All language subtitles for Love Song for Illusion E01

تمامی حوادث و اتفاقات این سریال کاملاً غیرواقعی بوده و با
!اشخاص واقعی، حوادث، سازمانها،مؤسسهها، یا مکان ها ارتباطی ندارد

(آساتای، جینهو، گونابی)

(هفت خاندان نجیب زاده کشور آساته رو تاسیس کردند)
(و خاندان یون به سلطنت رسیدند)

(آنها با کنترل یکدیگر توازن قوا رو برقرار میکردند)

(اما ساجو سونگ رئیس خاندان ساجو شخصیت حریصی داشت)

:ترجمه و زیرنویس
..:: Lufan و Anedean و Nilou و Rayfana و Yuki شادی و ::..

تيم ترجمه مجله آفتابگردان، تقديم ميکند
@sunflowermag :کانال و اينستاگرام مجله
برای دریافت سریعتر سریال و زیرنویس عضو کانال تلگرامی ما شوید

!پدر

به درد نخور

!پدر

در رو ببندید

پدر

!ببندید

من باید باهات چیکار کنم؟

پدر

...اونا

فقط نقاشی نیستن

هنوزم داری برا کارهات بهانه میاری؟

التماس کن ببخشمت

قسم بخور دیگه همچین کارهای احمقانه ای نمیکنی
التماس کن

!التماس کن

به پام نمیفتی؟

ترجیح میدی به دست پدرت بمیری؟

باشه تنها جانشینی که دارم

نه به سیاست علاقه داره نه به جانشینی

ولی وقتش رو با کشیدن آدم های بدون سر تلف میکنه

!بمیر! فقط بمیر

اگه ولیعهد و جانشینم بمیره
حداقل یه دلیل دارم که پسر حرومزاده ام رو جانشینم کنم

!بمیر! بمیر راحت شم

!بمیر دیگه

!کله پوک! بمیر! بمیر

!بمیر

!بمیر

!حرکت

(قسمت اول)

(کتب جنگ)

!ژنرال یون پونگ هاک و همسرش برگشتن

!پدر

ژنرال از ۳۷ قبیله آساته بازدید کردند-
زودباش-

...و مرزهامون رو تقویت کردند-
پدر-

!مادر

!وول

!وول-
زودباش-

حالت خوب بود وول؟ کلی درست خوندی؟

کلی هنرهای رزمی تمرین کردم

...حالا دیگه میتونم

حتی این کارها رو هم بکنم

بازم درس نخوندی؟

اگه یکم درس نخونی مشکلی نداره

بذار یه نگاه بندازم

حتما خیلی تمرین کردی که اینقدر قوی شدی

بیا اینم هدیه

این خنجر عزیز پدرتونه که

الان دیگه برای توئه

این خنجر باارزشیه که ثابت میکنه تو جانشین آستایی

!پدر

!خیلی خب

وول یه زنرال شجاع شو

زنده باد! زنده باد
ژنرال یون

!زنده باد-
!زنده باد-

!زنده باد-
!زنده باد-

!زنده باد-
!زنده باد-

!زنده باد

پدر

امروز یه مرد واقعی میشی

دنبالم بیا

یون پونگ هاک خونه اس؟

!وزیر ساجو سونگ

ما اومدیم شورشی ها یون پونگ هاک و خانواده اش رو
به خاطر خیانت مجازات کنیم

در رو باز کنین

این صدای چیه؟

!زنرال یه اتفاق خیلی بد افتاده

سربازهای وزیر ساجو سونگ به عمارت حمله کردن
و هر خدمتکاری رو که میبینن رو میکشن

سونگ؟ امکان نداره

!خائن یون پونگ هاک بیرون بیا و فرمان پادشاه رو بپذیر

!این مرد چیکار میکنه

حس بدی دارم فرار کنین یه جای امن

حتما سوتفاهم شده

ولی کسی چه میدونه سریع وول رو بردار و فرار کن

سونگ! این چه سر و صداییه نصف شب؟

این کارها برای چیه

!خائن یون پونگ هاک رو به زانو در بیارین

...ببین سونگ دیوونه شدی؟ چطور میتونی؟

!دهنتو ببند

...چطور جرئت میکنی میدونی من کی ام

من الان پادشاه جدید آساته ام

!مراقب حرفات باش

هنوز اعلی حضرت رو تخت هستن

چطور ممکنه تو پادشاه باشی؟

اعلیحضرت از دنیا رفتن

چی؟

امکان نداره
خیانت کردی؟

عقلت سر جاشه؟

!بریم

!ساجو سونگ

پونگ هاک

به خاطر قدیما، یه زمانی که
تو بچگی باهم دوست بودیم

دوتا انتخاب بهت میدم

اول، وضعیت الان رو قبول میکنی

و وفاداریت رو به ساجو سونگ
پادشاه جدید آساته، ثابت میکنی

اگه این کارو انجام بدی،
ثروتمندترین مرد آساته میشی

دوم، اگه وفاداریت رو به من ثابت نکنی

تو، زنت و تک دخترت، وول رو

همینجا سر میبُرم

این دیگه چه مزخرفاتیه، سونگ؟

ولش کن

...ته خطِ دوست قدیمیم

شخصا بدرقهش میکنم

ساجو هیون

خوب چشماتو باز کن و ببین

!این راهِ پادشاهه

این دستور اعلیحضرته

ابله

گفتم خودم کارشو تموم میکنم

!پدر-
!وول-

!ژنرال

!وول

...وول

!پدر

!ساجو سونگ، لعنت بهت

از آسمانها نمیترسی؟

چی گفتی؟

!این لحظه رو فراموش نمیکنم

!تقاصشو پس میدی

!همه چیزتو ازت میگیرم

دارین چه غلطی میکنین؟

!گردن اون دخترک رو بزنین

!مادر

!وول فرار کن! همین الان

نمیخوام

آخه چجوری تنهات بذارم و برم؟

وول، الان تنها نسل سلطنتی این کشور تویی

لطفا جون سالم به در ببر و آینده این کشورو بساز

...مادر

برو

...بجنب

زودباش برو

!مادر

!اون دختری که لباس زرد پوشیده رو بکش

!اون تنها نسل سلطنتی آساتهس

!فورا سرشو از تنش جدا کنین

اونی، شرمنده

در آرامش بخواب

بچه از اینور اومد؟-
بله-

!بگردین-
بله-

...یه حس بدی دارم

!پدر

!دیدمش

اون بچه رو

کجاست؟

مطمئنی دیدیش؟

!اون طرفه

!به محض اینکه دختره رو دیدین، بکشینش

ساجو هیون، امروز چی یاد گرفتی؟

دارم میپرسم اینجا چی یاد گرفتی

بعد از دیدن این صحنه خوشحال
کننده بازم چیزی یاد نگرفتی؟

حتی بعد از دیدن لحظه ای که
پدرت پادشاه این کشور شد

حتی بعد از دیدن لحظه ای
که ولیعهد این کشور شدی

واقعا هیچی حس نکردی؟

چه حرومی بدرد نخوری

!جسد دختره رو پیدا کردیم

!کل خونه رو آتیش بزنین

!همه چیزای خاندان سلطنتی یون رو بسوزونین

اگه جرئت داری بهشون خبر بده من اینجام

قبل از اینکه اینکارو بکنی، سرتو از دست دادی

معذرت میخوام

واقعا معذرت میخوام

باید برم بیرون

بذارین رسیدن اعلیحضرت ساجو
!سونگ به تاج و تخت رو تبریک بگیم

اعلیحضرت، بابت رسیدن به
!تاج و تخت بهتون تبریک عرض میکنیم

!بابت رسیدن به تاج و تخت
تبریک عرض میکنیم

!زنده باد اعلیحضرت ساجو سونگ

!زنده باد

!خیلی خب! بیاین به سلامتی بنوشیم

!زنده باد-
!زنده باد-

!زنده باد-
!زنده باد-

!زنده باد-
!زنده باد-

!زنده باد-
!زنده باد-

!زنده باد-
!زنده باد-

تو چی هستی؟

!روح شیطانی

!از من دور شو

!گمشو! گمشو اونور

--گم شو

[ده سال بعد]

جایی نری ها، باشه؟

فقط دخترای جیگر رو انتخاب میکنم

خیلی خب، دوباره همدیگه رو میبینیم

حتما

عزیزم، عجله برای چیه؟

علاوه بر اینکه یه مقام فاسد بودی،
چههونگسا* هم شدی؟
(مقامی که زنان زیبایی برای همبستری با پادشاه انتخاب میکند)

فاحشه... همین الان فرمان
!سلطنتی رو اجرا میکنم

فرمان سلطنتی؟ میدونم

فرمان سلطنتی برای مخفیانه دزدیدن
پسران و زنان زیبا از سراسر کشور

و تحویل دادنشون به عنوان گروه
سرگرم کننده به ساجو سونگِ ظالم

بقیه بچه ها رو کجا زندانی کردی؟

کجان؟

!دارین چه غلطی میکنین؟ بگیرینش

چرا انقدر لفتش دادی؟

شرمنده، بدجوری دنبالم افتاده بودن

!بگیرینشون

استفاده خاصی ازش نکردم
پس چرا خراب میشه؟

!بجنب-
بذار ببینم-

!هی، هی-
!دزد-

وحشتناکه

اون به اصطلاح پادشاه، هر روز رو به
مشروب خوری و عیاشی با زنانها میگذرونه

به خاطر همین کل کشور
آلوده به قاچاق انسانه

مقامات فاسدی که مشغول چاپلوسی
از شاه هستن و ثروتمند میشن

و مردم فقیری که تو خیابونها گرسنگی میکشن

بیا

تو این 10 سالی که ساجو سونگ تاج و تخت رو
به دست گرفته، کل کشور بهم ریخته

!خدایا، کرا

خدایا، چرا لباساشون اینجوریه؟

تو دعوا هم نمیشد راحت دست ها رو تکون داد

!بعدا میبینمت

!کرا؟ دیر نکنی ها

!هی، هی! عقب وایسا

!فقط میخوام خیاط رو ببینم
چرا نمیذاری؟

راستش، خیاطمون خیلی خجالتیه

!کسی رو ملاقات نمیکنه

پس رفع زحمت میکنم

هرطور میلته

آیگو، رسیدین بانو؟

از این سمت بیاین لطفاً

ولی اینجا هم خوبه

با رنگ هم قشنگن

بانو، اینو ببینین

رنگ زردش خیلی قشنگه، اینطور نیست؟

تو یه خیاط زن نیستی، بلکه مردی؟

!ت...تو کی هستی؟ گم شو
!همین حالا

خیلی سرده

...ت...تو

...ت...تو اون

ای خدا، خیلی محکم بود؟
چیکار کنم؟

صبر کن-
تکون نخور، وگرنه فلج میشی-

هنوزم درد میکنه؟

نگران نباش

اگه شب خوب بخوابی
فردا بهتر میشه

معمولاً برای خوابیدن مشکل داری؟

از کجا میدونی؟

بدنت عین یخ سرد بود

همهش بخاطر اینه که انرژی چیت گردش نداره

تو پزشکی؟

صبر کن ببینم، یه پزشک از این لباسها نمیپوشه که

از روی لباسهام تشخیص نمیدی؟

...من به زیبایی میرقصم-
تو یه قاتلی-

نیستم

تو یه قاتلی که تظاهر میکنه رقاصه

!گفتم که نیستم

باید قاتل باشی، در غیر این صورت چرا باید با بچم اینقدر خشن برخورد کنی؟

بچه ت؟

برات اثر ارزشمندیه، درست مثل اینکه بچهی خودت رو بدنیا آوردی؟

اینجا رو ببین آجه، دفعهی پیش اینو به مالک سفارش دادم
""به معنی "آقا" یا "آجوشی"

!لطفاً لباسهای بادوام و کاربردی بدوز

اما بازم مثل کاغذ پاره میشن

هر بار که حرکت میکنم جر میخوره و پاره میشه

راستی، چرا احترام سرت نمیشه تو؟

واضحه که، نیست؟
چون من مشتریتم

برای همین خودم شخصاً یه طرح کشیدم

درخواست هام رو نوشتم، پس تو فقط باید برآورده شون کنی

کار هنری هم نکنی ها

همچین، پارگی های اینم رفو کن

خب پس، من میرم

...تو

حق نداری لباسهای منو تنت کنی

برو یه جای دیگه

حالا که اینطوره، لباسهام رو بهم پس بده

میدم یه جای دیگه درستش کنن

نمیتونم اینکار رو بکنم-
چرا نتونی؟-

چون بچه مه که با خون، عرق و روح خودم ساختمش

منم لباسها رو با پولی که با خون، عرق و روح خودم در آوردم، خریدم

اَه، گفتم که نمیتونی

خب پس پولم رو بهم برگردون

از اونجایی که به قیمت 5 نیانگ و 20 جون خریدمش، با حساب پوشیدن و پاره شدنش، 5 نیانگ بهم برگردون

!چقدر گستاخ

بعد از اینکه لباس نازنینم رو اینطوری خراب کردی داری خیلی وقیحانه رفتار میکنی

...خدات رو شکر کن که بخاطر خراب کردن کارم ازت پول نمیگیرم و

همین حالا گورت رو از اینجا گم کن

چشمهام با دیدنت اذیت میشن

...آجه

تو هیچ دوستی نداری، مگه نه؟

و با خانوادهت هم صمیمی نیستی

میتونم اینو بگم چون خودت رو اینجا حبس و کار میکنی و به دروغ میگی که یه خیاطی

حتماً خانوادهت با اینکارت مخالفن

این یعنی حتی نمیتونی به کارت افتخار کنی

که چی؟

الان داری مسخره ام میکنی؟

تو هم منو به سخره میگیری چون یه مَردَم که دوست داره خیاطی کنه و با پارچه سر و کار داره؟

خانواده ات اینو میگن؟

که این کارت مسخره ست؟

کی میگه؟ پدرت؟

"...مرد چیکار میکنه، زن چیکار"

!دهنت رو ببند

مردها اجازه ندارن از این قبیل کارها بکنن؟

چه مرد باشی چه زن، فقط باید از کاری که میکنی لذت ببری

چطور اون فقط بخاطر اینکه پدره میتونه همچین حرفهایی بزنه؟

مگه تو جزو مال و اموالشی؟

چطور میتونه اینو بگه، فقط به خاطر اینکه به دنیات آورده؟

همهی اینا رو به پدرت بگو

احتمالاً جلوی پدرت حتی نمیتونی یه کلمه نطق کنی

آیگو، چه دستهای خوشگلی داری

مطمئنم قلبت حتی زیباتر و لطیف تره

آجه، نمیتونی اینطوری زندگی کنی

گفتی این فرزند دلبندته، درسته؟

چطور پدری میتونه بابت مراقب از بچهش شرمنده باشه؟

کرا، هنوز اینجایی؟

!من الان میرم

خیلی خب، پس تا فردا انجامش بده
مراقب باش

ببخشید

!اینجا رو ببین

کرا

اسمش کراست؟

!عالیجناب ولیعهد

!ولیعهد

ولیعهد، چرا اینقدر دیر اومدین؟

داشتم دچار فروپاشی روانی میشدم

جی جون، باید ولیعهد رو زود برمیگردوندی

چطور میتونی همچین محافظ کندی باشی؟

خواجه نونگ، مشکل چیه؟

الان همه در اقامتگاهتون جمع شدن

داخل اقامتگاهتون

اعلیحضرت، سفر خوبی به چشمه های آبگرم داشتین؟

البته که داشتم، برای همین هم اینجا نشستم

چرا؟

امیدوار بودی تو چشمهی گرم و بخارآلود، جوش بیارم و بسوزم؟

...اعلیحضرت

خوب میشد اگه تو هم اونجا میبودی، ولیعهد

تمام مدت دلتنگت بودیم

از کجا برمیگردی؟

باز داشتی وقتت رو با حمل کردن نقاشی های بدون سرت تلف میکردی؟

چون نمیتونی جوابم رو بدی حتماً درسته

من چی گفتم؟ اینجا توقف کردن فقط عصبانیم میکنه

متأسفم، اعلیحضرت

...فکر میکردم اعلحضرت بعد از حمام کردن در چشمهی آبگرم حتی خوشحالتر و سرحالتر میشن چون

...ولیعهد اخیراً بالغ تر

و روشن فکر تر شدن

...علیاحضرت چونگ مبونگ

...میدونین که یه روز بالغ و قوی به نظر میام و روز بعدش به خاطر دیوانگیم

بی عقل و کم خرد میشم، پس چطور میتونین اینو بگین؟

ممکنه با امید اینکه در حالت دیوانهم باشم، اعلیحضرت رو به اینجا آورده باشین؟

!خفه شو

دیوانه بودن چیزیه که بهش افتخار کنی؟

چقدر رقت انگیز

چطور وارث من و پسر صیغه ایم اینطوری جاشون عوض شده؟

احتمالاً جلوی پدرت حتی نمیتونی یه کلمه نطق کنی

آیگو، چه دستهای خوشگلی داری

مطمئنم قلبت حتی زیباتر و لطیف تره

آجه، نمیتونی اینطوری زندگی کنی

...یعنی منـ

چی گفتی؟-
عالیجناب-

تازه چی گفتی؟

تازه چی زیر لب گفتی؟

اعلیحضرت، فکر کنم من شنیدم که گفتش
از این به بعد کارش رو بهتر انجام میده

جلسه دربار

بله، شنیدم که همه جمع شدن

بذارین بریم

اعلیحضرت، لطفا اجازه بدین که ولیعهد هم
در جلسه دربار شرکت کنن

مزخرفه-
!مزخرفه-

شما هم شنیدین چی گفتن، بانوی من؟

جناب ولیعهد انتخاب میکنن که توی جلسه دربار شرکت نکنن

اون یه آدم ابله ئه که علاقهای به
ادارهی کشور نداره

عالیجناب، اجازه ندین که خیلی اذیتتون کنه

...هر چند که اعلیحضرت اینجوری صحبت میکنن

میدونین که ته دلشون شمارو دوست دارن

ما فردا صبح همراه اعلحضرت برای شکار
میریم بیرون

لطفا بهمون ملحق بشین، باشه؟

هیونگ نیم

واقعا اینطور فکر میکنین؟

منظورت چیه؟

...اینکه اعلیحضرت ته دلشون منو دوست دارن

نه شمارو

میخوای دیگه تمومش کنی؟

من باید استراحت کنم

عالیجناب، لطفا یکم دیگه تمرین کنین

فردا شکاره، مگه نه؟

...واسه اینکه نگرانی که نکنه یه وقت فردا

بازم اعلیحضرت منو سرزنش کنن، اومدی؟

یکم پیش، اعلیحضرت تورو هم شرمنده کرد

چقدر بدبختی تو

من با این قضیه که اعلیحضرت خجالت زدهام
کنن، مشکلی ندارم

با این حال، شنیدم که مهارتهای شکار شاهزاده بزرگ
ساجو یونگ، روز به روز داره بهتر میشه

با حرفی که اعلیحضرت زدن موافقی؟

اینکه ساجو یونگ هیونگ باید جای منو بگیره

اگه اینطور فکر میکنی، اصلا چرا همسر من شدی؟

...عالیجناب-
چون که من ولیعهدم، جانشین پادشاه؟-

آدم هیچوقت از فردای خودش خبر نداره
...پس همونطور که همه نگران هستن

...یا بهتر بگم، همونطور که همه میخوان

...اگه من جایگاهم رو به یونگ هیونگ ببازم

اونوقت تو چیکار میکنی؟

اینطور نیست که بتونی شوهرت رو عوض کنی

حتی اگه شوهرت رو هم عوض کنی
کوچکترین اهمیتی برای من نداره

هر کاری دلت میخواد بکن

این ناعادلانهست

...بعضی وقتها، شما خیلی باهام مهربون هستین

...ولی الان شما

چطور من میتونم انقدر دمدمی مزاج باشم؟

خودتون اینو گفتین

همهش به خاطر دیوانگیمه، درسته؟

...هر چند

...که نمیتونیم واقعا بگیم که تو هیچ تقصیری نداری

چون با دونستن اینکه من دیوانهام
باهام ازدواج کردی

بازم یه دسته نمایش جدید واسه خودش پیدا کرده؟

معذرت میخوام، عالیجناب

عالیجناب، مگه نگفتین که امشب نمیخوابین؟

چرا، گفتم

ولی خیلی خستهام

باید بخوابم

یعنی به خاطر شکار فرداست؟

...در اون صورت، در شکار فردا شرکت نکنین، و

وقتی کاملا سرحالم، چطور میتونم غیبت کنم؟

دستور اعلیحضرت ئه

ولی به این معنی نیست که توی شکار دوباره
تحقیر نمیشم

معذرت میخوام، عالیجناب

از شکار خوشم نمیاد

از بوی تعفن خون حیواناتی که کشته میشن، متنفرم

...با اینکه اونا فقط جانور هستن

ولی دلم نمیخواد که خودم رو با استفاده
از موجوداتی که زنده هستن، سرگرم کنم

پس چطوره که فردا از پارچه فروشی دیدن کنین؟

(سینه رو زیادی معلوم نکنین)

سینه رو زیادی معلوم نکنین

پهنای دامن داخلی رو تا جایی که میتونین پهن کنین

اجازه بدین بازوها آزادانه به سمت عقب حرکت کنن

عجب سلیقهای

چطور وارث من و پسر صیغه ایم اینطوری جاشون عوض شده؟

فایده اینا چیه؟

جی جون، ولیعهد دیشب خوابیدن؟

داشتن کتاب میخوندن، حداقل تا وقتی
که من نگهبانی میدادم

...سربازهایی که از شب تا صبح داشتن نگهبانی میدادن

هم گفتن که چراغ اتاق خوابشون تمام مدت روشن بود

خداروشکر

آک هی حتما الان عصبانی ئه

فقط در صورتی که ولیعهدمون بخوابن
اون میتونه بیدار بشه

عالیجناب، خواجه نونگ هستم

بیدار هستین، عالجیناب؟

بیا تو

عالیجناب، خوب نخوابیدین؟

خودت بهم گفتی که نخوابم

معدزت میخوام، عالیجناب

...پس، برای شکار امروز

مطمئن نیستم

اعلیحضرت، شنیدم که بعد از طلوع آفتاب خوابیدین

حالتون خوبه؟

بهتر از نمیشم

پُر از انرژی هستم، شاید به خاطر اینه که
تموم شب انرژی جوانی دریافت کردم

هنوز از اقامتگاه ولیعهد خبری نرسیده؟

عذر میخوام

مثل اینکه جناب ولیعهد در شکار حضور نخواهند داشت

بعد از صبح زود، آهو به کوهستان بعدی میره

بذارین ما بریم

اعلیحضرت، لطفا یکم دیگه بهشون وقت بدین

شنیدم که ولیعهد تا الان مرتبا تمرین تیراندازی انجام دادن

هر چقدر هم تمرین کنه بهتر نمیشه
تو زمین سرپوشیده تمرین تیراندازی فایده نداره

!بذارین بریم

!بذارین بریم

!اعلیحضرت

آروم، آروم

چطور تونستین بدون من برین؟

!بذارین بریم

آفرین، سا جو هیون

مثل اینکه ولیعهد خیلی تمرین کردن

به هیچ وجه، به نظر من که ولیعهد دوباره دیوانه شدن

میبینم که بعد از مدتها تو شکار حضور پیدا کردن

این حتما ثابت میکنه که ولیعهد دیوانه هستن، شاهزاده بزرگ

فقط نمیدونم که چطوری شکست بخورم

آیگو، خیلی درد دارم

پس، جی جون سو

چیزی روی صورتمه، هوم؟

چرا همهش به من زل زدی؟

هیچی

فقط از دیدن اینکه اعلیحضرت امروز خوشحال هستن
خوشحال بودم

فکر خوبی بود که به تمرین تیراندازی توی زمین سرپوشیده
ادامه دادیم

خب...همهش به لطف توئه، جی جون سو

تو استاد هنرهای رزمی منی، مگه نه؟

لایق همچین تعریف هایی نیستم

خسته نیستین؟

گفتین که دیشب نتونستین بخوابین

آروم

من نتونم بخوابم؟

...کِی گفتم

نتونستم بخوابم؟

چی؟

نا امید شدی؟

وای، اگه انقدر واضح ناامید بشی
آک هی رو ناراحت میکنی

بدون من برو، من باید برم جایی

من دیگه میرم

!دوازده برد پشت سر هم برای دال بونگ

!حریف بعدی

کسی نیست؟ نه؟

!باشه پس، مسابقات امروز اینجا به پایان میرسه

!صبر کن

!صبر کن-
کی بود؟-

کیه؟-
اون کی بود؟-

وای، هنوز هیچی نشده تموم شد؟
!چه کسل کننده

...آ...آک...آک

!آک هیه! آک هی برگشته

آک هی؟-
آک هی؟-

!آک هی! آک هی-
!آک هی! آک هی-

!آک هی! آک هی

!آک هی! آک هی

(دال بونگ ، آک هی)

...شنیدم

که این روزا دور، دور توئه

...درسی بهت بدم

!آک هی! آک هی

!چه بانمک

میخوای اجازه بدم که ببری؟

اون یه زنه

!دال بونگ! آهای

وای

!دال بونگ باخت

!آک هی برد

!ای وای-
!آک هی! آک هی-

!آک هی! آک هی

!آک هی! آک هی! آک هی

وای، حتما باید لحظه آخر مداخله میکرد

دیرم میشه

!اینم از این-
!ای وای-

چیه؟

تو دیگه کی هستی؟

استثنائا بیخیالت میشم، گم شو

عصبانی ای که جایزه رو به من باختی، مگه نه؟

شاید باید همهش رو بدم بهت

به جاش، صورتت رو کامل بهم نشون بده

!گمشو

عجب! همهی این رو بهت میدم

تظاهر کردی که مَردی و توی مسابقه شرکت کردی
چون به پولش احتیاج داشتی

مسخره بازی در میاری و صورتت رو مخفی میکنی

آها مسخره بازی؟
من مسخره بازی در میارم؟ هه

تو چی؟ تو مسخره بازی در نمیاری؟

فکر میکنی فقط چون همچین چیزی پوشیدی
نمیتونم بشناسمت؟

چون که الان سرم شلوغه، میبخشمت

یه لحظه صبر کن

چطور من رو میشاسی؟

چطور میتونی من رو بشناسی؟

در اون صورت
...الان میدونی که داری با کی حرف میزنی

درست کردن لباس هام رو تموم کردی؟

اصلا کارت رو تموم کردی
که الان داری بیکار میچرخی؟

چی؟

...تو

به عنوان پارچه فروش آجه خیلی بهتری

!پارچه فروشی؟ ساجو هیون

خاطراتش رو نگاه نکردم چون خیلی کار سختی بود

!وایستا...وایستا، صبر کن

من رو توی پارچه فروشی دیدی؟ کی؟

پس به همدیگه نزدیک بودیم؟

واو! الان داری تظاهر میکنی
که حافظهات رو از دست دادی؟

کار لباس های من رو تموم نکردی، مگه نه؟

به خاطر همین داری تظاهر به فراموشی میکنی

الان جدی داری میگی؟
واقعا اون یارو توی پارچه فروشی رو به من ترجیح میدی؟

آره

چطور میشه؟ چرا؟

...وقتی توی پارچه فروشی دیدمت

یه هاله خاصی داشتی

الان چی؟

الان؟

...این

و این به هم نمیان

به دلایلی تقلبی به نظر میای

ارباب، برگرد به پارچه فروشی

اونجا جاییه که بهش تعلق داری

...تقلبی

تقلبی؟

...تقلبی

!هی، کجا رفت؟ دال بونگ

تا حالا کسی رو ندیده بودم
که ساجو هیون احمق رو به من ترجیح بده

تيم ترجمه مجله آفتابگردان، تقديم ميکند
@sunflowermag :کانال و اينستاگرام مجله
برای دریافت سریعتر سریال و زیرنویس عضو کانال تلگرامی ما شوید

:ترجمه و زیرنویس
..:: Lufan و Anedean و Nilou و Rayfana و Yuki شادی و ::..

!خنجر، عجبه کنین

!عجله کنین

من اول برداشتم

من اول سفارش دادم

میتونی لیست سفارش رو چک کنی

چطور میتونم؟

چرا ماسک میزنی؟ اونم نصفه؟

خب... تا از اون عوضی پارچه فروشی
متفاوت به نظر بیام

من با اون فرق دارم

چی گفتی؟ الان واقعی تر به نظر میام، مگه نه؟

به هیچ عنوان

یه تقلبی تا ابد تقلبی میمونه

ببخشید ولی من واقعا تقلبی نیستم، خب؟

چرا انقدر حساسی؟

حساس؟

من؟

مهم نیست که بقیه چی میگن، فقط بگو واقعی هستی
...و همین و بس! دیگه چرا انقدر حساس میشی

از الان، با مردم صادقانه رفتار کن

وقتی این کار رو بکنی، حتی تقلبی ترین
زندگی هم، کم کم واقعی به نظر میاد

صبر کن، داری میگی من صادق نیستم؟

!احمق

همونطور که انتظار میرفت، صداقتی در کار نیست

کاملا خالیه

اول اینو پر کن لطفا

پرش کنم؟

با خودت پرش میکنم

عصبانی ای که جایزه رو به من باختی، نه؟

چقدر گستاخ! بعد اینکه اینجوری کارمو خراب کردی
خیلی بی شرم و حیایی

معذرت میخوام، من واقعا آدم قلابی ای نیستم باشه؟

وای، اون واقعا آجه از پارچه فروشیه؟

انگار همونه، ولی چرا انقدر متفاوت به نظر میرسه؟

مهارت هات بهتر شدن

!قربان

حالتون چطوره؟

میدونستم میاین

واقعا؟

به زودی انقلاب میشه

میدونستم میاین از اونجایی که پدرخوانده چاقوی جیبی هستین

پدرخوانده؟

دیگه منو حامیت خطاب نمیکنی؟

حامی به نظرم بامحبت تر میومد

اون موقع نابالع بودم

راستی، کِی بهم میگین که از کدوم خاندانین؟

باید بهمون بگین تا شما رو"قربان"خطاب کنیم

ناراحت بودی؟

بله، ناراحت بودم

خیلی هم ناراحت بودم-
واقعا؟-

وقتی که تو انقلاب پیروز بشیم، میفهمی

این یه قوله، متوجه شدی؟

بهت قول میدم

تونستین، قربان

حینی که کیرا توی ضیافت درحال رقصیدنه، چاقوی جیبی

یواشکی از این طرف میره و منتظر کیرا میمونه

نزدیک اتاق خواب پادشاهه

بیا، این یه هدیه ست
حالا دیگه مال توئه

!بانوی جوان

!من میرم انتقامم رو بگیرم، ولم کنین-
بانوی جوان-

!پدر

!مادر

پدر و مادر، بالاخره وقتش رسیده

من بدون اینکه شکست بخورم انتقام مرگتون رو میگیرم

و تاج و تخت آساته رو به وضعیت درست و حقش
برمیگردونم

مجدد تولد افتخارآمیز اعلیحضرت رو تبریک میگیم

!عمر پادشاه طولانی

!عمر پادشاه طولانی

!ممنون

!زیاد بخورین و هرچقدر میخواین لذت ببرین

!بابت لطف و رحمتتون ممنون

بازم امروز ولیعهد غایبه؟

باید توی اتاق مطالعه باشن

...به زودی میانــ-
فراموشش کن-

بهش بگو که نیازی نیست توی همچین روز شادی صورت
درهمش رو ببینم

موافق نیستین، شاهزاده بزرگ یونگ؟

فکر میکنی اون قطعا ولیعهده، درسته؟

آک هی باید خواب باشه

درسته؟

آره، ولیعهد باید حداقل تو ضیافت تولد پادشاه حاضر باشه

اگه پادشاه رقاص دیگه ای رو انتخاب کنه چی؟

!هارانگ

طبق چیزی که تاییدش کردم، کرا زیباترین رقاص

بین رقاص هاییه که توی ضیافت هستن

میتونی کارتو خوب انجام بدی؟

لطفا نگران نباشین، قربان

من خیلی وقته منتظر این روزم

کرا مدت زیادیه که به عنوان یه آدمکش تعلیم دیده

اون بهترین عضو چاقوی جیبی هم هست

...از همه مهم تر-
بیشتر از هرکسی از اعلیحضرت متنفره-

و این قوی ترین سلاحشه

...شاهزاده بزرگ، برای موفق شدن کرا

اعیحضرت باید فوت بشه

این هدف ماست، نه؟

...ولی، ایشون-
اون پدرمه-

نمیشه کاریش کرد

این راه رسیدن تاج و تخت به وضعیت درست و بر حقه

و همینطور نجات مردمی که دارن زیر سلطنت یه ظالم
عذاب میکشن

من آماده ام که اصول اخلاقی پدر و فرزندیم رو
زیر پا بذارم

!عمر پادشاه طولانی

لطفا یه لحظه صبر کن

ساجو سونگ، من منتظر این روز بودم

!من امروز طبق دستورات خدایان جونت رو میگیرم

...تو

تو به درد آدمکش بودن نمیخوری

بوت خیلی قویه

بیدار شدی؟

حالت خوبه؟

تو کی هستی؟

اوه، من اسمم هونگ گون ئه

...هونگ گون

اینجا کجاست؟

کجا میتونه باشه؟اتاق خواب علیاحضرت معشوقه هیوئه

آها، ببخشید دردسر درست کردم

علیاحضرت، لطفا تو تخت بمونین

چهار روز و شبه که خواب بودین

اگه یهویی اینجوری حرکت کنین احساس تهوع
بهتون دست میده

من علیاحضرتم؟

بله، شما علیاحضرت معشوقه هیو هستین

البته که باید مراسم رسمی اعطای مقام رو بگذرونین تا
صیغه بشین

...معشوقه هیو

من یه معشوقه ام؟

مع..شوقه کی؟پادشاه؟

بله

شما معشوقه ولیعهدین

ولیعهد کیه؟-
ببخشید؟-

...علیاحضرت، احیانا شما

یادتون نمیاد؟

احتمالا نباید بگم هیچی یادم نمیاد

...م..مسئله اینه که

ولیعهد رسیدن

ولیعهد اینجان

نیازی نیست حرکتی بکنی

بیدار شدی، معشوقه هیو

من معشوقه این مردم؟

بالاخره زنم شدی

دلم برات تنگ شده بود

واو، اینجا کجاست؟

من کی ام؟

تو کی هستی؟

من؟

مردتم

یالا فرار کن

میخوام رقاصی که امشب انتخاب کردین رو بردارم
سرورم

میفهمی که من واقعی ام

در نهایت ازم خوشت میاد

این مرد کیه؟

تيم ترجمه مجله آفتابگردان، تقديم ميکند
@sunflowermag :کانال و اينستاگرام مجله
برای دریافت سریعتر سریال و زیرنویس عضو کانال تلگرامی ما شوید

:ترجمه و زیرنویس
..:: Lufan و Anedean و Nilou و Rayfana و Yuki شادی و ::..

:ترجمه و زیرنویس
..:: Lufan و Anedean و Nilou و Rayfana و Yuki شادی و ::..

(آهنگ عاشقانه یک خبال)

واقعا ما همدیگه رو میشناسیم؟

ما خیلی باهم صمیمی ایم

تو کی هستی؟

این چیزیه که خودمم میخوام بدونم

...تو متاهلی، من آخه چرا

چرا انقدر پرحرفی؟

یه چیزی عجیبه

چرا انقدر کارم تو مبارزه خوبه؟

دارم ازت میپرسم چرا همچین کاری کردی، منو اندرونی رو
فریب دادی

میخوای از طریق زن های من، در نهایت دستت به خودم برسه

کی پشتته؟هویتت چیه؟

من ازت استفاده میکنم و از آک هی بهتر میشم-
!ساجو هیون-

تيم ترجمه مجله آفتابگردان، تقديم ميکند
@sunflowermag :کانال و اينستاگرام مجله
برای دریافت سریعتر سریال و زیرنویس عضو کانال تلگرامی ما شوید