All language subtitles for [SubtitleTools.com] a11

:مترجم

BlackNava
t.me/Blacknava

آیوفیلم تقدیم میکند

، با در نظر گرفتن همه چی
. خیلی خوش رنگ و لعاب شدن

! پشمام

! اصلا از فروختنشون پشیمون نمیشم

. آهـــــ ، واقعاً که سبزیجات بهترینن

، اگه خوب ازشون مراقبت کنم
. اونا هم جوابم رو با نیکی میدن (خوب رشد میکنن)

برای اینکه به آل - کون کمک کنم شروع به
! کشاورزی کردم ولی اینم خودش یه جور سرگرمیه

. حق با توئه

اصلا نمیدونستم سبزیجاتی که میخوردم
. اینطوری درست میشن

، از عضلههایی که تا حالا استفاده نمیکردی کار میکشی
. اینطوری بدنت هم آموزش میدی

. . . خیره شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدن

. . . خیره شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدن

، راستی ، یکمی فضولیم گل کرده
ولی قضیه این گردن بندا چیه ؟

. اوه ، این ؟ از آل گرفتمشون

گفت که یه اثر آروم کننده داره
. و دورکننده شیاطینه

. با آل - کون ، هر سهتاییمون ست کردیم

! خیلی بَدید ؟! اصن انصاف نیست

آل - کونم یکی از اینا داره ، نه ؟

حالا که اینطور شد ، اگه منم از آل - کون یکی بگیرم
. اینطوری مساوی میشیم

! نمیشه که

این مثل پاداشی میمونه
. به خاطر کمکمون به آل توی شهر گال

. درست میگه

تازه باید به احساسات لینیا - سان هم فکر کنی
. که اینا رو به آل - کون داده

!لینیا کیه ؟! یه دختر دیگه ؟

! آل - کونم که همش شیرین کاری میکنه

همش برای ماجراجویی به مکانهای جدید میره
! و زرتی با یه دختر جدید دوست میشه

. . . اینو که حق میگی

این که عادتشه ، میدونی ؟

! مثِ اینکه یه بار برای همیشه آل - کون همه چیز رو روشن کنه

. وایسا ببینم
. ما هرگونه خشونت رو منع میکنیم

احساسات آل - کون به همه چیز
ارجحیت داره ، میدونی که ؟

. میـــ میدونم بابا

، ولی اگه گاردمون رو پایین بیاریم
، میره با یه دختر دیگه آشنا میشه

یا یه شیطان بهش حمله میکنـــــــــــــ

آیوفیلم تقدیم میکند

:مترجم

BlackNava
t.me/Blacknava

بزرگ شو بزرگ شو

اگه نور بتابه

مطمئنم میتونم با من واقعی رو به رو بشم

همونی که چیزی ازش نمیدونم

ین به دنیا اومدداستانمون از زمـ

ـین به دنیا اومدداستانمون از زمـ

ـین به دنیا اومدداستانمون از زمـ

فراموش شده بود درخشش به کلی

فراموش شده بود درخشش به کلی

فراموش شده بود درخشش به کلی

پس این آینده ایه که منتظر بود

ورایِ تمام همه چیز ، امیدها و آرزوها مملوع از نور هستن

بیا بزنیم به دل تاریکی ها

اگه تو هم موافقی ، با من بیا

به جای گشتن به دنبال راه فرار

در جدیدی رو پیش روت باز کن

تبدیل شو به بارانی فرح بخش

زندگی در جریانه و درحال شکوفه زدن

خورشید پرتلألو از پس ابرها

بی درنگ طلوع میکنه

اوه بزرگ شو بزرگ شو

اگه نور بتابه

مطمئنم میتونم با من واقعی رو به رو بشم

همونی که چیزی ازش نمیدونم

!چی شده ، آل - کون ؟

. . . نگو که یه دیوی چیزی

کشاورز و تجدید دیدار در قلعه پادشاه شیاطین

! یه نگاه بنداز

به چی ؟

! این یه سبزی خواره

چیچی خوار ؟

! این یه سبزیخواره

این حرومی رو نمیشه به این
. مفتیا از بینش برد

و اگه نادیده بگیریشون
، هرچی مواد معدنیه تویه خاک هست رو میخورن

! این بدترین نوع گیاهه

، که چون متوجهاش نشدم انقدر زیاد شده
! یعنی اینکه گاردمُ پایین آوردم

! خیلی از خودم عصبانیام ! دارم دق میکنم : آل کون
فارق از شیاطین دشمن شماره یک آل - کون : هلن - سان
علفهای هرز هستن ، میدونی که ؟

! خیلی از خودم عصبانیام ! دارم دق میکنم : آل کون
! با این اوصاف ، دیگه به دختراهم فکر نمیکنه : فال

! با این اوصاف ، دیگه به دختراهم فکر نمیکنه

! بدو بیا اینور بازار
! سبزیجات تازه و ارزون دارم

! خوش اومدید
خوش اومدید ! از طرف ! از اینا بردارید ؟

! اوه ، بفرمایید اینطرف
خوش اومدید ! از طرف ! از اینا بردارید ؟

! بفرمایید ، لطفاً هر کدوم رو که دوست دارید بردارید

خیلی تازه و خوشمزهان ، و همچنین
! برای سلامتی و زیبایی خیلی عالیه

. سه چهار تا گوجه بدید ، لطفاً

! ای به چشم

! یه مارچوبه هم اضافه میدم

. بفرمایید اینم از خریدتون

. ممنونم

. مثل همیشه ، ممنون از خریدتون

. یــــو ، آل

! اوه ، جِیک - سان ! از این ورا

. مثِ اینکه کار و کاسبی به راهه

. لطفا اون هویج و لیموها رو برام بسته کن

، آخه ، از وقتی که سبزیجات تو رو میخرم
. شروع کردم به آشپزی کردن

! نظر لطفتونه

حالا که اینطوره ، لطفاً این کاهو هم
. با خودتون ببرید

. دستُ بوسیدم

، مهم تر از همه
. لطفاً یه سر هم به گیلد بزن

لامیا و لوک هر دوشون میخوان
. یه نوشیدنی باهات بزنن

! حتماً

فقط یه سری کار و بار دارم که باید
. بهشون برسم ، پس شاید دفعه بد

. خیلی بد شد . پس ، باشه دفعه بعد

! بدو بیا اینور بازار
! سبزیجات تازه و ارزون دارم

!نظرتون با یکم سبزیه تازه چیه ؟

. هوه ؟ بله ، چه سورپرایزی

با لباس مبدل چه میکنید ؟

یه مشتریه سادم که اومدم
سبزیجات بخرم ، فقط همین ، عیبی داره ؟

. . . مشتریای ساده که به خودشون مشتریه ساده نمیگن ، میدونید که

خب ، چه دوست دارید ؟

. خب ، هرچی چغندر داری رو میبرم

. . . چغندر

فقط دوتا ازشون مونده ، بستشون میکنم ، حله ؟

! ممنون از خریدتون

راستی ، آل ، کی به خاندانمون ملحق میشی ؟

. با اینکه هم زمین و همسر برات آماده کردیم

. گفتم که ، اصلا به اینجور چیزا فکر هم نمیکنم

. باشه ، پس زمین های مشرق هم اضافه میکنم

. . . ها

! تازهشم ، برات انواع وسایل بروز کشاورزی هم میخرم

! زمین کشاورزی ! ابزار کشاورزی

! آل ، به خودت بیا

نمیشه که به بهانه ابزار کشاورزی
! با دختری که دوستش نداری ازدواج کنی

!آل ! آل ؟

. . . اوخ شد

! آل

. . . آل وین

. . . آل وین

آل وین ، صدام رو میشنوی ؟

اوعه ؟

. . . من

. . . تو . . . هستم

چی ؟ اون چی بود ؟

. . . هنوز نه

. . . درنهایت . . . ما بهم

! وایسا

. اوه ، به خودت اومدی . نگرانت بودم

چــ چه اتفاقی الان افتاد ؟

چیزی شده ؟

. اه ، عذر میخوام

، درباره بحثمون هم
. باشه یه وقت دیگه

. . . فکر کنم چارهای هم نیست

. خب پس ، بعداً راجع بهش حرف میزنیم

. میبینمت ، آل - دونو

. خب دیگه . . . همه چی فروخته شد

. از جفتتون ممنونم

. حرفشم نزن

اگه کاری هست که میتونم برات انجام بدم
از گفتنش دریغ نکن ، باشه ؟

. منم همینطور

، از پس چیزایی غیر از ماجراجویی کردن هم برمیام

. . . واسه همین . . . میخوام که بهت کمک کنم ، آل

. مرسی از لطفتون

خب دیگه ، میرم با این پول برای علف ها
. آفت کش بخرم و برگردم خونه

هاه ؟

. . . پارهتون میکنم . . . از بیخ جرتون میدم

! وایسید و ببینید ، سبزی خوارهای لعنتی

. . . آه . . . اوم . موفق و پیروز باشی

. یادم اومد باید برم به گیلد

. . . قول دادم با هلن - سان چایی بخورم

! اوه ! من بیاد برم

. خب دیگه آل - کون ، میبینمت

. . . جرتون میدم . . . آره ، جرتون میدم

. . . میخوام جرشون بدم

! حله

با این یکی دیگه
. نامهای نمیمونه که بخوام برسونم

. هی ! آل - سان ، خودتی

. عجیبه که تو شهر میبینمت

چی شد ؟

چه خبر شده ؟
خیلی خوف میزنی ؟

. اوه ، تویی که ریکس
. راستش ، اوضاعم بهم ریختهاس

. یه سری سبزیخوار دارن تو زمینم رشد میکنن

آه ، میدونی که ، اینجور آفتها به این
. مفتیا از بین نمیرن

و اگه نادیده بگیریشون ، تمام املاح معدنیه
، خاک رو میمکن و ازش تغذیه میکنن

! واسه همینم بدترین نوع گیاه روی زمینن

! گرچه

!هاه ؟

با این آفت کشی که دارم
! مادرشون به عذاشون میشونم

! وایسید و تماشا کنید ، حرومیا

کـــ که اینطور ؟

! ول کن

! بزار برم
! انقدر مقاومت نکن

! انقدر مقاومت نکن

! . . . چرا ، انقدر

. بهش آسیبی نزنید

. دختر بچهها قیمتشون خیلی بیشتره

! بس کنید
. دختر بچهها قیمتشون خیلی بیشتره

! بله قربان

! یالا ، انقدر وول نخور

. . . تو این خیابون به این شلوغی
یعنی تاجر برده است ؟

شماها دارید چیکار میکنید ؟

چی گفتی ؟

اون بچه که اینو نمیگه
دارید چیکار میکنید ؟

. هوی هوی ، مرتیکه

. پاتو تو کفشی که مال تو نیست نکن

. . . یا اینکه

! قبل اینکه بفهمی غزلتُ میخونم

! حرومی

. . . خب دیگه ، تو موندی

!عِه ؟

حالت خوبه ؟

. . . اون شاخا

یه شیطونکی ؟ (بچه شیطان)

نکنه تو . . . یوریا - ساما هستی ؟
« ساما پسوندی برای خطاب کردن افراد سلطنتی و بالا مقامه »

اوع ؟ منُ میشناسی ؟

. معلومه

. من ریکس بوِن هستم

. از یه نژادیم

با اینکه ، میگی
. . . " هم نژادید "

. ایشون یوریا مکبِث فونگِتُ - ساما هستند

. تنها دختر پادشاه شیاطین

. و ایشون سرور بعدیه شیاطین هستن

هه ؟ پادشاه شیاطین ؟

چرا یه همچین کسی تو این شهره ؟

. عیبی نداره ، یوریا - ساما

. ایشون از شیاطین بدش نمیاد

. . . در این صورت

. آه ، ازتون میخوام ما شیاطین رو نجات بدید

شیاطین ؟

. فعلا ، جزئیات رو برام تعریف کن

وقتی تو اتاقم داشتم بازی میکردم
. یهویی وُلپ دوما اومدن تو

اها ، میدونید ، ولپ دوما
. شیطانیه که از من مراقبت میکنه

، و ولپ دوما گفت که

" . . . جات اینجا امن نیست "
. . . و بعد از گفتنش

. . . بعدشم ، ناخواسته سر از اینجا در آوردم

! فکر کنم یه اتفاق بدی داره میافته

واسه همینم باید عجله کنم
! برم نجاتشون بدم

. . . که اینطور

. ولی قلمرو شیاطین که اونطرفه اقیانوسه

حتی اگه با یه کشتیه سریعالسیر هم بری
. سه روز طول میکشه برسی

. در اینصورت ، لطفاً بسپاریدش به من

هه ؟ مطمئنی ؟

، در عوضش ، ریکس
میشه یه لطفی بهم بکنی ؟

، وقتی که من تو قلمرو شیاطینم

لطفاً از این استفاده که و اون
. آفتهای حرومی رو از بین ببر

. دریافت شد

! روت حساب میکنم

حالا ، میخوای چیکار کنی ؟

میخوای بری بلیط کشتی بگیری ؟

. نَح ، واسه این کار نه وقت هست نه پول

. . . در این صورت ، سریع ترین راه

! وایسا ! هی ، وایسا

! غرق میشیما ! نمیتونم شنا کنم
! میفهمی چی میگم

! دوشواری نداریم

اگه وایسیم غرق میشیم ، میفهمی که ؟

! لطفاً تا زمانی که میرسیم تحمل کن

! نوموخـــــــــــــــــــــوام

حالت خوبه ، یوریا ؟

. . . اِه ، سرم هنوز گیج میره

. معذرت

. . . بنظر میرسید عجله داری واسه همینم

. . . اوه ، نه ، یکمی ترسیده بودم

، اگه یکمم زودتر بتونم همه رو نجات بدم
. باهاش مشکلی ندارم

. ممنون ، اونی - چان

هاه ؟

اونی - چان ، چیزی شده ؟

. اوه ، نه ، چیزی نیست

. خب دیگه ، بزن بریم

! چشم

اوه ! ولپ دوما ؟

. اونی - چان ، مشکلی نیس

ولپه دوما که داشتم ازش برات میگفتم
. . . کسی که مراقبم

! مراقب باش

! ولپه دوما ؟
! چیکار می کنی ؟! منم ، یوریا

! من اینجام

! مرتیکه دیوونه

!ولپ دوما؟
!چرا داری اینطوری می کنی ؟

! این . . . نکنه یکی داره کنترلش میکنه

یوریا ، حالت خوبه ؟

چرا ؟

. . . ولپ دوما همیشه مهربون بود ، ولی الان

به هر حال ، عجله کن
. بریم قلعه پادشاه شیاطین

. . . حله

. . . اونی - چان ، ولپ دوما

. . . از یوریا - ساما دور شو

! ولپ دوما

! جرعت داری رو آل من دست بلند کن

!مامان ؟! تو اینجا چیکار میکنی ؟

. ریکس بهم گفت ، برای همین منم دنبالت اومدم

. . . واقعاً که

. تنهایی میری قلمرو شیاطین

دیگه به کلهای هم حدی داره ، میفهمی ؟

. . . معــ معذرت ، مامان

. ولی خوشحالم که حالتون خوبه
پس ، شما یوریا - چان هستید ، درسته ؟

. خوش وقتم . من مامان آل هستم ، لوسیکا

. ای خدا ، فکر کنم ازم خوشت نمیاد

. نگران نباش

، فقط زدم بیهوشش کردم
. پس همین که بیدار حواسش بر میگرده

پس یکی داشته کنترلش میکرده ؟

میگما ، گفتی اون شیطان ملازمت بوده ؟

. . . بااینحال ، جادوش خرکی قوی بودا

. درسته

، بین نژاد شیاطین ، ولپ دوما
، قوی ترین کاربر جادوئه

. و همیشه هم طرف منُ میگیره

. . . همیشه لباس هامو تا میکنه

. . . و همیشه تا خود صبح ، ازم مراقبت میکنه

. . . یوریا - ساما

بنده حقیر ، ولپ دوما ، تا خود صبح
. . . ازتون مراقبت میکنم

. . . بزار ببینم ، یه چیزایی مثِ دوش گرفتنم همینطور

بهتر نیست یه حرمزادهای مثِ اینو
تا ابد بیهوش نگه داریم ؟

. موافقم

ولی فعلا باید ولش کنیم و به
. پیشرویمون ادامه بدیم

. . . اوه ، آها

. . . ای وای

چه اتفاقی . . . افتاده ؟

! اوه ! وایسا

!حالت خوبه ؟

!چی شده ؟

آخه کی یه همچین کاری میکنه ؟

. مثل اینکه به جون هم افتادن

، درست مثل اون یارو که
. چند لحظه پیش دیدیمش ، تحت کنترل یکی دیگه بودن

!یوریا ؟

! بابا جون

! دووم بیار ، بابا جون

! بابایی

. مثِ اینکه فقط بیهوش شده

!هوی ! حالت خوبه ؟

تو . . . کی هستی ؟

! اوه ! یوریا - ساما
! خدا رو شکر که سالمید

هی ، آروم بگیر . بگو ببینم چی شده ؟

. . . اون دختر شیطان

! فرار کن ، یوریا - ساما

هاه ؟

. ازم دلگیر نشو ، یوریا - چان

. . . ایداد ، آل

. . . نباید سد راهم بشی

! بچههای بد باید تنبیه بشن

! تو . . . مامانم نیستی

چی داری بلغور میکنی ، آل ؟

داری میگی غیر من ، مامان دیگهای هم داری ؟

. از اول میدونستم

، اگه مامان واقعیم بودی
، همین که منُ میدیدی

با قدرتی کمر شکن میومدی سمتم
! تا بغلم کنی

! آل ! آل

! کلی وقته چشم انتظارتم

! دلم برات تنگ شده بود

! آل

. . . پس ، از اول شصتت خبرداد شده بود

. مشکوک شده بودم

. ولی راستش بگم ، میخواستم باورت کنم

خیلی باحاله که تونستی با این
! تغییر قیافه بشناسیم

. فقط یه ماجراجوی معمولی نیستی

. . . همونطور که انتظار میرفت

. اونی - چان ، حقی که خودتی

هه ؟

چطوری ؟

ایلویا ؟

. . . خیلی وقت گذشته

. دلم برات تنگ شده ، اونی - چان

:مترجم

BlackNava
t.me/Blacknava

ارائه و ترجمه توسط وبسایت آیوفیلم

در لحظه آخر ، برای رسیدن به نوک قله ، بپر

نمیدونم کجا سقوط میکنم و میایستم

روی هر دو پام

یهویی ، ترس دلم رو گرفت

!چی ؟

داریم عقلمون رو از دست میدیم

اگه به حدمون رسیدیم ، پس بیا روحمون هم بفروشیم

اگه فقط بخوایم از عقلمون استفاده کنیم ، دیگه کاری از دستمون برنمیاد

قرار نیست به این مفتیها
دست نگه داریم ، فهمیدی ؟

دوباره و دوباره تلو میخوریم و سقوط میکنیم

جای زخمهامون رو میخارونیم و

حالا هم ، روز هایی میان که بتونم روی
. . . پاهام بایستم

الان تو فضاییم

چه حال خوبی

یه دروغ شاخداری گفتی که نگو ، ولی

خودمُ میزنم به درِ نفهمیدن

یه اهریمن اومد جلوی چشمهام

یه گرافیتی به شکل نماد
صلح که برای من به جا مونده بود

پس ، حالا دیگه حالم خوبه

اصلا هم لاف نمیزنم

حواست رو بهم بده

اینجا یا اونجا تو این دنیای کسل کننده

هنوزم ، هنوزم فراموش نشدنیه

گرمای وجودت و کلماتت هنوز وجود دارن

دوباره ، دوباره ، دوباره ، و دوباره

وقتی داری به پایین سُر میخوری
همین فکرم میکردیم

انقدر جاش درد میکنه که
منُ به خنده میندازه

یه بار دیگه ، یه بار دیگه

به یه چیزی چسبیدم
که نمیدونم چی هست

تا وقتی آتشی قلبم رو گرم نگه میداره

یه بار دیگه ، یه بار دیگه

در لحظه آخر ، برای رسیدن به نوک قله ، بپر

نمیدونم کجا سقوط میکنم و میایستم

روی هر دو پام

یهویی ، ترس دلم رو گرفت

!چی ؟

داریم عقلمون رو از دست میدیم

جای زخمهامون رو میخارونیم و

ولی ، روز هایی میان که بتونم روی
. . . پاهام بایستم

الانم تو فضام

روز بخیر

قسمت دوازدهم

کشاورز و راهحل جدید