All language subtitles for VEED-subtitles_[AniPlus] Soredemo Ayumu wa Yosetekuru (When Will Ayumu Make His Move) - 10

تیم ترجمه انیپلاس با افتخار تقدیم میکند

Tel: @aniplus

www.aniplus.me

Maryam | ترجمه و زیرنویس: مریم

.خوشحالم که بارون بند اومد

.آره

.چتر نیاوردم مدرسه

.برا یه مدتی نگران بودم

چیزی شده؟

چیزی نیست. فقط تازه داشتم متوجه میشدم\N.شاید خوشحالم نیستم که بارون بند اومده

ها؟

با دونستنِ این موضوع که میتونستم\N...دوباره یه چترو باهات شریک بشم

.حیف شد

نه، شاید نداشته باشی. میتونستم یکی از \N.ماکی یا چیز دیگهای قرض بگیرم

!سنپای

.متاسفم. ممنون که لباسا رو بهم قرض دادی

.و برام چایی درست کردی

.نه، مشکلی نیست. من باید ازت تشکر کنم

.واسه این که، امم... اونجا کمکم کردی

.البته. خوشحالم که خیس نشدی، سنپای

.حتی برای منم یکم بزرگه

.آره، این پیراهن بابامه

.متاسفم، این بهترین چیزیه که میتونم بهت بدم

چیه؟

بابات... مرد درشت هیکلیـه؟

آره، مشکلی داره؟

الان که فکرشو می کنم، پدرمادرت کجان؟

.آره، بگمونم رفتن بیرون جایی

.که اینطور

.امیدوارم بتونم درست خودمو بهشون معرفی کنم

.حواسم باشه که دفعه بعد که اینجام اینکارو بکنم

.لـ-لازم نیست که خیلی رسمی باشی

شغلشون چیه؟

.بابام یه نویسندهس

!چی؟ این فوقالعادهـست

.همیشه داره کتابای واقعاً سختی مینویسه\N.شاید واسه همینه که مدام اخم تو چهرهش داره

تو شوگی خوبه؟

.گفتی بابابزرگت بهت یاد داده که چجوری بازی کنی

...پس قرض میکنم پدرت

.یکم تنقلات واقعاً خوبی داریم

.میرم بیارمشون

.دفعه بعد که اومدم، امیدوارم اجازه بدی اتاقـتو ببینم

.آره. خب... راجبش فکر میکنم

.بهرحال، ممنون که دعوتم کردی

...بابا

...اوروشی. این مرد

این مرد جوون کیه؟

.از آشناییتون خوشوقتم

.اسمم آیومو تاناکاست

...دخترتون اوروشی-سان تو فعالیتهای باشگاهی با من خیلی مهربونـه

!اون... اون دوستپسرمـه

!زود باش، بیا بریم، دوستپسر

!اوه، باشه

آیومو کی قراره حرکتـشو بزنه؟

اوکونومیاکی

.بفرمایین. یه یاکی مخلوط

.ممنون، آقا

.خیلی ممنون

بازی ۱۰: نمیتونم جا بزنم، سنپای

.سنپای

چرا اونجا همچین حرفی زدی؟

حالت خوبه؟

.ببخشید، خوبم

.میرم یکم زیر آب سرد بگیرمش

واسه اوروشی اتفاقی افتاده؟

.یکم پیش به پدرش برخورد کردیم

اوه، پس دیدیش؟

پس، امم، سنپای و پدرش با هم کنار نمیان؟

...چی؟ نه

.مدت طولانیـه که میشناسمشون

.ولی تا اونجایی که میدونم، خوب با هم کنار میان

جدی؟

اتفاقی افتاده؟

وقتی بحث شوگی رو پیش کشیدم، \Nبنظر میومد که عمداً موضوع رو عوض میکنه.

.فکر کردم ممکنه دلیلی واسش داشته باشه

احمق لعنتی. تا کی میخواد دخترشو مجبور\N کنه که مواظب رفتارش باهاش باشه؟

...بابام

.میخواد که یه بازیکن حرفهای شوگی بشه

.البته، این قبل از تولدم بود

.ولی اوضاع خوب پیش نرفت

.بعد اون، بازی کردنو کنار گذاشت

.فکر کنم بعد از اون بابا شروع کردن به متنفر شدن از شوگی

.واسه همین یجورایی سخته که راجبش باهاش حرف بزنی

.حتی نتونستم بهش بگم که تو باشگاه شوگیم

یکم پیش تو خونه، اگه میذاشتم به صحبت کردن ادامه بدی،\Nبنظر میومد که راجب باشگاه بهش میگفتی، واسه همین...

.ببخشید که عصبانیت کردم

...سنپای

.فکر میکردم که اینجا پیدات میکنم، اوروشی

مدتی میشه که ندیدمت، نه؟

.مطمئناً همینطوره، پیرمرد

.از دیدنت خوشحالم

...بابا

.احساس میکنم که میدونم اینجا چه خبره

.بالاخره، من پدرتم

.بهرحال، میریم خونه

...امم! بابا، من

.هیچی نگو

.نمیخوام راجبش بشنوم

.میریم

.آقا

چیه؟

میتونم به یه دوئل دعوتـتون کنم؟

یه دوئل؟

اگه من برنده شدم، ازتون میخوام\N.که به حرفای دخترتون گوش کنین

...آیومو

چجور دوئلی؟

.یه بازیِ شوگی

چندین سال میشه که اینجا نیومدی.\Nایستادنـو بذار کنار و بشین.

.گوشتخوک و پیاز مورد علاقهـتو درست میکنم

...پیر مرد

.لطفاً آقا

یه هندیکپ هشتقطعهای مشکلی نداره؟

.نه

.باشه، انجامش میدم

.اگه تو برنده شی، حرفای دخترمـو میشنوم

مطمئنین که میخواین با یه هندیکپ هشتقطعهای بازی کنین؟

چرا، عصبانیای؟

باید قطعههای بیشتری رو کنار بذارم؟

.نه

.پس بیا قال قضیه رو بِکَنیم

.شکستـو میپذیرم

.خیلی سریع شکستش داد

.نمیدونستم اینقدر خوبه

...آ-آیومو

.زود باش، اوروشی. میریم

...اوه، امم، بابا... من

اگه من برنده شم، دیگه مجبور نیستم چیزی که میگی رو بشنوم، درسته؟

.حالا بیا بریم

!لطفاً صبر کنین

.یه فرصت دیگه بهم بدیم. فقط یه بازیِ دیگه

فکر میکنی اگه دوباره بازی میکردیم، میتونستی منو شکست بدی؟

...خب

.فکر کنم اون بازیِ آخر بهت نشون دادم که چقدر بهترم

...میدونم، ولی... لطفاً

.تورو خدا نگاه کن! فکر میکردم اگه ببازی، تسلیم میشی

،آره، گفتم اگه ببازم\N.به حرفات گوش میدم

.ولی مطلقاً قصد ندارم این اجازه رو بدم

...بابا

!چطور تونستم اجازه بدم

!ازدواج، تو سن تو

ازدواج؟

چی؟ ازدواج نیست؟

!نه

،ولی تو اونو دوستپسر صدا زدی\N...و این قیافه واقعاً جدی رو تو چهرهـت داشتی

!قـ-قضیه دوستپسر یه دروغ بود

!ما حتی به کاپل بودنم نزدیک نیستیم

...خیالم راحت شد

.حتی خودمو واسه بدترین سناریو آماده کرده بودم\N.آماده بودم بشنوم که بهم میگی حاملهای

!همچین ایدههای خندهداری رو نگو خواهشاً

پس چی داشتی بهم میگفتی؟

...خب

.بابا

.من تو باشگاه شوگیم

باشگاه شوگی؟

تو اوروشی؟

.آره

...اوروشی

!پس اینجایی

!اوه، اوروشی! توئم اینجایی

!مـ-مامان

.تو دفترت نبودی، واسه همین اومدم دنبالت

!کم پیش میاد که اینجا پیدات کنم

اوه! این مرد جوون کیه؟

.از آشناییتون خوشوقتم

.اسمم آیومو تاناکاست

پس مراسم کِیـه؟

!مامان

اوه؟ مراسم نیست؟

مامان و بابام...!

.بهرحال، وسط یه موضوع مهم بودیم

اوه، جدی؟

!پس بگمونم امشب اینجا شام بخوریم

!بمون و بهمون ملحق شو، تاناکا-کون

.ممنوم خانم، خیلی دوست دارم

!ببخشید! چهار تا غذای مخصوص لطفاً

!الان حاضر میشه

.وای، پس اوروشی تو باشگاه شوگیـه

.یه حسی داشتم که اینطوره

!و توئم تو باشگاه باهاشی

.این دختر هیچوقت بهمون چیزی نمیگه

ممکنه ازتون بخوام که بهم بگیم سنپای تو بچگی چجوری بود؟

!بس کن

چرا باید هر بار که میام اینجا از اون بپرسی؟

...خب، اوروشی شبا خیلی گریه میکرد

!از چند سال پیش داریم حرف میزنیم؟

...و تختـو خیس میکرد

!اَه! مامان! بس کن دیگه

امم، میشه به بحث جدیـمون برگردیم؟

.من جدیم

.اوروشی

.نگران پدرت نباش. هر کاری میخوای بکن

چیزی شده؟

...اوه، انگار خیلی راحت بود

.یعنی، بابا. فکر میکردم از شوگی متنفری

...خب

.پدرت عاشق شوگیـه

!ببخشید. عزیزم

.داری اوروشی رو از دُرُ بَرت عصبانی میکنی

.وقتـشه بهش بگی

...ولی

.از موقعی که اوروشی سهساله بود شروع شد

چی؟ تسلیم میشی؟

.نه، هنوزم میتونم اینکارو بکنم

!بابا! بابابزرگ

دارین شوگی بازی میکنین؟

.اوه، آره

!اوروشی میخواد بازی کنه

...چی؟ ولی

.بیا اینجا، اوروشی

.خیلیخب، این یکیـو حرکت بده

!باشه

چی؟

.شکستـو میپذیرم

برنده شدم؟

!آره، برنده شدی. آفرین

!نه، بابابزرگ همه کارا رو میکرد

.بابات به اندازه تو توی اینکار خوب نیست، اوروشی

!بیخیال، تو بودی که بازی میکردی، بابابزرگ

!تو اینکار بدی، بابا

.بعدِ اون یه مدتی شوگی رو کنار گذاشت

وقتی کسی تو خونه راجب بازی\N.حرف میزد، اصلاً خوشش نمیومد

به عبارت دیگه...

.پدرت بیشتر از یه دههس که یهریز قهر کرده

.واقعاً دلیل احمقونهایه

میدونم، نه؟

.واقعاً شوگی رو دوست داره، ولی خیلی کله شقـه

.بگمونم همیشه همینطور بوده

!میدونم

...تموم این مدت

...تموم این مدت

سنپای؟

!تموم این مدت، فقط داشت قهر میکرد؟ و اون یه مرد بالغه

!ممنونم، خوشمزه بود

!خوش اومدین

این باعث میشه به این فکر کنم که تا \N.حالا در مورد چیزی اینقدر نگران نبودم

.ولی خوشحالم که جواب داد

.آره. ممنون از کمکت

.نه، کاری نکردم

.تنها کاری که کردم این بود که فوری کشته شدم

.این درست نیست

یعنی، اگه آیومو اونجا نبود، شاید هیچوقت جرأت\N.اینو پیدا نمیکردم که بابا بگم تو باشگاه شوگیم

چیزی شده، سنپای؟

!چیزی نیست

اوه، چرا بهش گفتی؟

.باعث شدی بعنوان پدرش شأنـمو از دست بدم

اوه، اشکالی نداره. باید بهش نشون بدی که\Nچقدر تو شوگی خوبی، مگه نه؟

.نه، فقط تو اون بده

.ولی بنظرم بچه خوبیـه

.حرکاتش اونقدر سرراست بود که، تقریباً نیروبخش بود

.وقتی منو به چالش کشید، واسه کمک به دخترم بود

.و انگار اوروشی هم بهش اعتماد داره

...نه اینکه از چیزی مطمئن باشم

.دوباره شروع نکنی بازم قهر کنیا

باشگاه شوگی

اوروشی یائوتومه

آیومو تاناکا

تاکِرو کاکوریو

رین کاگاوا

!خیلیخب، واسه یه روز پر از شوگی دیگه آماده شین

.سنپای. امروز شدیداً مشتاقی

.آره

.چون سفر چهار روزه سالسومیا از هفته بعدی شروع میشه

نمیتونم بیام باشگاه، \Nپس باید تا وقتی که میتونم بازی کنم!

چی! چهار روز...؟

اوروشی! داری چیکار میکنی!؟

بهت گفتم، یه جلسه شروع کار واسه سفر داریم \N!و داریم واسه گروههامون تصمیم میگیریم

امروز بود؟

.آره

!باشه، فقط یه بازی؟ خیلی طول نمیکشه

!آره، البته! همینکه برگشتی

بیا!

داری چیکار--!

!ببخشید! اینو قرض میگیرم

!باهام مثل یه گربه رفتار نکن

.بعداً بهت یکم علف گربه میدم

...سفر مدرسه

.فکر کنم میرن نارا و کیوتو

.خیلی حسودیم شد. کاش میتونستم برم

باز داری به غذا فکر میکنی، مگه نه؟

.خب، مشکلش چیه؟ غذایِ خوب، غذایِ خوبـه

.هیچوقت نگفتم مشکلی داره

...ولی میدونی، تاناکا-سان

.فکر میکنم حتی بدتر از همیشه بازی میکنی

افسرده شدی که فهمیدی خانم رییس چهار روز نمیاد؟

.نمیدونم داری راجب چی حرف میزنی

داری چیکار میکنی؟

.اوه، نه، منظورم این نیست

.اشتباه بیدقتی بود. افسرده نیستم

!اصلاً امیدی بهت نیست

!هنوز نوبتم نشده

.وقتی افسردهای، خیلی واضح بروزش میدی، تاناکا-سان

.باشه، اعتراف میکنم

.حقیقت اینه که یکم افسردهم

.دقیقاً حق با توئه

رین؟

.میدونم چی کمک میکنه

!بهت آموزش سختی میدم که وقتی واسه دلتنگیش نداشته باشی

،پس وقتی خانم رییس برگشت\N!میتونیم با این که چقدر خوبی خوبی غافلگیرش کنیم

.ممنونم

!خودتو آماده کن... قرار نیست آسون باشه

ولی از کجا فهمیدی که من افسردهم؟

.واقعاً وحشتناک بازی میکردی، حتی واسه خودت

.و، خب... من این احساسـو میشناسم

مدرسه، وقتی کسی که دوسش نداری\N.اونجا نیست، جای نسبتاً تنهاییـه

وای، پس توئم اینو پشتسر گذاشتی، رین؟

!نه، در واقع نذاشتم

!من برگشتم

!آه، حالا بالاخره میتونم شوگی بازی کنم

رین، چیزی شده؟

!اصلاً هیچی نیست

سنپای. تصمیمگیری در مورد گروهها رو تموم کردی؟

.اوه، آره. با ماکی، میکو و هیانانو تو یه گروهم

هموناییان که تو مسابقه استقامت شیرینی بودن، درسته؟

.و به مهمونی خوش آمدگویی اومدن

!همونان

.این خبر خوبیه، سنپای

آره. تصمیم گرفتیم این آخر هفته\N.همگی بریم واسه سفر لباس بخریم

.اوه، بنظر جالب میاد

.لطفاً موقع خرید لباس، از پُرُوشون عکس بگیر و واسم بفرستشون

.عکسای دیگه هم میخوام، البته

...اوه باشه

،اوه درسته، واسه سفرای دوره متوسطه دوم\N.میتونی هر چی میخوای بپوشی

.تو سفر دوره متوسطه اولم، مجبور شدم یونیفرمـو بپشم

...ایـ-ایـ-این

واییی! اینا خیلی نازن

تو رنگای مختلف چطور؟

!ایده خوبیه

!هی

چیزی شده، اوروشی؟

چرا لباسزیر آخه!؟

.خب... چون

.اجازه داریم هر لباس زیری که میخوایم بپوشیم

نمیخوای که توی حموم عمومی مردم \Nبا لباسزیرای کهنه و شلپل ببینیت، مگه نه؟

.بـ-به نکته خوبی اشاره کردی

اوه آره، اوروشی. به تاناکا-کون گفتی که عکساتو\N با لباسای جدیدت واسش میفرستی، نه؟

...آ-آره، ولی

!آره، ولی

!امکان نداره که از اون عکس بفرستم

!وای، خیلی بده که

.ماکی! بیخیال، بهش یه فرصت بده

.خوشحالم اون چیزی که دنبالش بودیو پیدا کردیم

.بخاطر تو، رین. ممنونم

.اصـ-اصلا حرفشم نزم

،صبر کن، الان که بهش فکر میکنم\Nتو سمت مخالف زندگی نمیکنی؟

.آره، ولی باید برم یه جایی، و نمیتونم تا فردا صبر کنم

اینجا خوب و باحاله...

.از این همه راه رفتن خسته شدم

.از فردا سفرمون شروع میشه

فکر میکنین امشب خوابـمون میبره اصلاً؟

.فکر نمیکنم من خوابم ببره

!چرا؟ چون معابد در انتظارمونان

.اوه آره، میکو. یادت نره که یه دسته کارت همراهـت بیاری

!میتونی رو من حساب کنی

ممکنه یادم بره، پس حتماً یه زاپاس بیار ، باشه؟

.کاملاً داری برنامه میریزی که یادت بره

.تو نگران نباش. عمراً یادم نمیره که یه ست شوگی بیارم

.اوه، خوبه

.باحاله

!میتونیم رییس بازی کنیم

!هی

!خیلیخب

.کیفپول، لباس، بوکمارک، دستمالجیبی\N.تنقلات، دستمالکاغذی، کشسر

...و البته

!ست شوگی قابلحمل

!حالا کاملاً واسه فردا آمادهم

...چهار روز... احتمالاً قبل این که بفهمم تموم میشه، ولی

نه، تمومش کن! دارم به چی فکر میکنم؟

آیومو

میشه یه دقیقه

ببینمت؟

.عصر بخیر

.ببخشید که اینقد دیر سر زده اومدم

.فقط یه چند دقیقه وقتـتو میگیرم

.اوه، باشه

از سفر خریدت لذت بردی؟

.آره، خوش گذشت

تو امروز چیکار کردی، آیومو؟

.بعد از ظهر رو با رین گذروندم

رین-چان؟

یه قرار بوده؟

.اوه

.که اینطور

.آ-آیومو

.اگه میخوای، میتونی بیای تو

صبر کن. چی دارم میگم؟

.چیزه، یعنی، فکر کردم شاید بخوای شوگی بازی کنی

.بابت پیشنهاد ممنونم

.ولی باید رد کنم

اگه الان بازی رو باهات شروع کنم، نمیخوام تا وقتی که\N.بازیهای باارزش چها روزه رو میکنیم، ازش دست بکشم

و اگه کاری کنم که شاید سفر مدرسهـتو \N.خراب کنه، احساس بدی پیدا میکنم

.درسته، باشه

.در عوض، سنپای

وقتی که تو دیگه توی سفرتی، از رین میخوام که بهم \N.آموزش بده، پس وقتی برگردی خیلی بهتر میشم

.امیدوارم بیصبرانه منتظرش باشی

امم، پس امروز داشتی تمرین شوگی میکردی؟ با رین-چان؟

،آره. رین یه کتاب شوگی بهم پیشنهاد کرده بود\N.واسه همین رفتیم یه رونوشت بخریم

.همینطور یه کتاب تسومی شوگی، و یه کتاب در مورد تکنیک هم گرفتم

.اوه

.سنپای

.واسه توئه

.اگه بخوایش

!اوه، یه طلسم خوششانسی! ممنونم

...ولی چرا این همه راهـو نصفشب پا شدی اومدی اینجا که

.اوه، گرفتم

چهار روز آینده رو بدون من اونقدر تنها میمونی که\N.شب اومدی اون زمانـو تا حد امکان کوتاه کنی

.آره، دقیقاً همینه

.سفر کلاسی امنی داشته باشی

.خوشحالم که تونستم ببینمت

.آره. و ممنون واسه طلسم خوششانسی

.سعی کن خیلی دلتنگم نشی

.حتماً. شب بخیر

!آیومو

..امم، منم همینطور... منظورم اینه که

...یجورایی

...دلم برات تـ-تنگ

!برات سوغاتی میخرم

.جدی؟ تو تموم زندگیم عزیز میشمرش

!بـ-بیشتر از این بهم فشار نیار

.شب بخیر

دعا

برای

سفری

امن

.این سفر خیلی قراره باحال باشه

Maryam | ترجمه و زیرنویس: مریم

TEL:@aniplus

Tonari tte kotoba wa igai to han'yousei ga aru

اصطلاح «کنار» به طرز شگفت آوری همه کارهـست

Tatoeba 1 meter hanaretete mo tonari

برای مثال میتونی یه متر با کسی فاصله داشته باشی و همچنان «کنار»ـش باشی

Kouchaku joutai akane ni somaru machi de

تو یه بنبستیم، تو یه شهری که به رنگ قرمز گلگون رنگرزی شده

Honne ga shiritai hagurakashite kimi ga arukedo

میخوام احساسات واقعیتو بدونم، ولی تو طفره میری و به راهرفتن ادامه میدی

Kizuite 50 senchi kennai\N(Dou Wah, Dou Wah)

پس متوجه میشم که تو ۵۰ سانتیمتری هستیم

Watashi wa 50 senchi kengai?\N(Dou Wah, Dou Wah)

یا من بیرون از ۵۰ سانتیمتریام؟

\blur4\fad(200,00)}Futari de kaeru sono riyuu wa\N(Dou Wah, Dou Wah)

دلیل این که باهم میریم خونه چیه؟

Kikezu ni naranda kage

نمیتونیم بپرسیم، سایههامون همسو میشن