All language subtitles for Hud.1963.BluRay.DigiMoviez.FA

دیجیموویز در شبکههای اجتماعی:
DigiMoviez@

ارائه شده توسط وبسایت دیجی موویز
.:: DigiMoviez.Com ::.

ترجمه از حمید احمدی
@Hamid123355

خیلی خب، ممنون که رسوندیم

کجا می ری پیداش کنی؟

نمی دونم، ولی اگه یه کادیلاک صورتی پیدا کنم،

پس اونم همین دور و براست.

خدافظ.

اون کیه؟

لانه

سلام لانی، دارم چیلی درست می کنم.

ولی اگه صبحونه می خوای، میام بیرون

نه، ممنون.

دیزی، عمو هادم رو دیدی؟

دیشب یه استیک براش

درست کردم، حوالی ساعت هفت.

از اون موقع ندیدمش

خیلی خب.

دیزی، دوتا دونات بر می دارم

خیلی خب، عزیزم.

یه ده سنتی بذار روی پیشخوان.

خیلی خب.

26 دقیقه از ساعت 6 گذشته

هوای این پنجشنبه دلپذیر در تابستون
71 درجه است.

با برنامه بابی دان برور در خدمت شما هستیم.

دیشب باید بدجور دعوایی رو دستت
بار اومده باشه.

دیشب هاد نازل شد سرم.

همینطور به نظر میاد

آقای لارکر!

سلام آقای لارکر!

سلام لان!

امسالم قراره دوباره شرکت کنی لان؟

من که نه. نمی خوام شکمم دوباره
به فنا بره.

سر صبحی تو شهر چی کار می کنی؟

دنبال هادم.

هاد؟ فکر کنم اون کادیلاک گنده اش رو

همین پایین خیابون دیدما؟

مطمئنم که دیدمش.

ولی نمی دونم اگه جای تو بودم

می رفتم سراغش یا نه.

خب، منم مشتاق نیستم
ولی بهم گفتن پیداش کنم

هاد؟

هاد؟

شازده....

به خاطر خودت امیدوارم خونه آتیش گرفته باشه.

خب، شرمنده که مزاحمت شدم هاد.

ولی توی دامداری مشکل داریم

خب، تو همینجا مشکل داری باب.

تازه چشمام داشت بسته می شد

از بین گلا خزیدی مزاحمم شدی.

بابازرگ کارت داره.
گفته فورا بیای.

اوه، گفت فورا؟

خب، به نظرت شاید

بابای پیرم مشکلی نداره که

اول دکمه های پیرهنم رو ببندم؟

اوه دست بردار هاد

امروز روی سگم رو آوردی بالا.

به پر و پاچم نپیچ.

ممکنه گازت بگیرم.

هاد؟

ممنون عزیزم.

هی، سلام جو.

کدوم یکی از شما

ساعت 6 صبح از خونه من اومده بیرون؟

ازتون سوال پرسیدم.
کدومتون بود لعنتی؟

خب، متنفرم که بهت خبر بدم،

چون برادرزاده خودمه

ولی همین بچه پر رو بوده.

از سر شب دنبالش می گشتم.

همین یه چند دقیقه پیش کشیدمش بیرون.

بچه ریقو رو خودم می کشم.
آروم جو...

بذار خودم درستش می کنم.
یه لحظه صبر کن.

می کشمش. می کشمش.
آروم باش جو.

دیابت داری.
آروم باش.

خودم برات درستش می کنم.

کمک تو رو نمی خوام.

خودم از پسش بر میام.
حالا بکش کنار.

آروم جو،نباید هیجان زده بشی پسر.

عمرا بذارم پسره در بره...

خودم ادبش می کنم. قول می دم.

خیلی خب کله گنده.

من و تو این بحث کوچیک رو

پشت انبار چوب تموم می کنیم.

ممنون، خیلی ممنون.

آروم باش.

داستانش که تو شهر بپیچه

خانوما عاشقت میشن.

آره، اگه هنوز زنده باشم.

می دونی ممکن بود دهنم سرویس بشه؟

منم تو خطر بودم.

خوش شانس بودیم که به کار اومدی مگه نه؟

خب، شاید باید من رو همیشه با خودت ببری.

سرعت کار نابودت می کنه پسر جون.

حالا که آبا از آسیاب افتاده،

چی اینقدر واجبه که

تو روز مرخصی بابا دنبال من فرستاده؟

می خواد در مورد یه چیزی باهات مشورت کنه.

مشورت با من؟

پانزده ساله در مورد هیچی با من مشورت نکرده.

تک و تنها اونجا خرکاری می کردم.

بعد از اون شبی که داشتی

می تونی کل روز کار کنی؟

برا پیرمرد صد ساله ای مثل اون،

لازم نیست یه هفته بخوابم که سرحال باشم.

سن و سالش که دست خودش نیست هاد.

پسر، ولی خوب از این ماشینه کار می کشی مگه نه؟

هاده.

صاف وسط باغچه گلای من پارک کرد.

صبح بخیر هاد.

صبح بخیر.

متاسفم که وقت استراحتت رو بهم زدم.

لانی، پنجره رو ببند.

کلی پشه داره میاد تو.

خب؛ می بینم که خونه هنوز سرپاست.

مثل همیشه هم داری تو نعلبکی قهوه می خوری.

چی شده که یهو فرستادی سراغ من؟

وسط شب یه گوساله ماده پیدا کردیم.

برای این من رو کشوندی اینجا؟
یه گاو مرده؟

این یکی نگرانم کرده.

نه زخمی شده نه چلاغ.

بادم نکرده.

علف قیاق یا استبرق اون طرفا بوده؟

هیچی. ممکنه لازم باشه خودم
زیر و روش کنم.

جوزه و جسی الان بیرونند. حواسشون هست لاشخوری
چیزی نیاد.

لان، به توتا دست نزن.

می خوام شیرینی درست کنم.

خب، بهتره تا وقت شام اینجا علاف وای نسیم.

امروز کلی کار سرم ریخته.

مواظب خاکستر سیگار باش.

می ره توی گلدون.

می رم ماشین رو میارم.

چرا همیشه با ماشینت از روی

گلای آهاری من ر میشی؟

دو هفته است دارم سعی می کنم

گلا غنچه کنند.

جای پارک من نکارشون.

سر صبحی شادی.

خانمی، کار تو خونه داریه،

نه این که نگران مزاج من باشی.

ماهیتابه رو گازه،

تخم مرغ می خوای؟

یا تو تخت صبحونه خوردی؟

نه، وقت نکردم به صبحونه برسم.

صبح بخیر پسرا.

آقای بنون.

صبح بخیر آقای بنون.

جلوی پرنده ها رو گرفتن خیلی سخته.

کل شب مجبور شدم چراغ قوه رو روشن نگه دارم.

لاشخورا رو باش

بر می گردن.

با توپخونه هم نمی تونی بترسونیشون.

ای کاش این کار رو نمی کردی هاد.

محل رو تمیز نگه می دارن.

تازه، کشتن لاشخور خلاف قانونه.

خب، من همیشه می گم که قانون قرار بوده

ملایم تفسیر بشه.

منم همین کار رو سعی می کنم بکنم.

بعضی وقتا می رم یه طرف قانون،

بعضی وقتا می رم اون طرف قانون.

دوست ندارم قانون رو سر

زمینم بشکنم هاد.

خب، اون که بلند نمیشه خودش بهمون بگه
چی شده.

خب، نظرت چیه هاد؟

نمی دونم.

به چشم من که تمیزه.

خب، یه چیزی کشتتش.

فکر کنم به دکتر ایالت خبر می دم.

شاید اون بدونه.

خب، برای چی؟

اینجا زمین ماست.

نمی خوام آدمای دولت

هیچ موقع، هیچ کجا و هیچ جوره توش پا بذارن.

این جریان چیز خاصی نیست.

همینطوری ولش کن.
بذار لاشخورا ترتیبش رو بدن.

نه، فکر نکنم همچین کاری بکنم.

قبل خوابیدن، به اون یارو دولتیه زنگ می زنم

بیاد یه نگاهش بهش بندازه.

آره، راه حلش همینه.

برو یه بچه سوسول بیار که

بهت بگه چجوری کار و بارت رو بگردونی.

فقط از این به بعد از من نظر نپرس.

می خوام تو و لان یه مدت اینجا
باشین.

این پسرا رو با خودم بر می گردونم

که یه چرتی بزنند.

لان، اون کیسه آب رو بردار که زیر آفتاب
از تشنگی نسوزی.

شازده، چرا نمی ری پیش دوست مریضمون که اینجاست؟

من یه سالمش رو تو شهر دارم که نمی تونه
صبر کنه.

هی!

بجنب.

هی!

هی! هی!

پسر، خوب شد اومدی.

تایر ماشین پنچر شده.

این خرت و پرتا رو هم باید برای شام
ببرم.

کمک لازم داری جسی؟

نه هاد. ممنون.

اگه در رو باز کنی

دستت خشک میشه میفته؟

آبجوی من رو گرفتی؟

دوتا بکس شش تایی.

تا فردا باید کارت رو راه بندازه.

نوشیدنیای منم می شمری؟

به خاطر اینه که پام همش

به قوطیای خالیشون گیر می کنه.

پسر، یکی تو این ماشین بوی عطر شنل 5 می ده.

از طرف من نیست،
پول این چیزا رو ندارم.

خب، مطمئنی که امروز بعد از ظهر
دور و بر

زمین و طویله نمی گشتی؟

به هیچ وجه.

نه.

فقط دلم می خواد بدونم بعضی
این زنا چطوری

تو روز فرصت این کارا رو دارن.

نمی دونم...
وقتی کف آشپزخونه رو سابیدم،

وان حموم رو تمیز کردم

و لباسا رو آویزون کردم...

اونا بی خیال بقیه کارا میشن عزیزم.

فکر کنم بهتر از خونه داری باشه.

پرتقال می خوای؟

نه.

برات پوستش می کنم.

نه، ممنون.

هی، ببین، روش نوشته فلوریدا.

همینجا تو تگزاس می کاریمشون

بعدش اون همه راه می فرستنشون فلوریدا.

با عقل جور در میاد مگه نه؟

آره.

اوه اوه، متصدی سوپرمارکت

گفت قراره زن ترومن پیترز رو ببینی.

اون همچین حرفی زده؟

اوهوم.

اوه، می گه زنه بدجور بی اعصابه.

گفت اینقدر جیغ و داد می کرد خدمتکارش
گذاشتن رفتند.

خب، خدمتکار ما قراره
اخراج بشه

چون داره زیادی حرف می زنه.

کلوچه می خوری؟

نه خیر.

فقط یه کمش رو برای

شام نگه دار باشه؟

باورم نمیشه.

هنوز داری نون می خوری؟

بعد این که استیک و آب گوشت

و خوراک ذرت و بامیه و پیاز سوخاری و

ساندویچ بهت دادم؟

خب، وقتی نشستیم خیلی زیاد
به نظر میومد

ولی خیلی سریع تموم شد.

هاد شام نمی خورد؟

داره به سر و وضعش می رسه.

گفت بعدا می خوره.

دسر چیه؟

یه فریزر بستنی هلو

سیرت می کنه؟

پسر، کل زمستون منتظر اون هلوهای

درجه یک آلبرتا بودم.

اوه کل زمستون منتظر اونا

بودی عزیزم؟

اون عکسای هلویی که

تو شرت و جورابات قایم می کنی چی بودن پس؟

اون کشوی شخصیمه.

سراغش نمی ری آلما.

من دخترم عزیزم

به کار من نمیان.

بستنی رو سرو می کنم آقای بنون

تو ایوون جلویی بخوریدش، خنک تره.

زحمت کشیدی آلما.

تا پوشکت رو خیس نکردی برو.

آلما!

آلما!

بله؟

آلما!

بله!

یه پیرهن سفید تمیز بهم بده.

پسر زورت میاد یه لطفا و ممنونم

بگی مگه نه؟

لطفا کون گشادت رو جمع کن

و یه پیرهن سفید تمیز برام بیار. تشکر.

یه کم سخت بود که

رژ لب رو از این یکی تمیز کنم.

همون مارک رژِی که خودت داری رو امتحان کن

شاید راحت تر تمیز بشه.

شروع نکن.

ببین، تو که جوون تر نمیشی.

برای کجا نگهش داشتی؟

بند کروات توی یقه است.

صدای بوف سیاه رو می شنوی؟

فکر کنم دوتا باشن.

می دونی، تو کل زندگیم تا حالا یکی

از این پرنده ها رو هم ندیدم

فقط صداشون که از اون طرف دشت
میاد رو می شنوم.

چی تو سرته لان؟

نمی دونم.

فکر کنم فقط به جلو نگاه می کنم

می دونی که، تا ببینم چی پیش میاد.

به نگرانیا و جاه طلبیات فکر می کنی مگه نه؟

آره همون.

ماشین خودم که باهاش دور دور کنم.

دختربازی و این چیزا.

خب، انتظار دارم از خوبیای دنیا
سهمت بهت برسه.

و پسری مثل تو هم لیاقتش رو داره.

هی، داره دیر میشه.

پسر، انگار یقه بابام داره خفش می کنه.

اونا لباسای پلوخوریش بود.

اصلا بابام رو یادم نمیاد.

ولی من یادم میاد.

تو که یه عکس از هاد با خودت اینور اونور نمی بری؟

نه نمی برم.

ولی پسرته، مثل پدر من.

آره هست.

از چیش بدت میاد بابابزرگ؟

خودش می دونه. لازم نیست تو بدونی.

بفرما.

آه.

ممنون.

خودت نمی خوری.

یه کم کالریش زیاده.

می خوام یه چند کیلویی کم کنم.

آقای بنون اگه مشکلی نیست،

شستن ظرفا رو می ذارم برای بعد.

باید یه کم به پاهام استراحت بدم.

آشپزخونه با خودته آلما.

آره، امروز به اندازه کافی دیدمش.

هاد، امشب می خوای برگردی شهر؟

خب، تر و تمیز نکردم که بشینم

تو ایوون و به قورباغه ها گوش کنم رفیق.

می خوام قبل صبح

برگردی اینجا.

دکتر سر صبح می رسه.

خیلی خب،

خیلی خوبه. هلوییه.

اوه، این لباس نایلونی اصلا نمی ذاره هوا
رد بشه.

خب، باید یکی از اون سارونگا*
مترجم: لباس سنتی در آسیای جنوبی.

رو بپوشی آلما. از اون لباسای دریای جنوبی.

اوه آره، خیلیا بهم می خندن.

همین الانش نصف بومی ای.

از وقتی اومدی اینجا

ندیدم کفش بپوشی.

اوه، یه زمانی می پوشیدم.

برای ازدواج کفش دارم،
پاشنه بلند مشکی.

دیگه نه اونا رو دارم نه مردم رو.

می رم طرف شهر.

آلما، می خوای بری یه کم کف آبجو بزنی بر بدن؟

نه ممنون.

از این تاب که بلند بشم،

چندتا بیسکوییت بر می دارم و می رم می خوابم.

نصفه دومش به کارم میاد.

من باهات میام هاد.

خب، چه کار مهمی اونجا داری رفیق؟

بستنی قیفی ای چیزی می خوای؟

نه، گفتم فقط

باهات بیام، همین.

باشه پس، بجنب راه بیفتیم.

کاری باهام نداری بابابزرگ؟

نه.نه، اگه می خوای بری برو.

فقط مراقب باش.

تو برون رفیق.

جریان چی بود؟

داستانش رو یه روزی وقتی مست بودم
برات تعریف می کنم

بجنب، یه کم گازش بده باشه؟

شب تاریک تنهاییه مگه نه؟

همه شبا اینطور نیستند؟

پسر، عاشق این صدام.

روحم رو جلا می ده.

بدجور دام رو می ترسونه.

می دونی قطارا من رو یاد چی میندازن؟

نه، ولی حس شیشم بهم می گه
الانه که بهم بگی.

فکر کنم فقط ازشون خوشم میاد. همین.

کلید.

خب، اینجا رو باش.

پسر، اون زین لاس وگاسی رو ببین.

اون تیکه آشغال رو

با جرثفیلم نمی تونی بذاری رو اسب.

آره، خیلی پر سر و صداست.

فکر کردی کجا داری میای؟

همینطوری دارم دنبالت میام.
نه. با من نمیای

برو یه چندتا دکتر پپرز* بزن به بدن.
مترجم: نوشیدنی محبوب آمریکایی

بعدا می بینمت.

هی، بیا اینجا باهامون نوشیدنی بزن!

بچنب!

سلام آقای کربی.

سلام.

اون یکی رو خوندی؟

آره، دو بار.

تقریبا بهترین کتابیه که

تو قفسه کتابای شومیزت داری.

خوب چیزیه مگه نه؟

اوه، نمی دونم.

آدمای داخلش شبیه آدمایین
که تو زندگی می بینم.

اون جایی که

گروهبان دفعه اول گیرش میندازه رو خوندی؟

آره خوندمش.

سلام.

تو یه شب خیلی زیاد

قیافه شازده رو زیارت کردم.

دارم می رم طرف میدون. همین.

کجا داری می ری؟

خب، صرفا جهت اطلاعت،

دارم می رم خونه خانم روبن فلچر.

فکر نمی کنم خونه ای باشه که

چیز زیادی درموردش شنیده باشی.

خب، یه چیزایی شنیدم.

می دونی خیلی وقته دیگه

قنداق نمی پوشم.

چند سالته؟

17 تمام.

پسر، وقتی که من...

همسن تو بدم،

از هیچی سیر نمی شدم.

اون تابستونی بود که به دنیا اومده بودی.

مادرت مرد...

و بابات یه کم به سرش زده بود.

یه ماشین مدل چویی 27 خرید

دورشم سیم مفتول کشیده بود.

به تک تک کلابای ارزون قیمت کشور سر زدیم.

نمی دونم به کدوم بیشتر سخت گرفتیم.

ماشین یا دخترای شهر

که برای رقص اومده بودند.

پسر! اون تابستون چه قدر دوسادو* رقصیدیم و دنبال
مترجم: نوعی رقص

اون باسنای بزرگ کردیم

بدم نمیاد خودمم اون مسیر رو برم.

پس راه بیفت.

نه. فکر نکنم بیام.

خیلی خب.

هی، بیدار شو.

بجنب لانی.

چشمات رو باز کن.

تا وقت شام می خوای بخوابی؟

چی می خوای؟

می خوام بلند بشی.

نمی تونم کل صبح اینجا بمونم

باهات کشتی بگیرم.

چرا که نه؟ من که خوشم میاد.

آره، مطمئنم خوشت میاد.

بسه دیگه.

بجنب، بلند شو.

نمی تونم آلما.

دوباره لخت خوابیدی؟

اوهوم.

ببین، دو جفت بیژامه

نرم اتو کرده اونجا برات گذاشتم.

چرا ازشون استفاده نمی کنی؟

نمی دونم. اذیت می کنند.

اوهوم. بجنب.

تو چی می خوابی؟

تو اتاق خودم، با در قفل کرده.

از اون چیزای کوتاهم می پوشی؟

این دیگه چه سوالیه؟

همینطوری پرسیدم.

ذهنت معمولا اون سمتی میره؟

ظاهرا آره.

پسرایی که فکرای بد بد می کنند
جوش می زنند.

می دونستی؟

همش چرته آلما.

همینطوری ادامه بده تا خودت ببینی.

بجنب.

دکتر امروز صبح قراره بیاد.

خب، بیاین بریم یه جا که اینقدر بو نده.

هرچی لازم داشتم برداشتم

آقای بنون...

باید ازتون بخوام دام هاتون رو جمع کنین.

همشون رو.

باید معاینشون کنم.

چی رو معاینه کنی؟

خب، تا ببینم چی اون گاو ماده رو کشته.

امیدوارم اشتباه کرده باشم،

ولی متاسفانه بدترین مشکلی که می تونه برای

یه دام دار پیش بیاد، اومده سراغت.

فکر می کنم گاو از تب برفکی پا و دهن مرده.

خدای من.

اصلا فکرشم نمی کردم همچین چیزی باشه.

خب، بگو ببینیم.

چی کار باید بکنیم؟

خب، گله هاتون رو پیش هم جمع کنین.

باید نمونه بگیریم.

چندتا از گوساله های سالم رو بیارین

با یه چندتا از اسب از بیرون.

مصنوعی آلوده می کنیمشون

و بعد....

صبر می کنیم ببینیم چی میشه.

بهت می گم چی میشه...

مریض میشن، بعد می کشیشون.

همینطوره، مگه نه آقا؟

اگه گوساله ها مریض بشن ولی
اسبا نه،

تب برفک پا و دهنه.

آخرین همه گیری شدیدش تو ایالات متحده،

دولت مجبور شد 77 هزار تا گاو رو بکشه.

به اضافه همون تعداد گوسفند و بز

حتی 20 هزارتا آهو.

مریضی وحشتناکیه.

تازه 20 تا گاو مکزیکی از جنوب خریدم.

ممکنه مرض از اونا باشه؟

ممکنه.

اگه از اونا باشه، مجبوری تک تک گاوایی که باهاشون

در تماس بودن رو بکشی.

خب،پس داری در باره
همه حیوونام حرف می زنی.

می دونم چی دارم می گم.

امیدوارم اشتباه کرده باشم.

امیدوارم یه چیز دیگه از آب در بیاد.

تا دیگه هیچ وقت مجبور نباشیم در موردش حرف بزنیم.

انگار دوباره جای اشتباهی
سر از آب در آوردم.

شماها جلوتر برین.
یه سری فنس هست که باید درست بشن.

آره. چی کار می خوای بکنی؟

می خوای بذاری به حساب

یه مریضی از توی کتابای مدرسه

گاوات رو بکشن؟

داری پیر میشی. هومر؟

موندم یه قرنطینه طولانی راضیش می کنه یا نه.

به نظرت باهاش موافقت می کنند؟

آره، مجبور نیستن با هیچی موافقت کنند....

اونا قانونند.

می تونی تا آخرالزمون
با هر چی خواستن موافقت بکنی،

ولی فایده ای برات نداره.

آره، ولی اون آقای بوریس مرد منطقی ای به نظر میومد.

به نظرت میان اینجا و خلاصشون می کنند؟

معلومه که میان و خلاصشون می کنند.
همون مریضی که می گن رو داری.

حالا خوب گوش کن.

24 سال از 34 سال زندگی
زیر دستت تو این مزرعه کار کردم.

و بابا، کارگر ارزون درجه یک داشتی.

برات از تو انبار کود بیل می زدم.

فکر کردی برا چی دستام پینه بسته؟

برای این که روز مردنت بگی بهم بگی خدا خیرت بده؟

از این سفره اون چیزی که توش

آوردم رو می خوام.

خب، پیشنهادی برام داری هاد؟

می ری پشت تلفن،

و تک تک گاوای بارورت رو می فروشی.

هنوز دست و پات رو نبستند.

راهت برا فرار از مخمصه اینه؟

خب، می تونم کل گله رو قبل

شروع تست ببرم بیرون.

منظورت اینه که جنس خراب بدم دست همسایه هام.

جنسی که نمی دونند چیه؟

تو که نمی دونی مشکل دارن.

بفرستشون بیرون ایالت.

قبل این که خبر پخش بشه بفرستشون شمال.

و ریسک کنم که یه همه گیری

تو کل کشور پخش بشه.

کل این کشور رو همه گیری می چرخه!

سرت رو کردی زیر برف؟

همه گیری کار و بار کله گنده هاست.

شرط بندی تقلبی، مسابقه های
تلویزیونی تقلبی.

دست کاری تو مالیات درآمد،
حسابای شرکتی دست کاری شده.

چندتا مرد روراست می شناسی؟

گناهکارا رو از قدیسا جدا کنی،

خوش شانس باشی آبراهام لینکلن می مونه.

پس به نظرم، بیا نونمون رو

تا وقتی فرصتش هست تو آبگوشت
خیس کنیم بره.

تو مرد بی مرامی هستی هاد.

خب، نگران اونش نباش.

تو به اندازه کافی مرام برای جفتمون داری.

بعد از ظهر گندی بوده.

نفست گرفته؟

اومدم یه هوایی بخورم.

خب، چرا بر نمی گردی مزرعه

یه چرتی بزنی؟

نه، سر قولم می مونم.

فکرش رو می کردم.

بابابزرگ!

شاخ درازات رو نزدیک مرز ایدیا پیدا کردم.

معاینشون برای دولت

باید سخت باشه.

اون شاخای بزرگ عمرا از فنس تیمار رد بشن.

تعداد زیادیشون باقی نمونده، مگه نه بابابزرگ؟

آره. دارن منقرض میشن.

منم به خاطر قدیما نگهشون می دارم.

نگهشون می دارم تا یادم نره
اوضاع چطوری بود.

همه چیزمون از پوست
اونا درست می شد.

اسباب خونه، طنابامون، لباسامون، کلاهامون.

بابابزرگ...
بیا ولشون کنیم.

نه، لان. کار درستی نیست.

باید با بقیه برن.

بابابزرگ.

لطف کردی لان.

امشب نباید میاوردمت اینجا.

اونم بعد اون همه کار و بار.

اوه، اگه فیلم خوبی باشه.

بیدار میشم. نگران نباش.

انگار تنها ادمی که اینجا تنهاست

و کسی رو نداره که زانوش رو نشگون بگیره تویی.

فکر کنم بتونم تحملش کنم.

آدم فکر نمی کنه که 65 سنت پول بدن

بیان اینجا برای شیطونی.

مجانی می تونند برن تو انبار کاه.

بنجبین، معدن چیای 1849*
مترجم: در سال 1849 معدن چیان زیادی برای کشف طلا عازم معادن شدند.

بیاین همه با هم اون آهنگ قدیمی و محبوب، کلمنتاین، رو بخونیم.

فقط با ریتم توپ پیش برین.

اوه عزیزم، اوه عزیزم...

اوه کلمنتاین عزیزم

برای همیشه تو را از دست دادم

عمیقا متاسفم کلمنتاین

در غار، در تنگه

در حال حفر یک معدن

معدنچی ای زندگی می کرد

به همراه دخترش کلمنتاین

اوه عزیزم، اوه عزیزم،

اوه عزیزم، کلمنتاین

برای همیشه تو را از دت دادم

عمیقا متاسفم کلمنتاین.

می خوای همه این رو بکنی دهنت؟

سعیم رو می کنم.

سلام هاد.

چطوری پسر؟

اون زن ترومن پیترزه که با هاده؟

فکر کنم.

می خوای صداش کنم؟

نه، نه. بذار به کارش برسه.

نیم دلار داری؟

خیلی خب، بریم اون عقب.

بقیه اش رو بهم نمی دی؟

هی، هی.

خب بیاین مهمونی بگیریم.

بابا، این خانمی که موهای بلوندش زیادم طبیعی نیست،

مارس ترومن پیترز هست.

حال و احوالت چطوره؟

چطورین آقای بنون؟

اسب وحشی هومر بنون، لیلی.

قبلا به این اسم می شناختنش.

و این جوون رشید و رعنا برادرزاده من لانه.

ممکنه متوجه شده باشی،

ولی باباییم ازمون نخواسته که بشینیم.

به خاطر اینه که نمی خواد با
من دمخور بشه.

یه کم به این که با کی می ره
و میاد حساسه.

آره، تو خانم متاهلی لیلی.

از این جور کارا خوشش نمیاد.

از اون آدمای با مرام و این چیزاست.

اصلا به زندگی آزاد اعتقاد نداره.

مگه نه هومر؟

بابابزرگ.

هی، هومر، حالت خوبه؟

من رو... من رو ببر خونه پسر.

بی زحمت پنجره رو یه کم بده
پایین هاد.

حالا خوب شد.

اونجا یه کم تنگ و شلوغ بود.

شاید امروز یه کم

زیادی زیر آفتاب بودی.

خب، بی خیال.

لازم نیست قیافت آویزون باشه.

حالا حالم بهتر شده.

وقتی رسیدیم خونه،

برات سالیپادیچا درست می کنم

آره، آره. درجا حالم رو خوب می کنه.

یه دفعه خوابش برد.

یه کم خسته و کوفته

به نظر میاد مگه نه؟

بعضی وقتا یادم میره چند سالشه.

فکر کنم دلم نمی خواد بهش فکر کنم.

وقتشه که بهش فکر کنی.

خب، می دونم یه روزی می میره.

اینقدر رو می دونم.

داره می میره.

باعث میشه حس کنم
یکی پرتم کرده تو یه رودخونه سرد.

برا همه پیش میاد.

اسب، سگ، آدم.

هیچ کسی تا ابد زنده نیست.

کمکت می کنم بری بالا.

لان می برتم.

هر جور راحتی.

شب خوش هاد.

بابت بازی ممنونم پسرا.

دفعه بعد که حقوقتون رو دوباره دادن می تونین
دوباره امتحان کنین.

سیگار داری؟

آره.

پس امیدوارم زیاد دم

در نگهم نداری.

حس می کنم اومدم یه چیزی بفروشم.

خیلی خب، بیا تو.

یه کم له شدن.

طوری نیست. کفایت می کنه.

خب، می بینم که اوضاع رو یه کم مرتب کردی.

سعیم رو کردم.

خوب به نظر میاد.

به جز این که اون گیاه سیب زمینی شیرینت
آفت زده.

انگار نمی تونم یکیشون رو درست
عمل بیارم.

خب عزیزم، مراقبت و رسیدگی ملایم عاشقانه زیادی
لازم دارن.

مثل همه ماها.

یادم می مونه.

یه کبریت میشه بدی؟

خب، چی اینجا داریم؟

جیفی...

مو خشک کن قابل حمل.

سه صحفه...

هم.

توستر خودکار.

چی کار داشتی می کردی؟

یه کم قر کمر توی کلاب فایو اند لایم؟

برای جایزه هاشون می رم.

"چگونه شامپوی براق زندگی مرا عوض کرد

در 20 کلمه یا کمتر"

می دونی، سفر دو هفته ای رایگان به اروپا می دن.

ولی فقط خودنویس

و دوربین ژاپنیش گیر من میاد.

آره. یه بار لاتاری بوقلمون رو بردم.

ولی تقلبی بود.

با یکی از اون دخترایی

که شماره ها رو بر می داشت رفیق شدم.

فکرش رو می کردم.

امشب چه قدر بچه ها رو پیاده کردی؟

بیست دلار و خرده ای.

تو زن خطرناکی هستی.

پوکر باز خوبیم.

خونه دار خوبی هستی.

آشپز خوبی هستی.
لباس شور خوبی هستی.

دیگه تو چه کاری خوبی؟

مراقب خودم بودن.

زنی با بر و روی تو
لازم نیست مراقب خوش بشه.

اوه، شوهر سابقم هم همین رو بهم می گفت....

قبل این که کیف پولم و کارت گازولینم رو برداره

و وسط یه مسافرخونه پایین شهر تو

آلبوکوئورکی نیو مکزیکو ولم کنه

چی کار کردی که طرف در رفت؟

مو فر کنت رو با خودت می بری تو تخت؟

اد قمار بازه.

همین الان احتمالا تو وگاس یا رنو باشه.

شبا اونجا کار می کنه.

هر چی درآورده رو فردا روزش
به باد می ده.

اوه خب، مردی مثل اون یه ولگرد واقعیه.

همتون اینطوری نیستین؟

عزیزم. همه مردا رو

به یه چوب نرون.

با اد شش سال پیش ازدواج کردم.

تنها کار به درد بخوری که می کرد

خاروندم کمرم وقتی دست خودم نمی رسید بود.

هنوزم می خاره؟

هر از گاهی.

خب، وقتی اذیتت می کرد خبرم کن.

هو هو هو هو!

هوش! هوش! هوش!

هوش! هوش!

هوشه! هوشه. هوشه.

هوشه. هوشه.

خب آقای بنون الان نمونه ای که از گله شما

طی 3 تا 6 روز

گرفتیم رو تزریق می کنیم

به این گاو ها و اسب ها.

بعدش می فهمیم چه خبره.

هوش!

برو تو!

برو تو فنس!

برو تو!

هوشه! هی!

هوش!

برو ببینم! هوش!

حالت خوبه لان؟

اون...

پرتت کرد تو فنس.

پوست سرت یه کم رفته.

پسر، شانس آوردی!

بهتره برگردیم سر کار

پسرا یه هفته ای سرت غر غر می کنند

که چرا به خاطر یه ضربه کوچولو
به سرت یه هفته ول کردی رفتی.

لازم نیست هولش کنی.

حالت خوبه لان؟

هم...

واو!

بدجور حالت خرابه گل پسر.

ببرش تو تختش بخوابه.

خیلی خب جک، برگرد سر کار.

می دونی، این همه وقت فکر می کردم لاغری!

خیلی سنگینی که.

نمی تونم درست فکر کنم.

برو تو ببینم.

هاد، فکر کنم صبحونه ام رو بالا بیارم.

فکرشم نکن که رو من بالا بیاری.

تا وقتی برسیم خونه تحمل کن.

شکرم، مثل رو تختی سفید شدی.

آلما، داری آرد می ریزی رو لباس من.

چی شده؟

یکی از گاوا نوازشش کرد.

آخ!
نباید دکتر معاینه اش کنه؟

پنج دلار بده،

با یه کم آیودین و آسپرین خوب میشه.

خب، اگه جای تو بودم بیشتر از این تکون نمی خوردم.

از تخت بیرون نیا.

ممنون هاد.

بقیه روز رو استراحت کن.

فقط سعی کن دو روز نشه.

بیا، باید اون چکمه ها رو در بیاری.

لیموناد سرد.

بیا.

دست بردار.

هسته لیموئه زهر مار که نیست.

هم.

بهتر شدی؟

الان باید خوابت بگیره.

خدایا آلما، دستت چه خنکه.

بوی لیمو می دی.

آلما؟

چی شده شکرم؟

واقعا خوشگلی.

معلومه که هستم.

تو یکی از بهترین آدمای دنیایی.

باهام مهربونی آلما.

حقیقتش، تو کلا خوبی، نه فقط با من.

حالت بهتر میشه.
یه کم بخواب.

صبح بخیر بابابزرگ.

خب، امروز حالت چطوری لانی؟

خوبم. خیلی خوبم.

پسر، اون بالا چه خرناسی می کشیدم.

انگار 24 ساعت خوابیدم.

می دونی، تقریبا دلم می خواد برم
سر کار.

محض تنوع.

خب، کاری برام داری؟

یه فنس کوچیک رو وصله کنم؟

علف در بیارم؟

چندتا گوساله رو ببرم چرا؟

خب، فکر نکنم کار خاصی بکنیم.

دلیلی نمی بینم
قبل این که ببینیم داما چی میشن

بی جهت کار کنیم.

درسته.

آره، قراره به شکم بخوابیم
و خودمون رو بزنیم به مردگی

و بذاریم خاک بریزن رو سرمون.

اگه دامام سالم از آب در نیان،

با مرده فرقی نداریم.

فقیر مطلق میشیم.

کل زندگیمون داشتیم این گاوا رو
پرورش می دادیم و نژادای مختلف رو میکس می کردیم.

تا بهترین نژاد کل منطقه رو به دست بیاریم.

تهشم دولت چندرغاز

دلار میندازه جلومون.

فقیر ولی شریف.

اینم از عاقبتمون.

خب، هنوز از چیزی مطمئن نیستیم.

باید صبر کنیم ببینیم چی میشه.

بپا اینقدر صبر می کنی
کونت زخم نشه.

اینقدر سر و صدا نکن لان.

خب، برو یه قدمی بزن بیا، باشه؟

خب، اون بطریه کجاست؟

یه بطری مشروب جک دنیل

تو اون قفسه قایم کرده بودم.

خوردیش.

کی؟

چهارشنبه شب به جای شام.

یادم نمیاد.

اگه فکر می کنی من خوردمش،

من فقط شراب انگور سفید می خورم.

آره، مطمئنم وقتی داری می خوریش،

انگشت کوچیکت رو هم کج می گیری.

خب، چرا نمی ری سرت رو بگیری

زیر آب که برای نهار هشیار بشی؟

فکر می کنی نمی تونم خودم رو کنترل کنم؟

خوشم نمیاد ببینم صاف راه می ری.

راحته که.

دوست ندارم کسی بهم دست بزنه.

خب پس شل کن.

یکی دیگه هم برای این طرف.

کلا اهل اجازه گرفتن نیستی؟

خب، تنها سوالی که من از زنا می پرسم

اینه که شوهرت کی میاد خونه؟

چی جلوت رو گرفته؟

به سن قانونی رسیدی مگه نه؟

خیلیم ازش گذشتم.

نظرت چیه با هم یه سری به تخت خواب بزنیم؟

قبلا با ناز و ظرافت

بیشتری ازم می پرسیدن.

آره.

هم؟

نمی خوام ناپخته به نظر بیام خانم.

یه جعبه دو کیلویی شیرینی برات میارم.

شاید یه عطر از داروخونه.

نظرت در مورد مهره رنگی و صدف سرخ پوستی چیه؟

هر چی شما امر کنی
فراهم می کنم.

نه، ممنون.

قبلا با یه حرومزاده خونسرد سر کردم.

دنبال یکی دیگه مثل اون نیستم.

دیگه دیر شده عزیزم.
همین حالا پیداش کردی.

آقای بنون اصلا به غذاتون دست نزدین.

مشکل از دست پخت تو نیست آلما.

فقط گرسنه نیستم.

خبری از دکترا شنیدی؟

نه.

با صبر و حوصله دارن کارشون رو می کنند.

خب، من که حاضر نیستم بشینم اینجا
آبگوشت بخورم.

کیوانی ها منتظرمن.

امشب برا کشتی با خوکا میای هاد؟

آره، شاید تونستم

یه بارم که شده بنونا رو خوب نشون بدم.

شما شازده ها هم خواستین بیاین،

تو بخش تشویق کننده ها جا زیاد هست.

خانما رو امشب رایگان راه می دن آلما.

ممکنه قبولت کنند.

هی، می دونی، این اولین باریه که

هاد تو کل عمرش ازم خواسته
جایی برم.

موندم چرا خواسته.

فکر کنم به خاطر تنهایی باشه.

فقط می خواد یه همراه داشته باشه.

هاد و تنهایی؟

هیچ کس تو مخ زنی به پای اون نمی رسه.

خب، لزوما چیز خوبی نیست.

لزوما هم همراه خوبی نیستند.

زنا فقط دوست دارن گاها

بخشی از یه چیز خطرناک باشن.

ایوان هاد هم هر از گاهی

تنها میشه.

خب بدم نمیاد ببینم
چطوری دنبال اون خوکا می کنه.

خب پس، راه بیفت بریم.

من خونه می مونم.
از خوک خوشم نمیاد.

بریم به این بچه ها یه کمکی بکنیم.

اون بچه ای که بیشتر از همه ازش خوشتون
میاد رو تشویق کنین.

خیلی خب، خانم ها و آقایان،

شماره ده برنده شد.

خیلی خب، الان یه جور قر دادن دیدین،

حالا قراره یه جور دیگه اش رو ببینین.

ده مرد سالم و سرحال داریم که خودشون رو با طناب می بندن

سعی می کنند ده خوک تیزپای روغن زده که

به عمرتون مثلشون رو ندیدین بگیرن.

حالا اولین مردی که خوکش رو بگیره

و بیارتش تو این میدون کوچیک

و جلوی قاضی ها بایسته،
برنده میشه.

بیاین تو پسرا که شروع کنیم.

مارلون، خوکا رو اماده کردین؟

معلومه!

باشه.

بزنین بریم.

بجنبین. برین ببینم.

آرنولد، بیرونی که. برو تو.

هی، وگ کلاهت رو بردار.

بزنین بریم.

خیلی خب پسرا، با شماره سه شروع می کنیم.

یک، دو، سه، شروع!

ببینید با چه سرعتی رفتن.

خب، ظاهرا برنده مشخص شده.
هاد بنون.

هاد، اون خوکه به اندازه خودت کثیفه.

حوله ای چیزی اونجا نیست؟

ملت، لطف کردین که امشب تشریف
آوردین.

امیدوارم که بهتون خوش گذشته باشه.

واو!

سال بعد هم مشتاق دیدن شما

برای جشن پنبه هستیم.

ماشاالله.

ای کاش منم هنوز می تونستم
مثل تو ورجه ورجه کنم.

پسر، خوب گرد و خاک به پا می کنی.

خب، تا صبح نشده

قراره یه جای دیگه هم گرد و خاک به پا کنم.

کسی علاقه منده؟

خب، اینقدر هیجان برای من کافیه.

بر می گردم. لان؟

اوه، نمی دونم..
تازه سر شبه.

یه مدت دیگه پیش هاد می مونم.

خب، در رو برات باز می ذارم.

باشه.

شلوارت رو بکش بالا گل پسر.

می رم یه دستی به سر و روم می کشم،
بعدش یه نوشیدنی برات می خرم.

می خوای یه کم قوی ترش کنی؟

حتما.

بجنب، از پسش بر میام.

واو. واو.

بر و روی دختره بدک نیست.

راحت باش فکر کن من نیستم.

اوه، من که طرفش نمی رم.

چرا نه؟

تجربه نداری مگه نه؟

خب، من به اون می گم یه زن و نصفی.

پسر خیلی خوش تیپی هستی.

اون موی کجت رو صاف کنی،

و یقه ات رو هم تا سیب گلوت ببندی،

ممکنه... ممکنه راضیش کنی.

بدم نمیاد راه طولانی خونه رو
با اون برم.

خب، باید شانست رو امتحان کنی.

تا جایی که می تونی از 17 سالگیت استفاده کن،

چون تو یه چشم بهم زدن می گذره.

اوه، مشکل من اینه که قبل از
این که بتونم

خودم رو آماده کنم، از دختره خوشم میاد.

منظورم اینه که ازش به عنوان
یه شخص خوشم میاد.

شازده، تو هم یکی از اون ایده آلیستایی.

مشکلی داره؟

نمی دونم.
فقط هیچ وقت امتحانش نکردم.

خب...

احتمالا فکر می کنی
منم یه عوضیم.

برای چی نظر من برات مهمه؟

احتمالا برات خیلی خنده دار باشه...

ولی برام مهمه.

یه نوشیدنی دیگه تو بخوری،

یه نوشیدنی دیگه هم من بخورم،

بعدش شاید بتونیم حس و حال

یه خانواده واقعی رو داشته باشیم.

خب، فکر کنم...

برم پول خردما رو خرج کنم.

سلام.

به چی زل زدی؟

والا زل نزدم.

از بچه های زبون دراز خوشم نمیاد.

کسی زبون درازی نکرده آقا.
مطمئنم.

می برمت پشت کوچه،

دهنت رو گل می گیرم.

مشکلی با این جوون برات پیش اومده؟

می خوام بفرستمش تخت بیمارستان.

جدا؟

چرا؟ مزاحم شده؟

نه. نه. مزاحم من نشده.

مزاحم اون شده.

خب، خانم جوون

شما که احیانا براش

دلبری نکردی؟

نه.

چه عجیب.

من اون طرف اتاق نشسته بودم،

از همونجا دلمو بردی.

شاید به خاطر اینه که تو اون لباس با عشوه راه می ری.

خیلی خب نمکدون،

خودت رو می برم پشت کوچه.

اوه، نمی خوام حریص باشم.

لان، می خوای خودت ترتیبش رو بدی؟

یوهو!

هوف!

پسر، به این می گن یه شب خوب.

هفته ای شش بار می تونم این کار رو بکنم.

خب، می دونی که همه دعواها رو نمی بری.

اگه همیشه پشتم باشی

همشون رو می برم.

هی، خوب با هم جفت میشیم مگه نه؟

دیگه هیچ کسی با خانواده بنون در نمیفته.

معلومه.

اره، برا یه مدت کوتاهم که شده

انگار مثل قدیما بود.

من و بابات شنبه شبا

چه دعواهایی که نکردیم.

آره، باید وقتی با هم بودین
خیالت راحت بوده باشه.

نورمن رو می گی؟

آره.

اون از اونایی بود که...

وقتی کوچیک بودم

پول خردش رو همینطوری می ذاشت

روی میز تا یه کمش رو بردارم.

هر از گاهی می ذاشت یه دختر رو از چنگش در بیارم

انگار که خودم تونسته باشم.

از تو بزرگتر بود.

کیف پول بزرگتریم داشت.

ولی بذار یه چیزی رو بهت بگم.

وقتی رو اعصابم راه نمی ری

من رو خیلی یاد اون میندازی.

جدا؟
آره. چه جورشم.

خب پس چرا

من و تو زیاد با هم کنار نمیایم؟

چون من خصیصم.

لعنتی. هیچ کسی مثل نورمن پیر
نبوده.

و نخواهد بود.

اون آدم خاصی بود.

ادعا می کرد می تونه بزرگ شدن علف رو بشنوه.

یه شب بردم تو چراگاه

که منم صداشون رو بشنوم.

بعد سه چهار ساعت

نوشیدنی مزه مزه کردن

تا گرم بمونیم،

به خدا قسم منم می شنیدمش.

همون شب بود که ماشین رو چپ کردم.

سر پل سمپسون کریک

تو نیم ساعت مرد.

رو من یه خراشم نیفتاد.

آره، موندم بابات الانم داره

به علف که روی قبرش

در میاد گوش می کنه یا نه.

این داستان باید یه کم آرومت کنه.

نکرد.

گل پسر، یا دلت نرمه

یا کله ات.

نمی دونم کدومه.

غمناک بود خدای عزیز.

غمناک بود خدای عزیز.

وقتی کشتی بزرگ غرق شد

غمناک بود خدای عزیز.

زنا و مردا

با بچه های کوچیک زندگیشون رو از دست دادند.

وقتی کشتی بزرگ غرق شد

غمناک بود خدای عزیز.

غمناک بود خدای عزیز.

وقتی کشتی بزرگ غرق شد
غمناک بود خدای عزی...

هیش. هیش.

اوه هیش.

هیش.
خدای...

خدا...

هی، بابابزرگ.

خیلی خب، مستت کرده.

دیگه چی بهت یاد داده؟

فقط یه چندتا...

نوشیدنی خوردیم.

یادم نمیاد طرفدار منع مشروب باشی.

منم می خوردم.
مشکلی با ویسکی خوردنش ندارم.

خب، ولی انگار یه چیزی داره

کبدت رو می خوره.

مثل همیشه،

به خاطر توئه هاد.

هی، چی رو داری میندازی گردن هاد؟

به هاد احترام می ذاری مگه نه؟

فکر می کنی یه مرد واقعیه.

خب، سرت کلاه رفته.

بهش گوش کن شازده.

بابای منه. من رو می شناسه.

می شناسمت.

باهوشی.

به اندازه کافی شجاعی.

با حرف زدن می تونی کاری کنی
یه مرد بهت اعتماد کنه

و یه زن عاشقت بشه.

خب، پس همه چی ردیفه مگه نه؟

می خوام به زبون بیاریش.

چرا نمی گی سینه ات سبک بشه؟

این همه وقت به خاطر کاری که

با نورمن کردم ازم دلخوری.

مست بودی و از برادرت مراقبت نکردی.

پونزده سال وقت داشتی که باهاش کنار بیای.

پوزنده سال میشه نصف عمر من.

دعوای ما سر اون نیست.
هیچ وقت نبوده.

باشه تو راست می گی.

نه پسر.

خیلی قبل از اون حالم رو بهم می زدی.

خب...

زندگی هنوزم غافلگیریای خودش رو داره.

من رو بگو که همیشه فکر می کردم..

به خاطر کاری بود
که سر برادر بزرگم آوردم.

تحملش سخت بود.
ولی دفنش کردم.

خیلی خب. بگو ببینم.

برای چی ازم دلخور شدی؟

البته برام مهم نیست.

همین هاد.

هیچی برات مهم نیست.

همین.

همش به خاطر همینه.

هنوزم نمی فهمی مگه نه؟

آدما برات مهم نیستن هاد.

به چپتم نیستند.

بابابزرگ....

آدم فریبنده ای هستی،
باعث میشه

جوونا بخوان مثل تو باشن.

بدبختیش همینه.

چون هیچ چیزی برات ارزش نداره.

به هیچ چیزی احترام نمی ذاری.

امیالت رو کنترل نمی کنی.

زندگی کردنت هم مثل شخصیتته.

برای همین لیاقت زندگی کردن
با کس دیگه ای رو نداری.

مادرم دوستم داشت، ولی مرد.

چرا پیله کردی به هاد بابازرگ؟

فقط اون اینطوری نیست.

تقریبا همه آدمای این اطراف

یه جورایی مثل اونن.

خب، دلیل نمیشه به خاطرش
خوشحال بشیم مگه نه؟

لانی، آروم آروم به خاطر مردایی که تحسین می کنیم

دیارمون عوض می شده.

به نظرم بازم زیادی بهش سخت گرفتی.

جدا؟

شاید.

بعضی وقتا پیرمردا مثل شاهرگاشون
سفت و سخت میشن.

یه روزی باید برای

خودت تصمیم بگیری که

چی درسته و چی غلط.

اون خونه دار لعنتیمون کجاست؟

گرسنه ام.

عجله هم دارم.

دیر وقته هاد.

خوابه.

جالبه مگه نه؟

بهش پول حسابی می دیم تا بخوابه
ولی من اینجا باید تا سرحد مرگ گرسنگی بکشم.

خب، شاید بتونم یه ساندویچ تخم مرغ برات
درست کنم.

بی خیالش.

اوه جمع کن برو.

وقتی اینجا ایستادی
نمی تونم فکر کنم.

این طرفا پاچه آدم زیاد گرفتم

ممکنه تو هم ری ور دستشون.

راهتو بکش برو!

برو ببینم.

پسر، چه دردسری به پا کنند.

یه جورایی دلم می خواد سراغ گاو سواری
نمی رفتم.

خب، اینجور که مشخصه،

قرار نیست زیاد سوارشون بمونی.

خب، ممنون رفیق.

بهتره برم لوازمم رو چک کنم.

بی خیال لوازمت.

باید بری مغزت رو دکتر نشون بدی.

اون گاوه یه لقمه ات می کنه.

چطوری گل پسر؟

سلام هاد.

برای نمایش بعد از ظهر
جای خوب پیدا کردی؟

برای صندلیای عقبی دو دلار
می گیرن.

مهمون من.

این ده دلاره هاد.

طوری نیست.
من که چاپش نکردم.

لطف کردی.

کنار من بمونی شازده،

شلوارت پر پول میشه.

چرا؟

خب، بذار برات تعریف کنم.

یه پیرهن سفید تمیز پوشیدم

و سر صبحی رفتم پیش یه وکیل.

یه قانونی هست که می گه

وقتی پیرمردا دیگه نمی تونند
به کار و بارشون برسن

چه بخوان بچه نخوان
می تونی ردشون کنی برن.

این دفعه دیگه چه
خوابی برا بابابزرگ دیدی؟

یه خواب خیلی خوب بچه.

آره. معلومه.

پولتم مال خودت.
نمی خوامش.

هی، هی هی.

از بالای دماغت به من نگاه نکن
گل پسر.

منم پیر میشم.

و نمی خوام با روزی دوتا کاسه سوپ
و یه سیگار

تو خانه سالمندان روزام رو بگذرونم.

تازه اگه خوش اخلاق باشم.

چیزی رو می خوام که براش کار کردم.

حقمه.

یه چیزی رو می دونی شازده؟

اگه به فکر خودت نباشی

تنها دستی که برای کمک بهت دراز میشه

برای پایین آوردن تابوتته.

حالا برو خوش بگذرون. باشه؟

هاد.

دیروقت بیدار موندی.

فکرم مشغوله.

بیا تو.

راحت باش بشین.

با دکترا حرف زدی؟

حرف زدم.

ولی چیز خاصی از زیر زبونشون
در نرفت.

آره، انتظارش رو نداشتی مگه نه؟

آدم دولتی بخواد یه چیزی
رو بهت بگه

یا بهت زنگ می زنه یا تلگراف می کنه.

گفتن حیوونای آزمایش
رو به دقت دارن بررسی می کنند

ولی هنوز چیزی معلوم نشده.

هاد؟

بله قربان؟

این ماجرا دور زدن که
دنبالشی چیه؟

لان بهم گفته

می خوای دستم رو خالی کنی.

درسته.

هنوز رو همه جزییاتش کار نکردم

ولی می تونم کلیتش رو بهت بگم.

مسئله اصلی تویی پیرمرد.

دیگه برای کار کردن
زیادی پیر شدی.

چه دامامون رو ازمون بخرن
یا نه، وقتی این ماجرا تموم شد

بهتره یه صندلی گهواره ای
برا خودت بگیری

و بکشی کنار.

این دری وریا چیه می گی؟

وقتی یه پیرمرد می ره

برا خودش یه مشت گاو مکزیکی مریض می خره

یعنی دیگه عقلش کار نمی کنه.

یعنی صلاحیت کار نداری باباجون.

و گل پسرم برا
دست گرفتن کار و بار زیادی جوونه.

ممکنه بتونم دادگاه رو راضی کنم

من رو بکنه قیم داراییت.

نمی دونم.

اگه اینطوری گیرش نیارم.
یه راه دیگه پیدا می کنم.

خب، بدجور در اشتباهی.

تا وقتی من نرفتم زیر خاک

تنها کسی که این مزرعه رو می گردونه منم.

بعدش، شاید یه چیزیش بهت برسه.

نمی دونم.

ولی عمرا بتونی

اینجا رو بیاری زیر دستت.

زیادم مطمئن نباش.

شاید زیادی بهت سخت گرفتم.

شک ندارم که یه اشتباهایی کردم.

یه مرد همیشه کار درست رو انجام نمی ده.

اوه باباجون، هیچ وقت اشتباه نکردی.

از وقتی بچه بودم

هر موقع که فرصتش می شد

در گوشم آیت الکرسی می خوندی.

یا بهتر باش یا برو بیرون.

اینجا رو اینطوری می چرخوندی.

هومر بنون چشم وحشی

جوری آیه و کتاب تفت می دادی

که انگار خودت نوشتیشون.

من طبیعتا باید جلوی همچین آدم خوبی

بد از آب در میومدم.

هاد، مردی مثل تو چطوری پسر من شد؟

این که راحته.

من رو تو سبد

جلوی درت

نذاشتند.

زیر بوته هم عمل نیومدم.

اون دم و دست گاه زیر شکمت

مثل هر مرد دیگه ایه.

چه خوشت بیاد چه نیاد

اینطوری همچین پسری گیرت اومد

زیادی مست کرده بود آلما.

روت دست بلند کرد؟

می خوای ببرمت شهر، پیش یه دکتر؟

برو بیرون.

به چی زل زدی؟

به تو زل زدم هاد.

بس کن بابا.

تو هم دلت می خواسته
همین کار رو بکنی.

از روز اولی که اومد اینجا
می خواستی تقه اش رو بزنی.

آره می خواستم.

ولی نه مثل تو.

آقای بوریس اومده.

صبج بخیر

بد موقع اومدی.
صبحونه از دستت رفت.

ممنون. صرف شده.

فکر کنم اومدی یه خبری بهمون بدی.

وگرنه این طرفا سر و کله ات پیدا نمی شد.

فکر کنم آزمایشا تموم شدن.

بله جناب تموم شدن.

بدترین مریضی ممکن سرشون اومده.

هیچ درمانی براش نیست؟

درمانی که ما بشناسیم نه.

مثل صاعقه است.

هیچ دردی نداره،
بعد یه دفعه شروع میشه.

گاو هاتون الان مشکل عمومین.

باید قبل پخش شدن سریع

ترتیبشون رو بدی.

خب، چی کار کنم؟

ببرمشون تو یه چاله با تیر بزنمشون؟

نمی تونم همچین کاری بکنم.

می دونم حتی فکر
کردن بهشم سخته.

زمان بحران بزرگ اقتصادی دیدمش.

به چشم خیلی بدتر
از اون چیزیه که تو فکرته.

ببین آقای بنون، سنت داره میره بالا.

می تونی یه کم آرومتر
زندگی کنی.

یه کم استراحت به زمینت
آسیبی نمی زنه.

ممکنه حتی یه چندتا معامله نفتم گیرت بیاد.

باباجون فکر می کنه نفت رو باید

بریزی رو سالاد بخوریش*
مترجم: در انگلیسی برای نفت و روغن از یک کلمه مشترک oil استفاده می شود.

اگه زیر اون خاک نفت هست،

من که رفتم کنارش
تو برو درش بیار.

ولی من ازش خوشم نمیاد.
نمی خوامم داشته باشمش.

تا وقتی من اینجام

تو این زمین سوراخی کنده نمیشه

عمراه بذارم بیان جاده رو صاف کنند

تا خودم و زندگیم به باد بره.

همه چیز من همینه.

با یه مشت چاه نفت لعنتی چی کار می تونم بکنم؟

نمی تونم مثل الان به جای گله ام

برم بین چاهای نفت پرسه بزنم.

نه می تونم پرورششون بدم نه بهشون رسیدگی کنم
نه با طناب به جایی ببندمشون

نه وقتی فرار می کنند برم دنبالشون.

نمی تونم ذره ای غرور نسبت
بهشون داشته باشم،

چون پرورده دست خودم نیستند.

پول توشه.

من از این پولا نمی خوام.

می خوام نون بازوی

خودم رو بخورم.

لطف کردی که شخصا خبر رو بهمون دادی

شروع کن به زدن.

طول نکشید.

کشتن وقت زیادی لازم نداره.

مثل بزرگ کردن نیست.

خب، یه چندتاییشون رو نزدیم.

می رم سراغشون.

کجا داری می ری آقا؟

می رم کار رو تموم کنم.

یکی باید تمومش کنه.

دروازه رو ببند.

اون دوتا رو خودم می کشم.

خودم بزرگشون کردم.

چیزی شده آقا؟

تضمینی نیست که انجامش بده.

همین الان گفت کارشون رو تموم می کنه.

برو سوار ماشین بشو.

ما می ریم پایین کار خریدن لاشه ها رو تموم کنیم.

بعدشم زحمت رو کم می کنیم.

آقای بنون می تونه بقیه این کار رو

بدون این که مزاحمش بشیم انجام بده.

برو به زندگیت برس آقای بوریس

می دونم که این ماجرا تقصیر شما نیست.

کارای دفن کردن رو انجام بده

و این یارو رو هم از مزرعه من ببر بیرون.

فقط می تونم بگم متاسفم.

واقعا متاسفم.

آدم بدی نیست.

کار ناخوشایندی داره.

پسرا....

تا یه مدتی برنامه ندارم

این طرفا کاری انجام بدم.

تا اوضاع یه کم بهتر نشه نمی تونم
از پس حقوقتون بر بیام....

باید بفرستمتون پی زندگیتون.

تفنگ رو بده من.

خدا می دونه چند مایل دنبال
این شاخ بلندا دویدم.

نمی دونم می تونم بکشمشون یا نه.

ولی فکر کنم می تونم.

فکر کنم این بدترین اتفاقیه که تو عمرت برات افتاده.

اوه، باهاش کنار میام.

البته اگه بدنم طاقت بیاره

لان، تو هم از اینجا برو.

کشتن اون گاوای پیر کار راحتی نیست.

ببرشون خاکشون کن.

سریع خاکشون کن!

بجنب!

برام اتوبوس گرفتی؟

آره. ساعت 10:26

بلیطم رو می تونم تو اتوبوس بخرم؟

آره. گفتن میشه.

آلما؟

اگه دست و بالت خالیه،

من یه 200 دلار دارم.
بذار باشه.

خب، آماده ام.

کاش از پیشمون نمی رفتی آلما.

مراقبت بابابزرگت باش.

داره پیر و ضعیف میشه.
مسئولیتش دیگه با توئه.

اینجا لازمت داشتیم.

من که قطعا لازمت دارم.

نگران نباش همه چی درست میشه

ای کاش می موندی.

خب....

من همه جای این دیار

دنبال جای درست و

آدمای درست می گشتم
که وقتی ساکن شدم

ددیگه لازم نباشه برم جای دیگه.

ظاهرا فایده ای نداشت.

خداحافظ عزیزم.

مواظب خودت باش.

تنبل بازی در نیاریا.

چطوری پسر؟

انگار یه آشپز خوب رو داریم
از دست می دیم.

شاید باید...

یه کم می ذاشتیم روی حقوقت.

اون دعوای کوچیکمون

که فراریت نداد؟

می خوام تا جایی که
اتوبوس می بره از اینجا دور بشم.

می خوای بگی من اولین مردیم

که اومده سمتت؟

اوه نه.

اولین کسیم که خشن شد ها؟

خب، شرمنده.

سبک من نیست.

معمولا رو زنام دست بلند نمی کنم.

معمولا لازم نیست دست بلند کنم.

تو با همه خشنی.

اینطوری بهم گفتند.

می دونی کجاش خنده داره؟

اگه اون کار رو نمی کردی،

اخرش به اون چیزی که می خواستی
می رسیدی.

بدون پیرهن خیلی چشم نوازی.

منظره اش از توی پنجره آشپزخونه

بیشتر از یه بار حوله رو از دستم انداخت.

خب، چرا زودتر نگفتی؟

تو رو یادم می مونه عزیزم.

تنها کسی هستی که از دستم در رفت.

بکش کنار احمق!

احمق کله خر، برای چی
زدی رو ترمز؟

کل زندگیت باید کار کنی

خسارت این ماشین رو بدی.

بابابزرگ بیرونه.

وسط جاده افتاده!

بابابزرگ چی شده؟

چیزیت شده؟

می خواستم... یه نگاهی به اطراف بندازم...

از اسبم افتادم.

پیرمرد بدجور صدمه دیده.

بلندم کن.

مرد نباید سینه خیز بره.

آروم باش.

لانی، ماشینم رو بردار، برو مزرعه.

زنگ بزن آمبولانس بگو سریع بیان.

حتما بهشون بگو یه پیرمرد داریم که
حالش وخیمه.

روشن نمیشه!

خیلی خب. بی خیالش.

بی خیالش!

یه بطری ویسکی تو داشبورد هست.

بیارش.

بجنب. آروم، پیرمرد آروم.

این مزخرف رو به خوردم نده.

لانی، از جاده اصلی برو پایین

سعی کن یه ماشین گیر بیاری
بیاد کمکمون.

سریع برو.

نفرستش بره هاد.

من همینجام بابابزرگ.
نگران نباش.

یه کم سردمه.

همه چی درست میشه.

نمی دونم می خوام درست بشه یا نه.

از این حرفا نزن.

حالت خوب خوب میشه.

حس می کنم....

دارم تو اسفنج غرق میشم.

انگار می خوام بیخیال بشم.

تو کل زنگیت از هیچ کاری شونه
خالی نکردی.

هاد منتظره من برم...

مرد صبوری نیست.

نمرده مگه نه؟

چرا.

می خواستم یکی از اون

ژاکتای راه راه رو براش بگیرم...

و یه موقعی بهش کادو بدم.

لانی...

هی.

بهترین راهش همین بود.

خودش می دونست که وقتش رسیده.

حالش زیاد بد به نظر نمی رسید.

اصلا بد به نظر نمیومد.

خب، حالش بد بود.

وقتی سعی کرد بلند
بشه به خودش صدمه زد.

نمی تونست زنده بمونه.

لانی، امکان نداشت

یه ساعت دیگه هم زنده بمونه.

اگه می خاست می تونست.

کاری کردی که دیگه نمی خواست.

تو کل داستان رو نمی دونی.

آره. من و اون زیاد تو سر و کله هم زدیم.

ولی فکر کنم بشه گفت هر چه قدر اون
به من کمک کرد،

منم بهش کمک کردم.

چطوری بهش کمک کردی هاد؟

وقتی می خواستی از پشت بهش خنجر بزنی؟

وقتی می خواستی قلبش رو ازش بگیری؟

وقتی کاری کردی منصرف بشه
و جا بزنه؟

اینطوری کمکش کردی؟

اون دنیا هم ولگردی
نمی کنه.

همونطوره که همیشه بوده.

با اسبای خوبش از
سرکشی به مزرعه لذت می بره.

دنبال راهی می گرده

تا هوای خشک و باد رو شکست بده.

آروم باش پسر.

هنوز به قبرستون نرسیدیم.

می دونم چه حسی داری پسرم.

ولی اینطوری بهش نگاه کن،
رفته یه جای بهتر.

فکر نمی کنم.

مگه این که خاک جای بهتری
از هوا باشه.

خب، بردیمش قبرستون

و خاکش کردیم.

الان دیگه تمومه.

اونا چیه دستت؟

لوازمم.

داری می ری جایی؟

آره.

سبک سفر می کنی ها؟

هر چی لازم دارم باهامه.

می خوای کلا بری؟

درسته.

نصف سهمت از اینجا چی؟

خب، می تونی سهمم رو بذاری تو بانک.

می خوام یه مدت برم
جای دیگه و کار کنم.

البته اگه کار گیرم بیاد.

یه کم برای این که
تنها بری جوون نیستی؟

خب، خواهیم دید.

همسن تو بودم که رفتم ارتش.

بابابزرگ تو ایستگاه برام یه آبنبات خرید

و بهم گفت، شخصیت تنها چیزیه که

باید بهت بدم تا مرد بشی.

خب، فکر کنم نگران بود

چون خیلی داشتی سعی می کردی
از خدمت فرار کنی.

شازده!

فقط می خوام بدونی که...

اگه کار و بارت درست نشد،

همیشه می تونی برگردی و برای من کار کنی.

دیگه این طرفا نمیام.

خب، ظاهرا هم نظر بابابزرگت شدی.

که من لایق زندگی نیستم.

چه حیف.

آره، کنار هم به جاهای بزرگی می رسیدیم.

قبلا همین رو می خواستی.

قبلا آره.

خداحافظ هاد.

یه چیزی رو می دونی گل پسر؟

دنیا پر گوهه.

دیر یا زود، چه مراقب باشی
چه نباشی

تو هم گوهی میشی.

دیجیموویز در شبکههای اجتماعی:
DigiMoviez@

ارائه شده توسط وبسایت دیجی موویز
.:: DigiMoviez.Com ::.

ترجمه از حمید احمدی
@Hamid123355