All language subtitles for Gold Digger - 01x06 (1)

کيرن

.مامان ايشون برادر بنجامينِ

من نگفتم جدا باشيم
.گفتم مهلت بديم

.اينها 2 چيز خيلي متفاوتن

توافقنامههاي ازدواج
...روش استانداردي

.ميدونم چيه
پدرت گفته اينکار رو بکني؟

بهم افتخار ميدي
همسرم بشي؟

.بهخاطر اون...جوليا

شايد يه خواب بود يا
.اشتباه فهميدم

و نديدم بابام،مامانم رو کتک زد و
.بعدش سعي کرد خودش رو بکشه

.ميخوام باهم فرار کنيم

.دو روز ديگه عروسيمونه

.چيزي هست که نميگي

.و من هم احمق نيستم

.اين بنجامينه

نسبتش با شما چيه؟

.قراره فردا باهاش ازدواج کنم

بعدِ کاري که کرد؟

پسرک قاتل به دلیل قتل مغازه دار به زندان افتاد

.من اوني که گفتم نيستم

اما پس کيام؟

.ماهمه نقابهامون رو ميزنيم

.تاريکي هامون رو پنهان ميکنيم

.دردهامون رو

هممون ميخوايم کسي
.باشيم که نيستيم

اما خب ضررش چيه؟

.:.جوينده ي طلا.:.

.:.Nashmil.:.
مترجـم: نــشــميــل

.معلومه که از خدامه اينجا بودي

...معلومه که ميکنم، اما

و هيچکدومش آسون نيست و
خيلي هم سختتر ميشه وقتي نيمه مستم

و زنم پيشمه
.هي بهم زنگ بزني

...واي لطفا

!جوليا

مامان اين تويي؟

.اوه، يه لحظه

ديروز، چت شده بود؟

.اوه -
مامان؟ -

چيه؟ مشکل چيه؟

.اوه، هيچي، هيچ مشکلي نيست

پس چرا روزه سکوت گرفته بودي؟

بعد اينکه حرف زديم
.يه 6 باري زنگ زدم

.همش ميرفت رو پيام صوتي

.تلفنم خاموش بود
.قصد نداشتم نگرانت کنم عزيزدلم

فقط يه سري کارهاي دقيقه 90
.داشتم بايد انجام ميدادم

خب، براي همين من و
.پاتريک اينجاييم ديگه

.کارِ تو يه کار آسونه

.اينکه لذت ببري

.حالا برو دوش بگير

.اي پير ِخرفت

.اوه...اين زياده رويه

فکر کردم زماني رو براي احساسات
.به خرج دادن داشته باشيم

وقتش الانه. ولي بايد
.قول بدي نخندي

.نه. نميخندم

اگه يه پوزخند کوچيک هم
...ببينم

.ديگه ادامه نميدم ها

نميتونم تصورش رو بکنم
.چقدر بيکَس بودي

اينکه هيچ کس غير بنجامين
.طرفت نباشه

اما تو به بهترين شيوهي ممکن
.تو حرفت موندي

بنابراين، جرات کردم
...تو رو به چالش بکشم

...من

.از اميلي خواستم امروز بياد

...به عنوان

.اميدوارم مشکلي نداشته باشه

.معلومه که نه عزيزم

تو استحقاق اينکه
.خوشحال باشي رو داري

...فقط

.مطمئن شو شخص مورد نظرت خوبه

!هست. اونيکه بايد نگرانش باشي منم

.اوه هستم

...اما شايد

.شايد ديگه لازم نباشه باشم

فکر کنم بايد اين چيزميزهاي
.عروس رو آماده کنيم

باید باهات حرف بزنم

گفتنش برام سخته

اشکالی نداره

خودم میدونم

...از همون موقع

...که بهم گفتی میدونستم

انجامش نمیدی

نتونستی انجامش بدی
زنش بشی

بهخاطر "ما"،مگه نه؟

...همیشه

ما بودیم

علیرغم همه چی

ما عاشق هم بودیم -
تد، من -

من انتقاممرو گرفتم و حالا تو
با این مرد جوون

جلوی چشم من باهاش خود نمایی میکردی
...آوردیش

تو خونهمون

تو هم مال خودترو گرفتی

حالا دیگه برابریم

...پس میتونیم

میتونیم دوباره شروع کنیم

تو و من

انتقامت بهخاطر چی بود؟

خب چون ترکم کردی

من که هیچوقت ترکت نکردم

شاید فیزیکی نه، اما پا پس کشیدی

پس مقصر منم -
نه -

...تمام چیزی که مهمه

اینِ که تموم شده و
ما میتونیم به چیزی که بودیم برگردیم

چهت شده؟

اصطلاحش چی میشه؟

گذشته مثل 1 کشور بیگانه میمونه

فقط اینکه برای ما 2 کشور
بیگانهی وحشی صفته

...حقیقت اینه

... و اقراربهش سخته اما

... منهم به اندازهی تو مقصرم

برای اینکه دفنش کردم
...برای اینکه راجع بهش صحبت نکردم

سکوت من باعث شد همه چی بپوسه

حالاهم دارم مجازات میشم

داری راجع به چی حرف میزنی؟

جوری که بودیم

دارم راجع به این حرف میزنم

کاری که باهام کردی

خشونت و بیحرمتیت

هیچوقت راجع بهش حرف نزدیم

نمیتونم اینکاررو بکنم

و من باید...همین حالا

باید بدونم چرا

و این چیزیه که اومد بگم
...یا بپرسم

...نه

...اون لحظهی قبلِ

اون تیکهیی که واقعا
دلم میخواد بدونم

وقتی که انجامش دادی تا...انجام ندادنش

و جلوی خودت رو گرفتی، تا اینکه انجامش دادی

دلم میخواد اون لحظه رو بفهمم

چرا؟

...چون باید بدونم اگه

اون میلِ به انجام دادنِ دست از سرت برداشته

یا اگه یه نفر بتونه اشتباهی بکنه و بعدش

عوض بشه

...پس همهی اینها

...تو بهم زنگ زدی بیام اینجا

هیچوقت راجع به ما نبوده

همیشه راجع به "اون" بوده

!مایی وجود نداره تد

همش همین یه چیزرو ازت خواستم

این یه مورد رو بهم مدیونی

من هیچ دِینی بهت ندارم

تو زندگیمرو تباه کردی

و بدتر ازاون

زندگی بچههامون رو-
نکن، بچههامون رو-

وارد قضیه نکن

نکردم.تو کردی، وقتی
جلوی چشم اونها من رو به باد کتک گرفتی

!یه بار.همش یه بار دیدن

و چی؟ این باعث میشه بقیه دفعاتی که
من رو زدی چیزی نباشه!؟

بچهها خوبان

بچهها خوب نیستن

و قسمت اعظمش بهخاطرتوئه

همه حسرتهای خودشونرو دارن

چیزهایی که باعث میشه شبها بیخواب بشن

مال من اونِ که
اون شب ترکت نکردم

که اون بچههارو برنداشتم و ازت دور نشدم

خیلی خیلی دور

!تو هیچوقت ترکم نمیکردی

!...من وسایلهامم جمع کرده بودم و تو

تو اون کاررو کردی تا من نتونم

خدا! اگه زمان دوباره به عقب برمیگشت
همونجا ولت میکردم

!آه

...وای خدا

بهنظر میاد آخرش جوابترو
بهم دادی

...جولیا؟ چقدرخوشحالم کردی

دیگه داشتم نگران میشدم

خبری ازت نمیشنیدم

و میدونم ما باید پایبند به سنتها و همه چی باشیم

...ولی من دلم برات تنگ شده

نمیتونم صبرکنم تا باهات ازدواج کنم

جولیا؟

دیگه تموم شد

رفت بیرون
...من بهش گفتم نره

من بهش گفتم نره بیرون -
چیزی نیست -

با من بیا عزیزدلم

من نمیدونم چی شده
من نمیدونم چی بهت گفتن

فقط میتونم تصورشرو بکنم
یکی از پسرهات بوده

اما هرچی که هست میتونیم حلش کنیم

میدونم که میتونیم

...پس ازت خواهش میکنم

لطفا بهم زنگ بزن
...و بهم بگو کجایی، ببین

!صدات رو میشنوم ها

جولیا اینجاست، مگه نه؟ -
سلام -

چی؟ -
باید باهاش حرف بزنم -

باید باهاش حرف بزنم، جولیا

!جولیا

جولیا! منم -
چی شده آخه؟ -

جولیا! من فقط
من واقعا باید باهاش حرف بزنم

باشه.باید باهاش حرف بزنم -
ولی اینجا نیست -

همه چی مرتبه مامان؟

فقط یه ثانیه بهمون وقت بده -
باشه -

متاسفم

تد چی؟

تد چی؟ -
اینجاست؟ -

میشه لطفا فقط بهم بگی
اگه هست؟

نه نه ادوارد اینجا نیست

و مطمئن نیستم این
استنباط رو درک کنم

بهم میگی چی شده یا
باید خودم حدس بزنم؟

خودمم...واقعا نمیدونم

...جولیا ازاونهایی نیست
که دلسرد و دودل بشه

من نمیدونم چیکار کردم

شاید هیچ کاری نکردی

اون روزی که داشتم با
کلایتون ازدواج میکردم

نیست کلی سر و صدا و آدم با کلی نظرِ بودن

فقط گذاشتم رفتم

نه اونقدری که بذارم کسی متوجه بشه

اما فقط اونقدری که یادم بیاد

چرا دارم انجامش میدم

آره

ممنونم

ممنونم

فقط پیداش کن

به تصویرت خیره مونده بودم

خیلی جوون، خیلی جدی

هرچند انتظارداشتم نشناسمت

انگارکه یه جوراشتباه رخ داده

چون بنجامینی که من میشناسم
...هیچوقت

نمیتونه اینکاررو بکنه

فکر میکردم تو کسی هستی که
تمامِ اون

سالهای بیهوده ازدست رفتهرو جبران میکنه

اما همه چیزت دروغه

که الان میفهمم معنیش اینِکه

همهی چیزهایی که داشتیم هم همینطوره

فکرکردم اگه اینرو بنویسم
حالم بهترمیشه

و آرامش میگیرم

اما حالا برای من هیچ آرامشی وجود نداره

...واقعا فکر کردم تو

...نامهات

!دیگه هیچوقتِ هیچوقت اینکار رو نکن

...تو

من رو ترسوندی

ترسوندمت؟

فکرمیکردم این دفعه دیگه
...میتونم برم اما

...نمیتونم

نمیتونم برم
نمیتونم بمونم

خب سر ازاینجا درآوردم

میشه حداقل نگاهم کنی؟

چه اتفاقی افتاد؟ -
میشه بهم دست نزنی؟ -

کی اینکار رو کرده؟

مگه مهمه؟

تد

تد ؟

...اما اون

چرا؟

از روی عادت

خب چرا بهم نگفتی؟

...من این چیزهارو

به مردم نمیگم

...به خودم یه قولی دادم بعد جریانِ

که دیگه هیچوقت با مرد خشنی نباشم

من میتونم درستش کنم جولیا
اگه تو، اگه تو بذاری

...من میتونم درستش کنم

...چی؟ خب من فقط

حتی نمیتونم حرف بزنم؟

خب من فکر نمیکنم
اصلاچیزی بتونی بگی

چون چون تو فکرهاترو کردی

!نه حقایق باعث شد فکرهام رو بکنم

!حقایق
!حقایقی که رفتی تو دنبالشون

یه دلیل میخواستی پیدا کنی
تا باهام ازدواج نکنی

فکر کردی... فکر کردی
که من اعتمادت رو خدشهدار کردم؟

...خب واقعیت اینِ که

تو هم مال من رو خدشهدار کردی

الان دیگه بهش نیازی نیست

نمیتونی همینجوری ازم دست بکشی

یا چیکار میکنی؟

من رو میکشی؟

میدونی قسمت غمگین ماجرا
واقعا چیه بنجامین؟

قسمت غمگینش اینِکه
اگه بهم گفته بودی

شاید میتونستم ازش بگذرم

به چشمِ عملِ یه پسر
وحشتزده بهش نگاه میکردم

که نمیدونست مشتش چه معنی داره

و ممکنه چه زندگیهایی رو تباه کرده باشه

من میخواستم بهت بگم

میخواستم همه چیرو بهت بگم

عمرا اگه بدونی چقدردلم میخواست

...به جای یه آدم واقعی

یه ساختگی گیرم اومد

تو گذشتهات رو پاک کردی

برادرت رو

اسمت رو

فکر نمیکنی خودم اینرو میدونم؟

فکرنمیکنی از وقتی همدیگهرو دیدیم
هر روزِ خدا از این

وحشت داشتم که یه روز درموردم بفهمی؟

دیگه بدجور بُریدم

من هم همینطور

ازت میخوام برام یه کاری بکنی
ازت میخوام باهام بیای

برات توضیح میدم

قول میدم برات توضیح بدم

...ازت میخوام این شانس رو بهم بدی

تا حالیت کنم

...زندگی من مثل

مثل زندگی بچههات نبود

مادرم، اون...خشک و بی عاطفه بود

...قبلاها فکر میکردم به خاطر مواد مخدره
که اینجوری شده

اما آخرش، واقعا فکر کردم که خودش اینجوری بود

تصمیمات اشتباه میگرفت ازاونهایی که
مجبور بودیم باهاش زندگی کنیم میدونی

...کیرن بی پدر بود و
من هم یکی بهدرد نخورش رو داشتم

و وقتی مادرم مُرد

کیرن بدجور سعی کرد وانمود کنه

همه چی عادیه

نذاشت کسی بفهمه که
ما تنهاییم

و اینها، باید بهش رو میداد

و اوضاع جوری سخت شد که
از درک تو خارجه

گفت همش 50 پوند لازم داریم

پنجاه پوند و کل ماه تامین میشیم

...ازم خواست چهارچشمی مراقب باشم،خب

...خب من هم اونجا وایسادم

...وایسادم تا صدایی شنیدم

...یه مردِ خونین ومالین افتاده بود

داری...؟

داری میگی کار کیرن بود؟

من...من نمیگم

اصلا چرا باید حرفت رو باور کنم؟

واقعا فکرمیکنی که من
میتونم یه آدم رو بکشم؟

... نه

... اما حالا

آره

میتونم بهش فکرکنم

چرا حس میکنم خبرهای بدی
پیش اومده؟

بیایید تو

من واقعا متاسفم

مجبور شدم

بهش گفتم

و ازت میخوام تو هم بهش بگی تا
حرفم رو باور کنه

ازت خواهش میکنم

تو بهش گفتی

چی رو بهش گفتی؟

...گفتم

گفتم که از قصد نبوده

...با وجود این

یه مرد مُرد

متاسفم

اما خودت میدونی چیکار کردی

منظورم اینکه حادثه بود
اون از قصد نکشتش

داداشم مردِ خوبیه

نمیتونی، نمیتونی اینکاررو بکنی

دوباره نمیتونی گند بزنی به زندگیم

!بهش بگو کارِ تو بود

ای کاش میتونستم

!کثافت بهش بگو کارِتو بود

!داره دروغ میگه، بهت قول میدم داره دروغ میگه

!کیرن

لطفا لطفا کیرن، التماست میکنم

بهش بگو، توروخدا بهش بگو
!واقعا چی شد

فکر نمیکنی به اندازهی کافی
بهش دروغ گفته شده، شان؟

هی، هی بیا اینجا
بسه، چیزی نیست

!نمیدونی چقدردلم برات تنگ شده بود

نمیدونی چقدر دلم برای داداش
بزرگهام تنگ شده بود

من هم دلم برات تنگ شده بود

...پس چرا داری سعی میکنی

یه کاری بکنی که همهی اونها برای هیچی باشه؟

چون تو بهش گند زدی

ما جون مامان رو قسم خوردیم

قسم خوردیم راجع بهش حرف نزنیم

نمیتونم اونرو ازدست بدم

پس من چی!؟ من چی!؟

!منِ لعنتی عاشقتم

...نیستی

چون اگه بودی حقیقت رو بهش میگفتی

من فقط 1 بار زدمش

...متاسفم

...من

من خیلی متاسفم، من خیلی متاسفم

تو گذاشتی اون گناه رو گردن بگیره

برادرِ خودت

بنجامین میخوام برم

نه نرو لطفا

میخوای بدونی اون چرا
با توئه عشقم؟

چون تو همهی اون چیزهایی که
هیچوقت نداشته رو بهش میدی

...پول، مقام

و مادری که عاشقشه

میدونم چی درانتظارته داداشی

حتی اگه خیلی کور باشی و نبینیش

...تو یه دنیایی گیر میکنی که

بهش تعلق نداری

... با خانوادهای که هیچوقت نمیپذیرنت

و یه همسر بازنشسته

هنوز هم نفهمیدم

چرا گناه رو گردن گرفتی؟

اون 21 ساله بود و من 15 ساله

متخلف جوون بهنظر خیلی بد نمی اومد

اما پای کل زندگیت در میون بود

...تاحالا شده یه لحظه فقط

یه لحظه خیلی فراتر از تصورت

...که

... خودت نیستی

...فقط

انجامش میدی

... فکر میکردم که

واقعا فکرمیکردم دارم نجاتش میدم

این چیزی بود که اونجا
من رو زنده نگه میداشت

فکر میکردم اون بیرون

برای خودش داره زندگی میسازه

... بعدش اومدم بیرون فهمیدم

آخر عاقبتش شده عین مامانم

همهی اون کارهام برای هیچی بود

باید میرفتم

دیگه نمیتونستم "شان وایت" باشم،

شان وایت پسری که
مغازهدار رو به قتل رسوند

شانس دوم لازم داشتم

تو شانس دوم منی

من فقط میخوام برم خونه

مامان ؟ حالت خوبه؟-
مامان؟ کجا بودی!؟-

عجب ها!، نگران بودم، بدجور هم نگران بودم

چطوره بذارید مادرتون یکم نفس بکشه؟

...روز عروسیش گم و گور شده بود

فکر کنم حق داشتیم
احساس نگرانی کنیم

چی شده مامان؟

فقط میخوام با خودم خلوت کنم

تو...کلیسا میبینمت؟

"براي سفارش ترجمه فيلم و سريال با من در ارتباط باشيد"
Telegram ID:@Quantico_style

سلام رفقها

عالی بهنظر میای

یکم دیگه میبینمتون

چقدر دیگه تمایل دارید منتظر بمونید؟

هر چقدرکه طول بکشه

ما تا ساعت 4 کلیسا رو دراختیارداریم

اون میادش

...جولیا

من فکرمیکنم همهمون میتونیم روی کمترین
سر و صدا توافق کنیم

هیچ کس نمیخواد نمایش راه بندازه

حداقل مامان

این برای اینکه تاکسی بگیری بری
کفایت میکنه

پاتریک بی ادب نشو

فکرمیکردم بخشندهام بیشتر

میشه همگی فقط یه لحظه
تنهامون بذارید؟

ما باید بمونیم مامان
اگه محض احتیاط جریان ...خب، بد پیش رفت

مگه فکرمیکنی قراره چی بشه؟

داری عروسی رو کنسل میکنی-
بالاخره سر عقل اومدی-

میشه فقط بذارید با
بنجامین حرف بزنم!؟

مامان واقعا میگم، ما باید بمونیم -
من که جایی نمیرم -

شما 2 تا حرف تو گوشتون فرو میره؟

ازمون خواست بریم پس میریم

ازدواج چیزی نیست که
با شک و شبه بتونی انجامش بدی

بحث زندگیه

.تو خیلی چیزهایی

تنها چیزی که فکر نمیکردم باشی
یه آدم دو روئه

...میدونم احتمالا

دیگه زیاد ارزشی نداره

...اما

... اما اگه ارزشی داره

من خیلی خیلی متاسفم

میدونم

من هم هستم

تو چیزی نداری که به خاطرش متاسف باشی

من اجازه دادم قایم بشی

...چون اینجوری برای من بهتر بود.من همش

تو جریان غم انگیز زندگی خودم تو رو فرو بردم

همه چی، همه چی راجع به من بود
بچههام ، گذشتهام

هیچ فضایی برات باقی نذاشتم

...این

.همینه

...بنجامین

من زندگی گذشتهام رو نمیخوام

زندگی که تو، توش نباشی رو نمیخوام

...فکر میکنم شاید باید اون تیکه که

...میگه کسی اعتراضی داره رو از قلم بندازیم

میدونم تو به مادرم گفتی
اگه به ایمر بگی

قسم میخورم میکشمت

حتما رمقی برات نمونده

این همه وقترو برای چیزی صرف کنی و
بجنگی که نیستی

تو هیچی راجع به من نمیدونی

پسر خوب، پدر خوب

شوهر خوب -
!خفه شو، خفه...شو -

من اینرو ننوشتم

خبر نداشتم

اما الان دیگه میدونم

تو که....؟

نمیتونم زنم رو از دست بدم

...بچههام رو

پس، لازم نیست از دستشون بدی

تا وقتی که سر راهم قرار نگیری

...اولین باری که جولیا رو دیدم

...دلم میخواست مراقبش باشم

...مثلِ... نمیتونم واقعا توضیحش بدم

...فقط یه جور

غریزه بود از نوع بدجور نامناسبش

و وقتی فهمیدم اون هم
میخواد ازمن مراقبت کنه

حس کردم...لو رفتم

و بهنظر می اومد اصلا رفتن
جزو گزینه ها نبود

چیزی که همیشه قبلا پیش می اومد

میدونم برای خیلی از کسهایی که
تو این اتاقان

بهنظرشون ما خیلی بهم ربطی نداریم

و اگه بپرسم چرا
... به 1چیز ختم میشه

سن و سالمون

...این

سالهای خیلی زیاد، از قرار معلوم
باعث جدایی ماست

...جواب من بهش اینه

هیچ چیزی نمیتونه بیشتراز عشق
همه چیزهای دیگهرو بی ربط کنه

...درسته، درسته

...و اما من

کسی نمیدونه من کیام...

چه کارهایی کردم

تمام چهرههای مختلفی که
شامل خودم تو دنیا میشه

صد در صد
به عنوان یه چیز کمیاب شناخته میشن

فکرنمیکنم خیلی ازمردم هیچوقت اینجوری باشن

من الان هستم

بهنظرم ترسناک میاومد

ولی بهترین چیزیه که
تا حالا برام اتفاق افتاده

و اینرو از اونجایی میدونم

...میدونم علیرغم همهی چیزها من و تو

چیزیمون نمیشه

میخوایش؟

میدونم که زیاد رایج نیست
عروس صحبت کنه

...بیا اینجا

و هیچوقت قبلا شهامتش رو نداشتم

و فکر کنم کلمهی کلیدی همین باشه

.قبلا

بیشترتون میدونید این
ازدواج دوم منه

...ازدواج اولم بچههام رو بهم داد

که بهترین چیزهای زندگیم بودن

و این

!این "بعد" منه

و من ولش نمیکنم

آهنگی که تو قسمت اول، تو بالکن هتل باهاش رقصیدن

داری چیکار میکنی؟

اگه یادت باشه من هم دعوت بودم

ازت میخوام همین الان بری

چه بی ادب

من کادو و همه چی آوردم

ببین، هر چی که هست
ولش کن ، میشه؟

من میخوام یا جولیا حرف بزنم نه تو

همینه پس

!آبروی خودت رو نبر

منظورت اینه آبروی تو رو نبرم مادر

نگران نباش همچین قصدی هم ندارم

لطفا این کار رو نکن

همین الان باید بری

نمیخوام مته به خشخاش بزارم

...اما فکر کردم باید بدونی

...جولیا من رو بوسید

موقع کریسمس من رو بوسید

این چیزیه که فکر میکنی پیش اومد؟

تو کاری که همیشه میکنی رو کردی

چیزی که میخوای رو میایی میگیری

ازت میخوام بری

شنیدی که چی گفت

تو نمیتونی همه چی رو بگیری

!اونها رو

...تو رو

من سالها قبل رفتم

دوباره، دوباره نمیتونی بذاری بری

جولیا

!جولیا لعنتی همین الان برگرد اینجا

لطفا آروم بگیر
محض رضای خدا، لطفا

لطفا

فکر نمیکنم به اینها
احتیاجی داشته باشیم مگه نه؟

من تو نیستم

هیچوقت تو نمیشم

... عزیزم من

...دلا

... لئو! رفیق

آخه تو کی هستی؟

بهنظرم وقتشه بری خونه

از جونش چی میخوای؟

از زن من چی میخوای؟

زنِ من

و من چیزی نمیخوام

غیراز اینکه عاشقش باشم

درست باهاش رفتار کنم

و همهی اون چیزهایی که تو
تو انجامشون قصورکردی

تو هیچی راجع به ما نمیدونی

میدونم باهاش چیکار کردی

و اگه همین الان نری

مطمئن میشم همه بدونن

واقعا چهجور مردی هستی

خوبی؟

آره

واقعا میگم

اون رفت

خوبه

دوست داری برقصی آقای گرین؟

همیشهی خدا

.امیدوارم مثل من از دیدن این مینی سریال بینهایت زیبا لذت برده باشید

.:.Nashmil.:. ترجمـه و تنظيــم: نــشــميــل