهزاده رو پس بده

.تا جایی که می دونم اهل به هم زدن معامله نیستی

.حالا به هم می زنم

همه چی از یه جایی
.شروع می شه

.من به مردمم کمک می کنم

.و تو جزء مردمم نیستی

.نیازی ندارم که باشم

!نگاه کنین

،آماده
،هدف

!آتش

!حمله کنید

!هدف

.تموم این مدت ازم سوء استفاده کردی

.من داشتم کمکت می کردم

.که واسه خانواده ات عزت و افتخار بیاری

افتخار؟
.بیشتر شبیه رسوایی ـه

...تو فقط

این قدر گستاخی
.که احتمالات رو در نظر نمی گیری

،نه
!گستاخ تویی

.به خاطر عزت خانواده ام باهات مبارزه می کنم

.فکر نکنم در توانت باشه

،هر دوی شما
.زود باشین

،تو برو دنبالش
.من از این طرف می رم

،حکومت بر جهان مثل هنر کونگ فو می مونه

.قوی ترین همیشه چیره می شه

.جهان مال تو نیست که بهش حکومت کنی

.هیچ راه فراری نداری

!تسلیم شو

!واقعاً؟

.ببینید و یاد بگیرید

!به دور و برتون نگاه کنین

!همیشه یه راه فراری هست

!از دروازه محافظت کنین

.اونا هیچ وقت نمی تونن به قلعه نفوذ کنن

افراد، تا قبل از غروب آفتاب
.به «دیوار بزرگ» مسلط بشید

.و شاهزاده رو نجات بدین

!عالیجناب

کی بهتون گفته حمله کنید؟

.فکر می کردیم دشمن شما رو دزدیده

!به همه سربازها بگو عقب نشینی کنن

چی؟

برام مهم نیست
،اگه دشمن بهمون حمله کنه

.ما جوابشون رو نمی دیم

!این دستور منه

.اطاعت عالیجناب

!بدک نبود

!فریب دادن رو یاد گرفتی

.می بینم که خیلی پیشرفت کردی

،آره
.اون قدر که بتونم شکستت بدم

!بس کن

!محاله

الان راضی شدین؟

.نه

...اگه همراه من نیای

.همه کاسه کوزه ها سر تو می شکنه

!بهت انگ خیانت می زنن

.و برای خانواده ات سرافکندگی به بار میاری

،حق با توئه

،این باعث رسوایی خانواده ام می شه

!مولان

ولی اگه تا پای جان
،باهات مبارزه کنم

،حتی اگه به قیمت جونم باشه

.شرافت خانواده ام رو حفظ خواهم کرد

از مُردن نمی ترسی؟

،کشور من هزاران سرباز شجاع داره

.من ترسی ندارم

!منم همین طور

!واسه آخرین بار بهت فرصت می دم

،نه
!من واسه آخرین بار بهت فرصت می دم

،امان از دست دخترها
!هیچ وقت یاد نمی گیرن

!مثل این که این نبرد به پایان رسید

...گمونم پسر طویله

...با ارتشش از این جا رفته

.و دیگه بر نمی گرده

!منو فریب دادین

!مولان

،اگه اصرار داری به من خیانت کنی

!چاره ای جز ریختن خونت ندارم

!تقاص این کارت رو پس می دی

تو چه جور مردی هستی؟

!فقط یه بزدل به زن آسیب می رسونه

درسته؟
.با من مبارزه کن

!پسر طویله

می خوای شجاعت رو ببینی؟

!بدو
!از این جا برو

می خوام چندتا مهارت واقعی
.نشونت بدم

.تو رو دست کم گرفته بودم

تو کی هستی؟

!مولان

!پسره دیوونه

چرا اومدی این جا؟

.همین الان برو

.قول دادم ازت مراقبت کنم

،مواظب باش
!پشت سرت

آرک

خیال کردی
می تونی منو فریب بدی؟

،ضعیف تر از این حرفایی

!پسر طویله

همه رجز خوانی ات همین بود؟

.قبول کن

،به اندازه کافی قوی نیستی
.کُشتنت سودی برای من نداره

.مولان

مگه قرار نبود بهترین جنگجو باشی؟

.فقط برو

.ثابت کن

.داری خودت رو به کُشتن می دی

،مولان
.تسلیم نشو

.بیا این جا

.این برای پسر طویله

.این یکی برای گرگ تنها

.و این یکی برای کل دنیا

!پسر طویله

!پسر طویله

.خواهش می کنم زنده بمون

تو قول دادی
.با من به دور دنیا سفر کنی

!پسر طویله

!پسر طویله

!پسر طویله

!سلام

تموم شد؟

!دارم از گشنگی می میرم

داری می میری
.بعد همه چی رو به شوخی گرفتی

،همه چی رو
.به جز تو

«یک ماه بعد»

خب، الان برنامه ات چیه؟

.بر می گردم سر کارم

چرا منصبی که شاهزاده بهت داد رو
قبول نکردی؟

،بهتر از این رقم نمی خورد

.تو هم قبول نکردی

!برام جای سوال داره

!مسخره ست

.این چیزی بود که قبلاً می خواستم

الان چی؟

الان؟

.می خوام آزاد باشم

.شبیه دختر ساده لوح سابق نیستی

مطمئنم تو هم یه روزی
.ساده لوح بودی

.به نکته خوبی اشاره کردی

.این دور و بر می بینمتون

!مواظب خودت باش

،بانوی من
.وقتشه سفرمون رو شروع کنیم

،یادت نره

،من برای برقراری عدالت می جنگم

.تو هم به اسب ها رسیدگی می کنی

...ولی

.خودت قول دادی

،خیلی خب

.این کاری ـه که یه همسر خوب انجام می ده

.دختر کونگ فویی من

،یادت باشه
.نباید تنبل بازی در بیاری

،نگران نباش

.من واسه این کار ساخته شدم

.عالیه

،بانوی من
قراره کجا بریم؟

جینگنان یا باشو؟

،بستگی به خودت داره

،ولی اول

.بیا بریم به زادگاهم

!پس بزن بریم

،چند سال بعد»
...ژانگیوان و گرسلند شمالی

«.به یک کشور واحد تبدیل شدند

«مترجم: ذوالفقار جرفی»