All language subtitles for Flowers.in.the.Attic.The.Origin.S01E02(1)

کنترل

مثل جوونیه

تا وقتی که هست قدرش رو نمیدونی

من وقتی جوون بودم کنترل کامل روی زندگیم داشتم

شغل داشتم

اشتیاق داشتم

امید داشتم

و بعدش با مردی آشنا شدم

که معلوم شد یک هیولاست

و منو زندانی کرد

توی خونه خودم گیر افتاده بودم

وقتی که اون مادرخوندهاش رو مجبور کرد

زندگی جدیدی برای اون شروع شد

و از لحاظ ظاهر در من

ولی حالا دوباره کنترل رو بدست گرفتم

و دیگه هرگز نباید از دستش میدادم

،اگه هنوز متوجه نشدید

.باید بگم یه نفر جدید به خانوادمون اضافه خواهد شد

.تبریک میگم، خانم

.ممنون

.ولی همونطور که یکی بهمون اضافه میشه یکی هم از پیشمون میره

متاسفانه باید بگم که خانم گارلند فاکسورث

.مارو ترک میکنن تا توی خونه جدیدشون در پیتزبورگ زندگی کنن

پسر ایشون کریستوفر تا وقتی که به سن مناسب برای رفتن برسن

.مهمون ما خواهد بود

خواستم ازتون به خاطر خوشامد گوییتون

...برای من و همسرم و

.نمیخوایم از قطارتون جا بمونید

.فکر کنم این اشتباه باشه

.تو داری از اسم فاکسورث محافظت میکنی

.میراث کریستوفر

.به آیندش فکر کن

همینه؟

تو تمام اجزای ضروری یک خونه رو داری

.و سرگرمی های کافی تا زمان رو زود بگذرونی

.هیچوقت اهل خوندن نبودم

خب پس... شاید این فرصت خوبی باشه که

.یکم رشد کنی

بهش فکر کن وقتی که بچه بدنیا بیاد

.تو پول رو از خاندان گارلند میگیری

.تو و کریستوفر برای همیشه از اینجا خلاص میشید

مالکولم چی؟

.اونم بسپر به من

.من میترسم

.ترس مثل درده

.به اندازه کافی تحملش کن تا بی حس بشی

.بهم اعتماد کن، درکت میکنم

.صبح میبینمت

اون توی اتاق چمبرمید قدیمی

.توی ضلع شرقیه

.همون که ازش پله هایی به اتاق زیرشیروانی هست

.و من هم تنها کلید رو دارم

خلق و خوی توانا و محکم خصلت ناپسندی

.توی جنس مونثه

.و تو به سختی میتونی یک زن محسوب بشی

.پر غاز جایگزین ضعیفی برای یک رحم باروره( اشاره به اینکه بالشت میذاره توی شکمش)

.و به تمسخر گرفتن جایگزین ضعیفی برای مردانگیه

.تو آلیشیا رو تنها میذاری

میخوای کنترل رو بدست بگیری؟

.پس مال تو

ولی اگه نقشه هات شکست بخورن

...و اتفاقی برای دخترم بیوفته

.نمیوفته

.و اینکه ممکنه پسر باشه

چی گفتی؟

.بچه

خیلی اطمینان داری که قراره دختر بشه

.ولی اون چیزیه که تصمیمش با تو نیست

عزیزم، کِی قراره بفهمی که

من هر اتفاقی بیفته چیزی که میخوام رو بدست میارم؟

!کریستوفر

.دیر وقته، عزیزم
چرا بیداری؟

،میدونم که دلت برای مادرت تنگ شده

.ولی برمیگرده پیشت قول میدم

.یه فکری دارم

چطوره که امشب پیش من بخوابی؟

خوشت میاد؟

.دارم بهت میگم یه جای کار مشکل داره

اون صداهایی که دیشب از ضلع شرقی میومد رو شنیدی؟

.مثل صدای گریه کردن بود

.خانم استینر

.نلا

اوه نلا، میتونی بعدا بیای پیشم تا درباره

تغییر برنامه غذاها صحبت کنیم؟

خب میدونید که من میتونم با آشپز

.در مورد نارضایتی هایی که از غذا دارید حرف بزنم

،ممکن نیست،خانم استینر

.از اونجایی که دیگه به خدماتتون توی خونه نیاز ندارم

ببخشید؟

.کارتون اینجا به آخر رسیده

.اما من تمام عمرم رو توی تالار فاکسورث زندگی کردم

.و حالا دیگه زندگی نمیکنی

متوجهی؟

.بله

اگه آقای گارلند فاکسورث هنوز زنده بود

.اجازه این کار رو نمیداد

،اگه این واقعیت داشته باشه

.پس این تنها نتیجه شادی بخش مرگ ایشونه

.خدانگهدار، خانم استینر

دوست داری مدیر خدمتکارا بشی؟

.بله خیلی

.ممنونم

.حقوق بعدیت مقام جدیدت رو نشون میده

و ماموریت اولت اینه که مطمئن بشی بقیه کارکنان

.از ضلع شرقی دور بمونن

...ولی ما نباید

.هیچکس نباید به ضلع شرقی بره

.به هیچ دلیلی
متوجه شدی؟

.بله، خانم

.یه چیز دیگه قبل از اینکه برید

الان توی کتابخونه بودم

.که دیدم در منتهی به اتاق زیرشیروانی بازه

چیزی میخواید که از اونجا براتون بیارم؟

.نمیخوام که با این شرایطتون اونجا برید

مگه ورودی دیگه ای هم به اتاق زیرشیروانی وجود داره؟

.راه پله قدیمی خدمتکار هاست

.منو ببر اونجا

لطفا یکی از نجار هارو بیار تا سریعا

.این در و مهر و موم کنه

.دیگه به اینجا نیازی نداریم

.چشم، خانم

.تو گفتی بهش رسیدگی میکنی ولی اون دوباره اومد

.میدونم

.واقعا متاسفم. ناامیدت کردم

.اما یه راه میشناسم که جلوش رو بگیرم

.موهات

چی؟

.مالکولم چیز های زیبا رو دوست داره

.نه، نه. نمیتونم
.نمیتونم

.آسودگی خاطر مهم تر از تکبره

.این تنها راهه

.بهت میگم سلیا

.یه اتفاق عجیب توی اون خونه داره میوفته

.خیلی عجیب

.پس خدا به دادمون برسه

خانم فاکسورث همه رو از رفتن به

.به ضلع شرقی منع کرده

.خب، بهتره توام ازش دور بمونی مامان

.چون هر چیزی باشه قطعا چیز خوبی نیست

...اون مکان -
.میدونم -

.هیچ چیز جز شرارت ازش نمیباره

...اما خانم فاکسورث

.اون متفواته

.اون سفید پوسته
.تو نمیشناسیش

.نه واقعا

.به قدری میشناسمش که بدونم مثل اون نیست

.شاید

ولی اینکه اون شیطان نیست

.دلیل نمیشه که بتونی بهش اعتماد کنی

.اولیویا

.یه لحظه

بله؟

.میخواستم یه چیزی رو نشونت بدم

.یه نامه به آسایشگاه وستمورلند

.درباره زن بیچاره، غمگین و متوهم من

اولیویای دوست داشتنی من که بعد از فهمیدن

.ناباروریاش، دیگه مثل سابق نشد

.اون حتی به مدت چند ماهه که تظاهر میکنه بارداره

مطمئنا یه نگه داری طولانی

.میتونه اون رو از جنون رهایی بده

.اونا حرفاتو باور نمیکنن

واقعا؟ حرف یه زن در برابر حرف من؟

.اون هدیه کوچیکی که روی میزم گذاشته بودی به مذاقم خوش نیومد

.اگه این شیرین کاری هاتو تموم نکنی این نامه رو میفرستم

.فقط یه مشکلی هست

چطور شوهر عزیز من قراره

توضیح بده که صاحب یه فرزند جدید شده؟

.آلیشیا هرگز نمیذاره بچه رو تنهایی بزرگ کنی

.آلیشیا نمیتونه چیزی بگه

.همه میدونیم زایمان چقدر میتونه خطرناک باشه

.احتمالا یه نکته خیلی کوچک رو فراموش کردی

تو پدرت رو کشتی و به نامادریت تجاوز کردی

.شاید وقتشه اینو با مقامات به اشتراک بذارم

.من مسئول تو توی این خونهام

.هر چقدر بخوای میتونی تظاهر کنی که کنترل دستته

.و هیچکدوم اینا واقعی نیست

.نه قانون هات
.نه تهدیداتت

،و بارداری

تو فقط یه زن غمگینی

.با یه چهره زشت و رحم از کار افتاده

،خیلی زن این اطراف بهمون سر نمیزنه

ولی با پول مناسب میتونم

.راضیت کنم، عزیزم

.نه، واسه اون اینجا نیومدم

.اوه. میخوای از شر اون خلاص بشی

.بذار به هیزل خبر بدم

.چی؟ نه! معلومه که نه

.خیلی ممنون

از اونجایی که مالکولم راه دیگه ای برای خالی کردن خودش پیدا کرده بود

آلیشیا بالاخره در امان بود

و میتونستم روی چیز های مهم تمرکز کنم

بچه ها

!بس کن، مامانی

میتونم مامانی صدات کنم؟

.البته که میتونی، عشق من

.برو

من چی؟

اون صدای چیه؟

.هیچی. بیاید بریم داخل

!کریستوفر، کریستوفر
!لطفا نگام کن

.من بهت اعتماد کردم

.تو پسرمو ازم دور کردی

.من دشمنت نیستم، مالکولم دشمنته

.خودتو بی گناه جلوه نده

.همه این داستانا ایده تو بود

.بله. تا خانواده رو نجات بدم

.تا از اسم فاکسورث برای پسر هامون محافظت کنم

. باور نمیکنم

.دیدم چطوری کریستوفر رو نگاه میکردی

میدونم که دلت بچه های بیشتری میخواد و
.اینم میدونم که نمیتونی بچه دار شی

.فکر کنم توام به اندازه اون، این بچه رو میخوای

اینطوری راجع به من فکر میکنی؟

.تو مثل زندانیا منو اینجا نگه داشتی

.باید یادت بندازم که به زور اینجا نگهت نداشتم

.خودت شرایط رو قبول کردی

.خب، دیگه این شرایط رو قبول ندارم

.نمیتونی بری

اوه، واقعا؟

.اگه بری، مالکولم بهت ارثیه نمیده

.پول برام مهم نیست

.کریستوفر رو میبرم و تنهایی از پسش برمیام

چطوری؟

.تو تا به حال یک روزم کار نکردی

.نمیتونی پول دربیاری

و چطوری حاملگیت رو مخفی میکنی؟

.همه میفهمن که اون بچه گارلند نیست

.اما حداقلش آزادیام رو دارم

،میدونی اگه بری مالکولم چه بلایی

هر دومون میاره؟

هر کاری بکنه

.نمیتونه بدتر از این باشه

!اون بچه متعلق به اینجاست

!بچه من به مادرش تعلق داره

.این آخرین باره که میگم

.بشین سرجات یا همه چیزو برات سخت میکنم

.توام به اندازه اون بدی

بذار برم. بذار
!برم! بذار برم

!نه

.آلیشیا

.خیلی متاسفم

حالت خوبه؟

!مالکولم

!مالکولم

!مالکولم کمک! جلوشو بگیر

!ولم کن! ولم کن
!بذار برم

!نه

!آلیشیا

.زندست

بچه؟ حال بچه چطوره؟

!نمیدونم، نمیدونم

خدا میدونه اگه بچه طوریش بشه

فردا اون نامه رو به وستمورلند پست میکنم

.اونطوری بقیه عمرتو توی سلول میگذرونی

.تو نامه رو نمیفرستی

مگه اینکه بخوای اسم فاکسورث

.بره صفحه اول روزنامه ها

"تاجر مشهور مالکولم فاکسورث

"به صورت مکرر در فاحشه خانه رویت شده" آره دنبالت کردم

حالا اگه میخوای بچه رو نجات بدی

.باید دست از تهدید کردن من برداری و بهم گوش بدی

.وقتمون داره تموم میشه
.باید زنگ بزنیم دکتر

چطور میخوای توضیحش بدی؟

.من حلش میکنم. زنگ میزنم دکتر

.من خودمو مرتب میکنم و منتظر دکتر میمونم

در این باره مطمئنی؟

.بله

.ممنون که این وقت شب تشریف آوردید

.برای فاکسورث ها هرکاری انجام میدم

.میبینم که دوباره قراره مادر بشید. چه خارقالعاده

.عذر میخوام

.فکر کنم تشخیصم درباره ناباروریتون اشتباه بوده

.ما مورد رحمت قرار گرفتیم
.درست مثل یک معجزه

.همینطوره

اما حالتون خوبه، درسته؟

.بله. ولی به خاطر من شما رو خبر نکردیم

میبینید، چیز حساس تری هست

.میخواستیم باهاتون به اشتراک بذاریم

،و ما البته
.از صلاحدیدتون متشکریم

.البته

.از این طرف

.خانم فاکسورث حالشون خوب میشه

و بچه؟

.تپش قلبش زیاده

.ممنون، دکتر
.خبر خوبی بود

من کجام؟

.شما توی تختتونید، خانم فاکسورث

.شما خیلی بد زمین خوردید

.شما

.اون شیطانه

.حالا آلیشیا، لطفا
.منم، اولیویا

.ما اینجاییم تا بهت کمک کنیم

...نه، نه، نه. اونا منو اینجا زندانی کردن، اونا

.از اونی که گفتید که بدتره

.از وقتی گارلند فوت شده داره آروم آروم عقلشو از دست میده

.حتی به موهای خودشم رحم نکرده

.نه، دروغ میگن

.باید... باید حرفمو باور کنی

.باور میکنم -
.باید باورم کنی -

اون به قدری نمیتونست این فاجعه غم انگیز رو فراموش کنه

.که باعث شد به آغوش یه خدمتکار پناه بیاره

.نه، نه، نه، نه

.کار اون بود. اون این بلا رو سرم آورد

.اون منو مجبور کرد

.خانم فاکسورث

.این دیگه جدید بود

باید یجور آرامبخش باشه که

.بتونید بهش تزریق کنید تا آروم بشه

.نه، نه، نه، نه، نه

.آلیشیا

!نذارید بلند شه، نذارید بلند شه

!نه، لطفا نه

. خیلی خب

نه، نه، نه -
.خیلی خب خانم فاکسورث -

!اونا دروغ میگن! باید حرفمو باور کنید

!کمکم کن، کمکم کن! نه
!باید باور کنی

.خیلی خب، فقط آروم باشید

.باید باورم کنی، لطفا نه

.نه

.زنگ زدن به دکتر ریسک بزرگی بود

.ولی به نظر میاد کار درست رو انجام دادی

.تنها چیزی که مهمه اینه که دخترم صحیح و سالمه

.آفرین

.بله. خداروشکر

.بچه برای منم مهمه

.من دیگه نمیتونم بچه دار بشم

.همیشه یه دختر میخواستم

بله، خب اون قرار نیست دختر واقعیت باشه، نه؟

.با پای آسیب دیدت مراقبت از آلیشیا سخت تر میشه

میخواستم بهت کمک کنم

.ولی میدونم که دوست داری کنترل دستت باشه

.من هیچ یک از اینارو نمیخوام

.برام سوال شده بود که چرا انقدر عجیب رفتار میکنید

.حالا، آرزو میکنم کاش نمیفهمیدم

.میدونم بد به نظر میاد

!شما یه زن حامله رو توی اتاق زیرشیروانی نگه میدارید

.این به خاطر خودشه

واقعا؟

.خواهش میکنم

.دیگه نمیدونم از کی کمک بخوام

.پس، به توام گفتن

من به خانم فاکسورث کمک میکنم

.تا پیچ خوردگی قوزک پاشون خوب بشه

.و پیشنهاد میدم که سعی نکنید با من دعوا کنید

.چون منم میزنمتون

.محکم

.حالا... بخورید

نه به خاطر اینکه خانم فاکسورث گفته

.یا اینکه چون من گفتم

بخورید چون اون بچه گرسنهاس

.و هیچ مادر خوبی نمیخواد بچهاش آسیب ببینه

،چون مهم نیست بقیه چی میگن

.اون بچه شماست

.ممنون که اینو تایید کردی

.بازیشون رو انجام بدید

اینطوری میتونید پسرتون و پول رو بردارید

.و از این مکان طلسم شده فرار کنید

.ولی این یه بازی نیست

.زندگیمه

.نه اگه غذا نخورید

،و اتفاقی برای بچتون بیفته

اگه زندگی ای داشته باشید خوش شانس هستید

.چون آقای فاکسورث کارتونو تموم میکنه

فکر میکنید نمیدونم چیکار میکنه؟

تنها چیزی که جلوی من رو گرفته که از اینجا نرم

.سلیاس

.اون پول تحصیلش رو میده

.و فکر نکنید که صدقهاس

.اصلا همچین چیزی نیست

.آقای فاکسورث پدر سلیاس

.اون همون کاری که با شما کرده رو با من هم کرده

.خیلی متاسفم

.خیلی وقت پیش بود

،اگه من تونستم تموم این سال ها با کار کردن براش دووم بیارم

.پس شماهم میتونید چند ماه توی این اتاق دووم بیارید

.حالا... بخورید

در اون زمان نمیدونستم که

نلا چه نقطه مشترک هایی با آلیشیا داره

چقدر درد داره

دردی که فقط یه مادر میدونست

چون مادر بودن فقط یعنی درد

شنیدی؟ -
.وقتشه -

.کاری کن مشخص نباشه. باید فریاد هاشو تقلید کنی

!بله، میبینمش! میبینمش

!نمیتونم

.میتونید. میتونید انجامش بدید

!فشار بدید، حالا

.نه

.اما اون بچه شماست

.الان دیگه متعلق به اوناست

.هرگز فراموش نکن که چه کاری باهام کردن

.همینطور با تو

.کاری که هنوز میتونن انجامش بدن

.فراموش نکن چه آدمایی هستن

.میدونم چه آدمایی هستن

پس چرا هنوز داری بهشون کمک میکنی؟

.اوه

.اون بی نقصه

.یه دختر

.همونطور که فکرش رو میکردم

.اون اینجا پیش ماست چون نقشهات موفق شد

.همونطور که میگفتی. ممنون، اولیویا

،به دنیا خوش اومدی
.کورین شیرین من

کورین؟

.اسم مادرم

.نباید با این اسم مشکلی داشته باشی

.نه

.ندارم

.همه چیزش عالیه

.میخوام ازت تشکر کنم

.نه فقط به خاطر کمک درباره آلیشیا بلکه همه چیز

.از وقتی به این خونه اومدم تو پیشم بودی

.بیشتر از هر کارمند دیگهای بیشتر از هر دوست دیگهای

.واقعا تنها دوستم

فکر میکنید یه دوست کیه؟

.خب کسی که میتونی باهاش حرف بزنی کسی که درکت میکنه

و شما منو درک میکنید؟

.دوست دارم اینطور فکر کنم

شما اصلا چیزی درباره من میدونید؟

اینکه اسم خانوادگیم چیه؟

.خوب من... من نمیدونم چون تا حالا حرفش پیش نیومده

داستان چیه؟

.جنینگز، اسم من کرنلیا جنینگزه

همه چی خوبه؟

.نه

،چون اگه منو میشناختید

هیچ وقت ازم نمیخواستید که

.درباره خانم فتکسورث کمکتون کنم

.هرگز

ببخشید؟

.به خودم و خودتون نگاه کنید

.ما دوست هم نیستیم خانم

.من استخدامت کردم

و تو رو به مقامی که حد معمولت

.اجازه میده ترفیع دادم

.من خودم شغل و ترفیعمو به دست آوردم

تمام این مدت داشتم با این سوء تفاهم مسخره که

.دوست هستیم بهت کمک میکردم

.بهت قول میدم دیگه همچین چیزی تکرار نشه

.میتونی بری

.خیلی دلم برات تنگ شده بود کریستوفر

تو مامان من نیستی

.عادت میکنه

.میدونم

.باید بیشتر باهات مهربون میبودم

.یادم رفت که دشمن مشترکمون کیه

.امیدوار بودم پسر باشه

اوه؟

.یه قولی بهم بده

.از دختر... از دخترت مراقبت کن

.مطمئن شو مالکولم کاری که با ما کرد رو با اون نکنه

میخواستم به هر قیمتی شده به قولم به آلیشیا وفادار باشم

ولی اون زمان نمیدونستم که این قیمت چقدر بزرگه

میگن زمان تموم زخمها رو خوب میکنه

ولی ۱۵ سال فقط بدترشون کرد

ممنون که همه اینجا جمع شدید تا

.تولد ۱۶ سالگی کورین رو جشن بگیریم

.من و پدرش به دختر بزرگی که تبدیل شده افتخار میکنیم

پس، از طرف پدرش و برادر هاش

،جول، مال و نامزدش هلن

.لطفاً با ما آرزوی یه روز فوق العاده برای کورین داشته باشید

.به سلامتی کورین

میتونم افتخار رقص داشته باشم؟

.البته، پدر، ببخشید

.تقریبا از یه دورهمی فاکسورث دیگه جون سالم به در بردی

خانوادت همیشه باهام مهربونن، مال

.چون هنوز خانوادت نشدن

میدونستی اونم قراره بیاد؟

.مال، بس کن

الان نه. میشه فقط برقصیم؟ -
.آره -

لطفا؟

.توام مثل منی

.یکم به هوا نیاز داشتم

.چاپلوسی کردن برای کورین داشت حالم و بهم میزد

بی نقصی خواهرمون توجهتو جلب نکرد؟

.نامزد قبلی هلن اینجاست

.بیل یه آدم کند ذهن با مدل موی زشته

.تقریبا مطمئنم که توی کفشش کفی میذاره

میدونستی پدرش تو سن ۲۳ سالگیش اونو معاون رئیس جمهور کرده؟

.هلن تورو انتخاب کرد، نه اون. اون عاشقته

اگه این کافی نباشه چی؟

.تو برادر بزرگ منی

.میدونی که دنبال فرصتم تا زیر پاتو بزنم

.اون یارو پیش تو عددی نیست

.همه چیز عالی بود. ممنونم

.وظیفه بود، خانم

.چه مهمونی دلپذیری

.هنوز کاملا تموم نشده

.هنوز یه هدیه دیگه مونده

.برای اینکه کلید ماشین باشه زیادی بزرگه

.اوهوم

.واسه جواهر بودن هم زیادی سنگینه

.اوه

.خداجون

.یه عروسک بچه خوشگل برای دختر زیبام

.ممنون، بابا

،برام مهم نیست چقدر بزرگ بشی

.تو همیشه دختر کوچولوی من باقی میمونی

میخوای بهم بگی چی اذیتت میکنه

یا باید تا پایان روز این

ناراحتیتو تحمل کنم؟

.سرمایه پس اندازم

.تا ۲۵ سالم نشده نمیتونم داشته باشمش

.عزیزم، میدونی که منم میخواستم زودتر داشته باشیش

.برای خودم نمیخوام

.هلن به یه سبک زندگی خاص عادت داره

تمام پول های توی دنیا معنایی ندارن

.اگه عشق واقعی بین دو نفر نباشه

بله، ولی میخوام همه چیز رو

...اونطور که عادت داره براش فراهم کنم و

.پس انداز ها تحت نظر پدرتن

.اون برنامه ریزیشون کرده پس باید تمام تغییرات رو تایید کنه

اگه واقعا این رو میخوای

.پس باید بری پیش خودش

.خب اصلا دلم نمیخواد همچین کاری کنم

.میدونم که ممکنه بداخلاق باشه(مثلا میخواست یه خصلت خوب بگه هیچی به ذهنش نرسید)

.نمیدونم چطوری انجامش میدی

.تمام این سالا باهاش زندگی کردی

.من تورو داشتم، اینطوری ادامه دادم

نه. خیلی طول نمیکشه که جول هم ازدواج میکنه

.و کورین هم که بزرگ شده

بعدش چیکار میکنی؟

.کار یه مادر هیچوقت تموم نمیشه

.چیزیم نمیشه

میتونم بیام تو؟

.فرصت نشد کادوی خودم رو بدم

.هر زنی باید گردنبند خودش رو داشته باشه

.اوه، مامان

.ممنونم

.حداقل تو فهمیدی که من هنوز بچه نیستم

.پدرت خیلی دوستت داره

...فقط

.خب، واسش سخته که ببینه بزرگ شدی، و با پسرا میرقصی

.راکفورد

ببخشید؟

راکفورد تیلور، پسری که داشتم باهاش میرقصیدم؟

.تنها چیزی که میتونم بهش فکر کنم اینه که بوسیدنش چه حسی داره

نمیتونم چیزی بیشتر از این بخوام که مردی رو که دوست داری پیدا کنی

.و اون هم متقابلا دوستت داشته باشه

.اما به مرور زمان

تو چی؟

من چی؟

فکر نمیکنی توام لایقش باشی؟

یه مرد خوب که دوستت داشته باشه؟

آخرین بار که شما... میدونی؟

...کارایی که من و پدرت پشت در های بسته

.مادر، همه ما میدونیم که شما کاری نمیکنید

دلت براش تنگ نشده؟

لمس شدن؟

...کورین

راک فقط دستم رو گرفت

.و حس کردم کل بدنم آتیش گرفته

.نمیتونم به این فکر کنم که دیگه این حس رو تجربه نکنم

.آره خب، دوباره قراره حسش کنی، قول میدم

.پس نیازی به نگرانی نیست

چرا با بابا ازدواج کردی؟

...خب من

.عاشق شده بودم. فکر کردم عاشق شدم

،وقتی پدرت رو دیدم

.اون منو به خاطر کسی که بودم تحسین میکرد

.یه زن شاغل. یا که اینطور فکر میکردم

.زندگی روش خاص خودش رو داره

،و قبل از اینکه متوجه بشی وارد یه مسیر شدی

.و وقتی که وارد یه مسیر بشی تغییر مقصد سخته

و این رو میخوای؟
که مقصد رو تغییر بدی؟

.چیزی که من میخوام اینه که از جوونیت لذت ببری

.برو دانشگاه

.لاس بزن

.برقص

.اما هیچ عجله ای نکن

.دوست داشتم توام اینکارو بکنی

.داره دیر میشه

.تولدت مبارک

روز بعد نمیتونستم دست از فکر به چیز هایی که

بچه هام تو سرم انداخته بودن دست بردارم

بعد از اینکه خونه رو ترک کردن چیکار قرار بود بکنم؟

و چطور دخترم

تبدیل به زنی فهمیده تر از خودم شده بود؟

من گم شده بودم

ولی در اون لحظه چیز دیگه ای پیدا شد

چیزی که قبل از سرنوشت

منو بهش برسونه مخفی مونده بود

باغچه سمی

شاید کلید پیدا کردن خودم

درست جلوی چشمام بود

مگه چنتا لباس نیاز داری؟

.فقط یه فروشگاه دیگه مونده که باید برم

.ببین، تو خیلی حوصلت سر رفته
چرا نمیری خونه؟

.من خودم برمیگردم

واقعا؟

چیه؟

میتونستی بگی داری وقت تلف میکنی

.تا پسره بیاد

.از اینجا برو
.حرف مامانه

!خوش بگذرون

.به نظر یه مشکلی هستی

.آره، صدای خوبی نمیده. بذار یه نگاهی بندازم

.آره، فکر کنم شلنگ هوا مشکل داره

.آره. شلنگ هوا

خب، میتونی تعمیرش کنی؟

باید یه قطعه رو سفارش بدم

.بیشتر از چند روز طول نمیکشه

.ممنون

چی گوش میکنی؟

.متاسفم قربان. الان خاموشش میکنم

.نه، نه. دوسش دارم
.و لطفا، جول صدام کن

.فقط اینکه تا به حال همچین چیزی نشنیده بودم

.موسیقی جاز به گوش پولدارایی مثل شما نمیرسه

.خب، متاسفانه همینطوره

.انگار ضرر کردم

.اینجا خوب چیزایی ساختی

.من آهنگ مینویسم و بیشتر پیانو میزنم

البته ترومپت هم میزنم

.با یکم کلارینت

.اگه بخواید میتونید آهنگ رو قرض بگیرید

.خیلی خوشحال میشم

.من دیگه بزرگ شدم
.دارم ازدواج میکنم

...اگه پول بیشتری برای سرمایه گذاری داشتم

داستان همینه؟

داستان ساختگی تا پول منو بدست بیاری؟

.منظورم این نبود

.تنها دلیلی که تو این پس انداز رو داری اینه که مادرت براش اصرار کرد

.اگه دست من بود هیچی بدست نمیاوردی

.پدر خواهش میکنم

.ببین، من به التماس پاسخی نمیدم

.برای یه مرد کسر شأنه

فکر کنم بهتره قبل از اینکه

.بیشتر خودتو خجالت زده کنی بری

.ممنون که تا اینجا منو رسوندی

.از پا درد نجاتم دادی(از پیاده اومدن)

.خواهش میکنم

شنبه بعد میبینمت؟

.نزدیک ساعت ۷ میرم

نمیخوام ببینم که

،دوباره با اون پسر بگردی

.یا هر پسر دیگه ای

.ولی اون منو برای رقص هفته بعد دعوت کرده

.همه دوستام قراره برن و اونم خانواده خوبی داره

.لطفا، بابایی

.اهمیتی نمیدم که خودش یا خانوادش کین

.تو برای رفتن به مجلس رقص زیادی جوونی

و قطعا برای اینکه پشت یه موتور سیکلت هم بشینی

.زیادی جوونی

.شاید اگه میدیدیش نظرت تغییر میکرد

.نیازی نیست ببینمش. همین الانشم میشناسمش

.اون یه پسره، و پسرا فقط یه چیز میخوان

!ولی بابایی -
!نه، کافیه -

!حق رقص نداری

!این بحث تمومه

یکم زیادهروی نکردی؟

.کورین یه بچهاس این وظیفه منه که ازش محافظت کنم

.اون داره بزرگ میشه. مال هم بزرگ شده

.شاید وقتشه که اینو قبول کنی

.پس، اون تورو فرستاده تا به جاش بجنگی(حقشو بگیری)

حق باتوعه، اون تبدیل به یه مرد ضعیف شده

.چون تو ناز پروردهاش کردی

.اون به این زودی دستش به اون پس انداز نمیرسه

مگه چند سال زودتر چه فرقی داره؟

.تو داری از قصد اینکارو میکنی تا بهش آسیب بزنی

.خب، شاید چنتا کبودی باعث بشه که اون یه مرد بار بیاد

،پس، برای یه مرد باید کبود بشه

.و برای یه زن باید ازش محافظت بشه

.کورین یه دختره

اون یه زن جوونه

.و این وظیفه ماست که بهش یاد بدیم چطور یه انسان بالغ بشه

،تو نمیتونی جلوی بزرگ شدنش رو بگیری

.مهم نیست چقدر بهش عروسک بدی

.میبینم چطور بهش نگاه میکنی

و این دقیقا یعنی چی؟

.نه مثل یه پدر

و تو از کجا میدونی که

مردا چطور باید یه زن رو نگاه کنن؟

.یه مادر، به زیبایی دختر خودش حسودی میکنه

.و بعد انگشتتو سمت من میگیری

.من حسود نیستم. من میترسم

.از این میترسم که چطور زیبایی آدمای خاصی رو اغوا میکنه

.آدمای اشتباه

،برای همین نیاز به تجربه با اون هارو داره

تا به اولین مردی که بهش نزدیک بشه و درخواست بده

.جواب بله بده

.خب، این اشتباه من و تو بود

.شاید بعد همه چیز انقدر هم فرق نداشته باشیم

.نمیدونم چرا باید انقدر سخت گیر باشه

.من تنها دختر شهرم که به اون مجلس نمیره

.زندگیم به آخرش رسیده

.میدونم اینطور به نظر میاد

.انگار میخواد تنها مرد زندگی من باشه

.فکر کنم تا ابد دختر کوچولوی بابا میمونم

.به نظرم باید بری

چی؟ واقعا؟
...ولی بابا گفت

.نیازی نیست پدرت بدونه

.این راز ماست

!اوه، مامان

.ممنونم

مالکولم راست میگفت، مردا فقط یک چیز میخوان

.من حامله ام

.راک خیلی خوب و مهربون بود

.من اصلا نمیخواستم همچین اتفاقی بیفته

.فقط تو عمل انجام شده قرار گرفتم

عصبانی هستی؟

.از تو نه

.فقط کاش بیشتر درباره مردا بهت میگفتم

.تو ازم راهنمایی خواستی و من ناامیدت کردم

.دیگه نمیذارم همچین اتفاقی بیفته

چیکار قراره بکنم؟

.ما. ما چیکار قراره بکنیم

.تو تنها نیستی

.یه کاری هست

.شاید تنها گزینهمون باشه

شما خانم هیزل رو میخواستید؟

.برو روی تخت، عزیزم

.باید دراز بکشی

.این خیلی وحشتناکه

.چیزی نیست
.چیزی نیست

.فردا، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده

میخوای اینم مثل همه کارات

مخفی کنی؟

.من نمیتونم تظاهر کنم که این اتفاق نیفتاده

،میدونم چه اتفاقی افتاد و خوشحالم که اینطور شد

.چون حالا زندگی ای رو داری که لایقشی

،ولی اینجا امشب
.این بین من و توعه

،هر جای دیگه با هر کس دیگه

.امشب درست مثل شبای دیگه بود

.تو در حالی که عصبانی بودی رفتی توی تخت و خوابیدی

.منم همینطور

متوجه شدی؟

.بله

.مامان

.ممنونم

.امروز صبح به شکل عجیبی ساکته

،نیمروی هم زده و گریپ فروت
.صبحونه مورد علاقت

.با این حال اصلا بهش دست نزدی

حالت خوبه؟

.یکم خستم، بابا
.دیشب تا دیر وقت کتاب میخوندم

.تو چی؟ توام دیشب بیدار بودی

.منم کتاب میخوندم

...خب

حتما رمان های جذابی بودن که باعث شدن

.هر دوی شما دیشب تا دیروقت بیدار بمونید

...بله بابا. واسه من راجع به

.کافیه

.اجازه نمیدم سر میز خودم بهم دروغ بگید

.تنهامون بذار

چطور تونستی دخترمونو ببری همچین جایی؟

.آره، درسته، دیدمتون

.تو درست مثل اونا یه فاحشه کثیفی

.بردن دخترمون به همچین جایی

.باید بدم هر دوتونو دستگیر کنن

.این تنها راه بود

.این بهترین کار برای اون و این خانواده بود

.من میدونم چی واسه خانواده خوبه

.دیگه هیچ پسری نمیبینی. دیگه هیچ مهمونی نمیری

.دیگه حق نداری مثل یه ولگرد شهر و بگردی

.از این به بعد همینجا میمونی

چی؟

میخواید اینجا زندانیم کنید؟

.تا وقتی که مطمئن شم درستو یاد گرفتی، بله

اگه به پا گذاشتن به بیرون از

...دروازه ها فکر میکنی من

!تو چی؟

!نمیتونی ببینی به اندازه کافی عذاب کشیده؟

.برو تو اتاقت

.ولی بابا

!حالا

.از تصمیمم پشیمون نیستم

.گرفتن این تصمیم به عهده تو نبود

.خب، قطعا به عهده توهم نبود

...من تورو

منو میزنی؟

.باعث میشه حالت بهتر شه؟ پس زود باش

سیلی خوردن ازت ارزش اینو داره که

.کورین حق زندگی داشته باشه

.کاری میکنم که ازش پشیمون بشی

میتونستم زودتر تمومش کنم ولی باید

.منتظر رسیدن یه قطعه از ریچموند میشدم

.نه، اشکالی نداره

.خراب بودن ماشین باعث شد بشینم خونه و روی آهنگم کار کنم

.اون آهنگی که بهم قرض دادی خیلی الهام بخش بود

اوه، واقعا؟

.بله

چیزی که داشتم روش کار میکردم و انداخت دور

.و یه چیز کاملا متفاوت رو شروع کرد

.یه چیز آزاد تر

.خوشحال شدم که تونستم کمک کنم

.خب، بازم ممنون

.قبل رفتنتون، من سانی بوی ویلیامسون جدید رو گرفتم

.هیچ کس مثل اون نمیتونه جاز بزنه

.باید بهش گوش کنید

تا حالا خودت امتحانش کردی؟

.ساز زدن کار من نیست

.من گوش دادن رو دوست دارم

.فقط باید یه چیزی پیدا کنم که روزامو بگذرونم

.آره

زیاد بیرون میری؟

...منظورم اینه وقت خالی داری؟ برای سفر یا

.آره، یکشنبه صبح ها آزادم

.بابام منو میبره به کلیسا

.البته. منطقیه

.متاسفم

.مشکلی نیست

.ولی آره، این آرزومه

،از اینجا برم

.چیزی به غیر از این دیوار ها و درخت ها ببینم

.اینکه دوست داری از این دیوارهایی که توشون زندگی میکنیم فرار کنی رو درک میکنم

.دیوار های شما با مال من فرق میکنن

هری؟

.آقای فاکسورث

.سلام سلیا

.یادت باشه واسه نهار استراحت کنی

.اوهوم

.فکر نمیکنم مادرت خیلی ازم خوشش بیاد

.مادرم وقتی ۳ سالم بود مرد

.سلیا نا مادریمه

.کاملا مشخصه که با هم نسبتی نداریم

اوه؟

نمیتونی ببینی که پدرش سفید پوست بوده؟

منظورت چیه؟

.ممنون

.وای خدا بهش نیاز داشتم

از کجا آوردیش؟

برادر دوستم بتسی پشت اصطبلشون

.از اینا میکاره

،ولی این باید آخرین باشه

.از اونجایی که تا آخر عمرم باید اینجا بمونم

آره. باورم نمیشه همش به خاطر

.اینه که اون پسره رو دوباره دیدی

.یعنی، البته که بابا یه عوضیه ولی حتی واسه اونم زیادهرویه

.میدونم

خب، به نظرت احتمالش هست که

پس اندازت رو زودتر بگیری؟

.نه به هیچ وجه

.هلن مدام میگه اهمیتی نداره

.من فقط میخوام بهترین زندگی ممکن رو بهش بدم

.اینکارو میکنی

ولی نه به خاطر اینکه پس اندازت رو میگیری

.به خاطر اینکه تو تویی

.دقیقا. من

.با یه خانواده مثل خاندان آشر(فیلم ترسناک سال 1960 ساخته شده)

بدون من شروع کردید؟

.بیا

.میتونی خودتو برسونی

.یه سوالی درباره بابا برام پیش اومده

خدا جون. چی شده؟

.فکر کنم ممکنه اون بابای سلیا باشه

.خب آره

.چند ساله که این شایعه هارو توی شهر میشنویم

چطور من ازش خبر نداشتم؟

.چون همیشه سرت توی پیانوعه

.بس کن

تا حالا متوجه شباهتشون نشده بودی؟

چی فکر میکنی؟

.فکر میکنم تو یه نابغه لعنتی هستی

.او

.من درباره سلیا میدونم

و اگه میخوای که مامان خبردار نشه

.باید به حرفم گوش کنی
.من پس اندازم رو میخوام

.این وجهات رو دوست دارم

.خب، پس مشکلی نداریم

.به وکیل ها میگم کار های انتقال رو انجام بدن

چرا طولش میدی؟

ببخشید؟

!اولیویا -
چی؟ -

چرا صداش میکنی؟

پسرم، چرا به مادرت نمیگی چیو کشف کردی؟

.نه، اون... نیازی نیست بدونه

نه. تو اومدی دفترم و تهدیدم کردی که

.اگه پس اندازت رو ندم یه چیزی رو بهش میگی

،خب تو قرار نیست دستت به اون پس انداز برسه

.پس یه مرد باش و به مادرت بگو

،لطفا اینکارو نکن
.باشه؟ فقط، فراموشش کن

.پسرت میخواست بدونی که من پدر سلیام

چرا؟

!چرا اینطوری هستی؟

.مال، اشکالی نداره. برو یه نوشیدنی بخور، آروم باش

باید از روی جنازهام رد بشی تا

.تا به اون پول برسی

.اوه، پس خیلی خوش شانسیم

مادر، خیلی متاسفم، باشه؟

.نمیخواستم که تو بفهمی

...فقط فکر کردم پول رو بهم میده و

!اشکالی نداره

.بی عقلی پدرت مشکل تو نیست که حلش کنی

.ولی اگه به خاطر من نبود... گوش کن

این روز رو به یاد بسپار

تا با همسر و بچه هات با احترام و مهربونی

.رفتار کنی

.من هرگز مثل اون نمیشم

.خوبه

.روز بزرگ تو هم نزدیکه

.لطفا نذار پدرت همه چیزو خراب کنه

.ممنون، مادر

.یه قولی بهم بده

ازت میخوام تو و هلن تا میتونید

.از اینجا دور بشید

.باشه

.نلا

خانم فاکسورث؟

.ببخشید که مزاحمت شدم
یه لحظه وقت داری؟

.آم، الان نه

.من میدونم که مالکولم پدر سلیاس

.ببخشید، نمیتونم اینکارو بکنم

چرا هیچوقت بهم نگفتی؟

به رئیسم میگفتم که شوهرش

پدر دخترمه؟

.این چیزی نیست که بشه به راحتی به هر کسی گفتش

.اونم به بانوی خونه

.دوست دارم فرض کنم که من هر کسی نیستم

.میدونم که منو دوست خودت نمیدونی

.اما با وجود همه چیز من تورو دوست خودم میدونم

سلیا میدونه؟

.اوه، چه اتفاقی با آلیشیا افتاد

.کاری که ازت خواستم انجام بدی

.اگه میدونستم پای تورو وسط نمیکشیدم

.میدونم

.حالا مشخص شد که چرا انقدر ناراحت بودی

اون زخم ها به خاطر اونه؟

.اون خیلی وقت پیش بود

.ولی دردی که حس کردی

.این فراموش نمیشه

.نه

.و من تا روز مرگم از آقای فاکسورث متنفر میمونم

.اما شما، خب، من و شما

.همیشه فکر میکردم که یه چیز متفاوت بین من و شما وجود داره

.باهاش جنگیدم، ولی حسش کردم
.راستش هنوزم اینکارو میکنم

و بعد از ۱۶ سال

.شاید وقتشه که گذشته هارو فراموش کنیم

.خوبه

خب، به عنوان دوست میتونم یه چیزی ازت بخوام؟

تویی، مامان؟

.یه ظرف برای شام بردار

.یکی اینجاست که میخواد تورو ببینه

.عصر بخیر، خانم فاکسورث

.شرمنده که سرزده اومدم

...امیدوار بودم... میخواستم

.اون میدونه

.خیلی خب

.خیلی متاسفم

.من برای شما متاسفم

.آدمایی مثل اون دست بر نمیدارن

چیکار داری میکنی؟

.فکر کردم کولین صدام زد

حق با سلیا بود

آدمایی مثل مالکولم هیچوقت دست بر نمیدارن

مگه اینکه تو جلوشونو بگیری

.آه، کورین شنیدم یه حراج راه افتاده

.باید این آخر هفته بریم شهر

.چند تا چیز برای ماه عسل بگیرم

.من میتونم برسونمتون

ماشینتو درست کردی؟

.بله

.هری خیلی عالی مثل قبلش کرد

کی؟

.پسر خونده سلیا

خب، خیلی خوشحال میشدم که باهات بیام

.ولی اجازه ندارم برم شهر

!بابا

!مالکولم

.بهشون آرامبخش زدم تا بتونن استراحت کنن

.باید چند ساعت دیگه بیدار بشن

حالش به اندازه کافی خوب خواهد بود که تو مراسم عروسی شرکت کنه

.یا باید جشن رو به تعویق بندازیم

.ایشون بی حال خواهند بود ولی نیازی به لغو عروسی نیست

.داشت غذا میخورد که یک دقیقه بعدش پخش زمین شده بود

.عکس العملش ممکنه نسبت به آلرژی یا سم بوده باشه

.معذرت میخوام. نمیخواستم بهتون هشدار بدم

.حتما یه چیز اشتباهی خوردن

.در هر صورت خیلی خوش شانسن که زندهان

.بله، قطعا خیلی خوش شانسه

چطور درباره باغ سمی فهمیدی؟

.مادر... ترسوندیم

.به سوال جواب بده

.به هیچ وجه نمیدونم درباره چی داری حرف میزنی

.اینو سوخته کنار دسته هیزما پیدا کردم

،فکر کنم اینا دستکشهای تو باشن
.که با رنگ گیاه سبز شدن

.رفته بودم قدم بزنم... که تورو دیدم

.نمیخواستم به بابا زیادی بدم، قسم میخورم

.فقط میخواستم با چنتا از دوستام برم مهمونی

.پدرتو مسموم کردی تا بری مهمونی

بعد اون همه داستان با راکفورد

.فکر کردم برات درس عبرت شده

.من فقط میخواستم یکم بیهوش باشه

.فقط به اندازه کافی تا بتونم برم بیرون

.بابا منو اینجا زندانی کرده

فقط از این که انقدر

بد با من و جول و مال رفتار میکنه عصبانی بودم

.و تو

حالش خوب میشه؟

.دکتر گفت حالش خوب میشه، بله

.لطفا، خواهش میکنم بهش نگو

.نمیگم

.ممنون، مادر

،ولی چیز دیگه
...فقط یکبار دیگه

.بار دیگه ای وجود نداره

.چون تو مثل اون نیستی. نباید مصل اون باشی

.نیستم

.قسم میخورم، اشتباه کردم

.دوست دارم

.بیدار شد

!خداروشکر

چی شده؟

.شما نوعی حمله داشتید، آقای فاکسورث

.حمله

.فقط یه عکس العمل به آلرژی
.نیازی نیست نگران بشی

.من که انقدر مطمئن نیستم

.احتمالش خیلی زیاده که مسموم شده باشید

.برو مال و صدا کن

...اوه، تو که فکر نمیکنی

که پسرمون تنبله؟

،که پول میخواد، پول من

ولی مایل نیست براش تلاش کنه؟

اون فقط درباره رسیدن به پس اندازش

حرف میزنه که خیلی راحت تر میشد اگه

!من اینجا نبودم تا جلوش رو بگیرم

.ممنون دکتر. به خاطر تشخیصتون متشکریم

.وظیفه بود

.روز خوش

.این مهمل محضه

،میدونی که مال به کسی صدمه نمیزنه

.مهم نیست چقدر براش نفرت انگیز بودی

پس کی؟

اگه من بودم چی؟

.تو جرئتش رو نداری

شاید بهتره یه لیست از بدخواه های

.ماهرت بسازی

فکر کنم تعداد دشمنایی

.تو این سال ها به دست آوردی زیاد باشه

.باید برای عروسی آماده بشیم

باید کسی و صدا کنم تا بهت کمک کنه؟

.خودم به تنهایی میتونم انجامش بدم، ممنون

.آقای فاکسورث

.خوشحالم که میبینم حالتون خوب شده

.فقط خواستم یه سری به عروس بزنم

.زیبا شدی، هلن

.ممنونم

.لطفا، بشین

فقط میخواستم از اینکه پس انداز مال رو

.زودتر از موعد ندادم شخصا ازت عذرخواهی کنم

.اوه، من چیز زیاد دربارش نمیدونم

.این مسائل مخصوص زن ها نیست که بهش فکر کنن

.زیبا و باهوش
.مال انتخابی خوبی داشته

.ممنون

مال بهت توضیح داده که این خانواده

تحت قوانین خاصی اداره میشه؟

منظورتونو نمیفهمم، قوانین؟

.خب، من قوانین رو تعیین میکنم. و بقیه بهشون عمل میکنن

.و وقتی دقیقا بهشون عمل کنن

.همه، چیزی رو که میخوان بدست میارن

حالا، مال اون پول رو میخواد

و تو میخوای اون چیزی که میخواد رو بدست بیاره، نه؟

.من مال رو دوست دارم

.میخوام خوشحال باشه

.تا چیزی که میخواد رو داشته باشه

!کورین

کجا داری میری؟
.همه دنبال توان

.عروسیت الان شروع میشه

.عروسی ای در کار نیست

چی؟ چرا؟

.سوار شو. توضیح میدم

.همین الان بابا و هلن رو باهم دیدم

این و از کجا آوردی؟

کمد لباسات

شنیدی چی درباره بابا گفتم؟

...مال، این

.اوه، خدای من

چه اتفاقی داره میفته؟

!مال، نه! صبر کن، مال

!!!مراقب باش

کجا بودی؟

.داشتم به بعضی کار ها رسیدگی میکردم

!خانم فاکسورث! آقای فاکسورث

.یه اتفاق ناگوار افتاده

حالت خوبه؟

.من خوبم

!مال

،سم باغچه

.اون فکر کرده برای کشیدنه

!مال! مال

!یکی زنگ بزنه دکتر

.نفس نمیکشه

انقدر نگران محافظت از دخترم بودم

که پسرمو فراموش کردم

خانواده به اشکال مختلفی با غمش کنار اومد

بعضی آسایش رو تو افراد دیگه پیدا کردن

بعضی آسایش رو توی خالی کردن خودشون پیدا کردن

ولی من؟ من لایق آسایش نبودم

!پسر ما به خاطر تو مرده

!تو اون باغ رو از من مخفی کردی

!تو پای کورین و به همه اینا باز کردی

!تو این خانواده رو نابود کردی

و بعد کاری کردم که فکر نمیکردم انجامش بدم

.حق با توعه

کنترل رو تصمیم شوهرم کردم

.معذرت میخوام

.من خیلی، خیلی زیاد متاسفم

.تو لایق بخشش من نیستی

.میدونم

.تو از آزادی که بهت دادم سوء استفاده کردی

.خب، حالا اون آزادی رفته

!تو بهم احترام میذاری

!ازم اطاعت میکنی

!بهم گوش میکنی

!متوجهی؟

.بله

.هرچی که تو بگی

.باید از خودت خجالت بکشی

متوجه شدم هیچوقت کنترل چیزی رو نداشتم

نه آیندم، نه فرزندانم، و نه حتی کارکنان

یه چیز دیگه همه مارو کنترل میکرد

چیزی که نمیتونستیم ازش فرار کنیم

تالار فاکسورث

و در اون لحظه وحشت بیشتری رو برامون آورد

کسی که برامون درد تازهای میاورد

اشک و اندوه تازه تر

اون برگشته بود

و با اون، آتش شعله ور شد

🔷 RezaAm 🔷