All language subtitles for The.Witcher.S02E06.WEB-DL.Fa

« بیاتوموویز؛ مرجع دانلود فیلم و سریال بدون سانسور با دوبله و زیرنویس فارسی »
:.: Bia2Movies.bid :.:

« دانلود اپلیکیشن با قابلیت پخش آنلاین »
:.: WwW.Bia2Movies.App :.:

چقدر دیگه مونده برسیم؟

اصلاً داریم کجا میریم؟

لااقل کائر مورهن که بودیم جامون امن بود

!تو آزمایش گیاهان خبری از امنیت نیست

!بازم گوش نمیکنی چی میگم

میخوای در راه جهشیافته شدن خودتو به کُشتن بدی

که حالا اگر هم زنده موندی

خودتو در راه انتقام به کُشتن بدی

کجاشو درست متوجه نشدم؟

اصلاً خواستۀ من برات مهم نیست

...تنها چیزی که برات مهمـه

اینـه که وظیفۀ مسخرۀ خودتو انجام بدی

یعنی تا وقتی من زنده باشم
.کارتو درست انجام دادی

خواستۀ من بیشتر از ایناست

...سیری

درکت میکنم

چی اون بالاست؟

صدایی... صدایی میشنوی؟

راه بیفت، روچ

بریم

اینجا کمعمقترین بخش رودخونهست

بررسی میکنم ببینم واسه عبور امنـه یا نه

منظورت از «امن» چیـه؟

اول میکشمش بیرون

چی رو میکشی بیرون؟

یهجور چرنوبوگ ـه -
...نمیدونم چیـه، ولی -

...بذار کمک کنمـ -
همینجا بمون -

!گرالت

!برگرد اینجا، گرالت

!سرتو بدزد، سیری

!بدو، بدو! فرار کن

!عجب احمقی بودم

کجان؟

چیزی نگفتن

حدسم اینـه پیش ننکه باشن

هردومون حماقت کردیم

...هرچی که تو رگهای اون دختر جریان داره

...هرچی که ما ازش ساختیم

خطرناکتر از اونیـه که فکرشو میکنیم

چی شده؟

وزمیر

!یه نفر اینجاست -
!چیـه؟ -

!چی شد؟

کی اینجاست؟

!سورپرایز

!چه مهارتی

!وزمیر

!لمبرت

آروم باش، دختر

کاری از دستمون برمیاد؟

از آخرین قدمهات در چمنزار و

عبور از فضای مهآلود لذت ببر

...از او بیمی نداشته باش

چرا که او دوست توست

وقتشـه

آمادگی داری؟

آره

برو بالای صخره

!جا نزنی، سیری

!وایسا

!همینطور وایسا

!شمشیرهام کدوم گوریان؟

« ترجمه از یـاشـار جـمـاران و ارســلان هــلاکویــی »
TAMAGOTCHi & Arsalan.H

زیباست

تا حالا همچین جادویی ندیده بودم

بچه که بودم گل چیدن با مادرم رو خیلی دوست داشتم

بعد از فوتش یکی رو به یادگار ازش نگه داشتم

یه روز کمکم پژمرده شد

وقتی اون شاخه گل رو گرفتم دستم

دقیقاً نمیدونم چرا، ولی گرمایی وجودم رو گرفت

و اون گل دوباره شکفت

سالهای سال دوباره از این جادو استفاده کردم

تا اینکه پدرم مُچم رو گرفت

اون موقع بود که تصمیم گرفت مردم روستا رو
.علیه من رهبری کنه

اما موفق نشد

گیج گرفتش و من گلوش رو شکافتم

مردم روستا به افتخارم مجسمهای ساختن

تو اریتوزا

ما رو با هنر سیاست آشنا کردن

هنرِ مجاب کردن

زبونبازیای که باعث شه طرف مقابل خیال کنه
.اوضاع تحت کنترلشـه

مثل کاری که با اون دوستت، کهیر، میکنی؟

در حضور اون رفتارت یهطور دیگهست

شاید نشه گفت میترسی، اما
.خودتو ضعیفتر جلوه میدی

قبلاً مافوقم بود -
قبلاً بود؟ -

چون خودت کاری کردی اینطور خیال کنه؟

وقتشـه دیگه از خیالِ اینکه قدرت در اختیارشـه
.دست بکشه

باید بفهمه قدرت دست توئه

ادارۀ نیلفگارد دست شعلۀ سفید ـه

درستـه

اما چهرهای که مردم من

هر روز باهاش مواجه میشن، کسی که
شکمشون رو سیر میکنه و

با آغوش باز از سرما نجاتشون میده
.چهرۀ توئه

اینم خودش کم چیزی نیست

در زمان جنگ تصمیمهای سختی باید گرفت

بهخاطر تصمیمی که گرفتی
.دلخور نیستم

آزار الفها کار زنندهایـه

اونقدری خوب میشناسمت که مطمئن باشم

رسالتی که شعلۀ سفید به ما سپرده رو رها نکردی

...فقط یهخرده

از هدف اصلی منحرف شدی

وقتشـه تمرکزمون رو معطوف هدفی کنیم که
.از اول هم بهخاطرش سینترا رو فتح کردیم

به گوشم رسیده که دختره آخرین بار در سادن دیده شده

.بهخاطر بلایی که سر روچ اومدم متأسفم
...بهخاطر تمام این جریانها

.نیازی نیست
.من که بهت افتخار میکنم، سیری

کاری که اونجا کردی دلیرانه بود

دوباره همون حس بهم دست داد

وقتی چرنوبوگ داشت میاومد سمتم

...همون کِشش

ولیـ... گمونم نمیخواست بهم آسیبی بزنه

!نمیخواست بهت آسیبی بزنه؟

تقصیر منـه اگه هیولاها از طریق مونولیتها میان

قضیه به این سادگیها نیست

گرالت؟

وقتی شوالیه منو گیر انداخت

ترس وجودم رو گرفته بود

خیلیـ... خیلی ترسیده بودم

...ولی در کنارش

خشمگین هم بودم

بعداً هم که چندتا مرد اهل سینترا پیدام کردن

میخواستن به شوالیه تحویلم بدن تا پاداش بگیرن

ولی... اون بار دیگه نمیترسیدم

فقط... میدونستم چه اتفاقی قراره بیفته

جیغ زدی

کُشتمشون، گرالت

چند نفر بودن؟

چهار

فقط چهارتا؟

حالا مونده تا راه بیفتی

خب حالا باید چیکار کرد؟

سؤال خوبی بود

امیدوارم اونجا به جوابهایی که میخوایم برسیم

ملیتلی

الهۀ برداشت و باروری

!تحتتأثیر قرارم دادی

!راستشو بخوای مطالعه دارم ها

کسایی که دورۀ آموزشیشون رو در معبد تموم میکنن

...معمولاً قابله، مورخ و طبیب میشن

و همینطور ویچر

وقتی همسنهای تو بودم
.وزمیر منو فرستاد اینجا

ویچرها اینجا طلسم کردن رو یاد میگیرن

بله! منم یه زمانی بچه بودم

صبح بخیر. خیر ببینید

کجا میبردشون؟

نگران نباش. اینجا امنـه

نه خبری از جنگ هست نه سیاست

این معبد به بیطرفی مشهور ـه

...معبد

همونطوریـه که خودتون بخواید

ولی درستـه

به چشم بعضیها... پربرکتتر ـه

دلم برات تنگ شده بود

منم دلتنگت بودم، ننکه

خبخب

شما کی باشی؟

بهنظرم حداقل کاری که واسه شروع میتونیم بکنیم

اینـه که با هنر کنترل کردن آشوبت آشنات کنیم

چی هست؟

یه حسیـه درونت

حسی که از کنترلش عاجزی

...مثلِ

همون دختر آشوب؟

اینو از کجا شنیدی؟

سیری

رسیدن به پاسخ این سؤالت

دانشی میخواد که به مرور زمان
.به فراموشی سپرده شده

و معمولاً پشتِ فراموش شدن چنین دانشی

دلیل محکمی نهفتهست

مطمئنی آمادگی لازم رو داری؟

این آشوب... حالا به هر نحوی که نصیبم شده

فرار کردن ازش دردی رو دوا نمیکنه

.واسه روبهرو شدن با حقیقت آمادهام
.هر بهایی هم که میخواد داشته باشه

!عجب روحیهای

درست عین خودشی

گرالت؟

بهش بگو

ماجرای طلسم آرد رو برات تعریف کنه

دقیقاً سر اون ماجرا نزدیک بود
!همین اتاقی که توشیم نابود بشه

اوه! ایشون یارهست

یکی از بهترین شاگردهامون

آشنایی با شما باعث افتخار ـه، بانوی من

بانوی سحرآمیزِ من

گفتی هر بهایی هم که میخواد داشته باشه دیگه

یاره، سیری رو ببر کتابخونه

شدیداً گوی کریستالی رو لازم داره

!به دادم برس

!هوم

...حالا که فرصت صحبت کردن باهاش نصیبت شد
بگو نظرت چیـه؟

!از هر وری بهش نگاه میکنم رسماً به فنا رفتی

اون شاهدخت ـه

تمام قلمروها اونو بهخاطر مقامش میخوان

نیلفگاردیها که همین الانم دنبالشن

میدونی چند نفر در راه جستوجو برای پیدا کردنِ
اون کُشته شدن؟

هزاران نفر. بله، میدونم

و اگه خون ارشد هم تو رگهاش باشه

!حکم انبار لعنتی باروت رو داره

قطعاً همینطوره. ادامه بده

گفتی تو یکی از رؤیاهاش پیشگویی ایتلین رو دیده؟

آره، ولی نمیخوام طبق چیزی که
!معلوم نیست افسانهست یا حقیقتـه پیش برم

از وایلد هانت چی میدونه؟

!باورش مثل اغلب مردمـه
منظورت از این حرفها چیـه، ننکه؟

!اون فرزند سرنوشت ـه

قدرتهایی عظیمتر از اونچه که میدونیم
.در جریان هستن

تو بخشی از اونی

اونم بخشی از توئه

اما فقط همین کافی نیست

میدونم

چه کاری از دستم برمیاد؟

بهت یاد دادم که

تو همهچی

باید توازن رو حفظ کرد

چیزی که اون دختر کم داره رو پیدا کن

اونوقت شاید

شانس کمک کردن بهش رو داشته باشی

هوم؟

امیدوارم روند تعلیمات بهخوبی پیش بره

مردممون مدت زیادی تو کوهستانها زندگی کردن

کُشتن رو خوب بلدن

دفاع رو خوب بلدن

پیشقدم شدن تو کُشتن رو میتونن یاد بگیرن؟

زمانی رو تصور کن که دوباره بتونیم

به زیبایی... ارزش بدیم

به سرزمین، به زندگی

مرگ هم بخشی از زندگیـه

شاید بهاییـه که برای پسگرفتن
.سرزمینمون باید پرداخت

بهنظرت همچین اتفاقی میافته؟

یه چیزی تغییر کرده، فرانچسکا

از وقتی که اون سرباز اومد

میفهمم -
انگار همهچی بیشتر در معرض خطر ـه -

از جمله فرینجیلا

اوضاع تحت کنترلمـه

انکار نمیکنم که

...مردد بودم

ولی نیومدم بهت بگم چیکار کن و چیکار نکن

اومدم ازت بپرسم ازم چه خواستهای داری

از الفهایی که با کشتی میان اینجا
.استقبال میکنم

اونا رو با روشها و جنگافزارهای انسانها
.تعلیم میدم

حتی اگه مهمـه، زره نیلفگاردیها رو به تن میکنم

هرکاری تو بخوای میکنم

میخوام کنارم باشی

هستم

کنار ما باش

جایی که بهش تعلق داری

اون الان از همهچی مهمتره

وزمیر حالش چطوره؟

...سالمـه

ولی آشفتهحالـه

چیزی که نمیفهمم اینـه که

آخه یه ساحر با وزمیر چیکار داره؟

خب، چرا از اونی که خبرۀ این کار ـه نپرسیم؟

چی ممکنـه یکی از همقماشهات رو کشونده باشه اینجا

مریگولد؟

!اون حرومی از قماش من نیست

!ای بابا! الکی داشتم اذیت میکردم
.منظور خاصی نداشتم

استفاده از جادوی آتش برای ما ممنوعـه

طرف هرکی که هست
.واسه انجمن برادری کار نمیکنه

!تو راست میگی

و گمون هم نکنم هدفش وزمیر بوده باشه

!خب، لااقل خوبـه دستخالی زد به چاک

...لعنت

مطمئنی خون اون توشـه؟

نُچ نُچ نُچ

این جزو قرارمدارمون نبود

قرارمون این بود دختره رو برام بیاری

بدجورم گند زدی

حالا کارمون به اینجا کشیده

...وای، خدایا! چهـ

برو بیرون ببینم

داشتم میگفتم... فعلاً کار رو ادامه میدم

...ولی

شاید بد نباشه قولوقرارهامون یه تغییراتی بکنه

چی میخوای؟

میخوام با رئیست ملاقات داشته باشم

.اربابم شخص توداریـه
آخه ملاقات باهاش چه نفعی برات داره؟

.بهنظر آدم بابصیرتی میاد
.خوشحال میشم کمکش کنم به هدفش برسه

اون مَثَل قدیمی چی بود؟

بهتره دستِ راستِ شیطان باشی، تا اینکه
.سد راهش بشی

ببینم چیکار میتونم بکنم

...حالا

اگه میخوای وقتی از اون معبد خارج میشی
،بقیۀ صورتت سالم باشه

باید افرادی داشته باشی -
هوم -

!برادرانی شدیداً درندهخو میشناسم

سلام

کسی نیست؟

بخت باهات یار بود که تله خراب شده

معمولاً توی هر شلیک، نیزههای فلزی نیممتری پرتاب میکنه

چند شب پیش یه دستفروش گرفتارش شد

هنوز صدای جیغودادش تو گوشمـه

واقعـ... واقعاً ترسناکـه -
بله -

پس گمونم شما الیس کودرینگر هستی -
اوهوم -

اسم من ایسترد ـه -
هوم؟ -

!یعنی این کتاب الفها و انسانهای هن گدمدییث ـه؟

!تصور همه بر این بود که تمام نسخههاش از دست رفتـه

آره خب، ما اینجا تعداد زیادی

آثار ادبی و متونی داریم که ظاهراً ازدسترفتهان

یکی از دلایل اینکه خدماتمون مجانی نیست همینـه

...خب، داشتی میگفتی که اومدی دنبالِ

...بله

یهسری اطلاعات میخوام

اوه، درستـه... اطلاعات... هوم

داشتن اطلاعات برابر ـه با قدرت

دست شخص نادرستی بیفته
.حکم سلاح رو داره

...بگو ببینم، تو نمایندۀ

استرگوبور هستی؟

به من دروغ نگی ها

نه، نیستم

...حالا

از کجا منو میشناسی؟

ما از خیلی چیزها باخبریم

شما؟

یعنی فن اینـه؟

فن منام. اسم گربه «اسمرالدا»ست

دنبال چجور اطلاعاتی هستی؟

...خب

.چیزهای خیلی زیادی در مورد شما به گوشم خورده
...مثلاً

...اینکه میشه از شما

سؤالات حساسی پرسید

!ما عاشق سؤالات حساسیم

خیلی خرج برمیدارن -
!خیلی خرج دارن -

خب، باید بفهمم که یک ویچر

یک مونولیت و یک دختر مرموز
.به نیلفگارد چه ربطی دارن

این کفایت میکنه؟

!اینا مارکِ نیلفگارد هستن

واسه اونا کار میکنی؟

اهمیتی داره؟

فقط باعث میشه که... جالبتر بهنظر بیای

دختره سیریلا از سینتراست

اینو از کجا میدونی؟

بهت که گفتم

ما از خیلی چیزها باخبریم

تو اینجا مشغول کاری چیزی هستی؟ -
من؟ -

من مورخام. فعلاً دارم تعلیم میبینم

اینو واسه شروع تعلیماتت لازم داری

پس گوی کریستالی اینـه؟

کارش دقیقاً چیـه؟

درست نمیدونم

!مورخ کاربلدی نیستی

خب... خب وسیلهایـه برای ساحرها

.آه... نمیخوام پُز بدم، ولی وسیلۀ [آلت] من بزرگتره

.و خیلی قویتر

.آه... دانش

...مثل این کتاب. این
...در مورد همهنوع چیزهای فوقالعادهست

مثلاً، آم... میدونستی که بعضی پیشگوها
...فقط با نگاهکردن به یه نقاشی

میتونن رویدادهای گذشته رو بازآفرینی کنن؟

،یا... و اینیکی مورد علاقۀ منه
...یه افسانه در مورد یه برج یهجا توی اقلیم

...که خیلیوقته گمشده و قبلاً ایزل رو وصل میکرد

.ببخشید

...آه

.وسیلۀ بزرگ قدیمیت تقریباً انگشتم رو شکوند

.ممنون که باهام اومدی اینجا

.حالا میخوام برم و تمرین کنم

.هر چی که هست

.پیدام کن

.من رو بدزد

اوه. آه، میتونم کمکتون کنم؟

...نه. نه، من داشتم
.فقط داشتم معماری رو تحسین میکردم

اوه. زیباست، مگه نه؟

.لعنتی

.یه دقیقه دیگه میام پیشت، سیری

چطور ممکنه؟

.برام مهم نیست

گرالت، میدونی با این چیکار کنی؟

.متأسفم -
.سیری -

.متأسفم -
...ایشون -

.آه، دوست عزیزمه

دوست عزیز؟

.ایشون ینیفره

ینیفر تویی؟

...و تو باید

.بچۀ حق غافلگیریش باشی

نوکتیزهای لعنتی فکر میکنن
.میتونن به مقام ما ملحق بشن

.فرینجیلا عقلش رو از دست داده

.خدا رو شکر که در اون زمان، برگشتی

الفها خیلی بُردباری کردن
.و نیلفگارد یه پناهگاه بهشون داده

.به نظر، وفاداری در عوض یه سرمایهگذاری راحت باشه

وفاداری به کی؟

این کار شعلۀ سفید نیست، میدونی؟

.کار تمام فرینجیلاست

.شمشیرت رو اینطور میگیری. آره، همینطور

.اون؟ آره؟ همینطور

!پس وقتی با یه حمله برگشتن... ها

!آمادهای که از خودت دفاع کنی، آره؟ خوبه

شاید یه تظاهرات شایسته، به نگهبانیت کمک کنه؟

.مجبور نیستی باهاش بجنگی، دانا -
.ما نمیجنگیم -

.همه در یک جناح هستیم

یادت نیست؟

!بیا

.به خودت اعتماد کن

.بیا

!مثل پریها میجنگی -
!غیرممکنه -

.نژاد تو همهشون رو کُشتن -
!فیلاوندرل -

!بچه، زود به دنیا میاد

.تو یه آدم خوششانسی

واقعاً توقع داری که وجود تکشاخها رو باور کنم؟

.البته که وجود دارن

.قبلاً صاحب یه خوبش رو بودم

.تا این که شکست

.تحت شرایط مرموز

خب، خیلی دلم میخواد
.یه روزی یکیشون رو ببینم

.جزء افراد نادر هستی

اونها فقط به افرادی که
.معصوم باشن، نزدیک میشن

...که این رو به ذهنم میاره

که تو چطور تونستی
به یکی از اونها دست بزنی؟

!جناب آقا

.من منظر معصومیتام

...چطور

توی سادن، زنده موندی؟

.تقریباً زنده نموندم. من یکی از خوششانسها بودم

.البته بستگی به تعریفت از خوششانسی داره

خب، گرالت میگه تو قدرتمندترین
.ساحرهای هستی که تا حالا دیده

.خب، خوبیِ اون رو میرسونه

میمونی اینجا تا بهبود پیدا کنی؟

صدمه دیدی یا همچین چیزی؟

.البته که نه

هیولاها ده سال پیش، از گاز گرفتن
.و چنگزدن دست برداشتن

ولی تو چی؟

...گذرم به یکی دیگه از، آه

.دوستان نزدیکت افتاد

.بهم گفت که توی اریتوزا چه اتفاقی افتاد

به خاطر اینه که اینجایی؟

پنهانشدن از انجمن برادری؟

.آره

.چند ماه گذشته، خیلی سختی کشیدم

.ولی بالأخره انگار مسائل دارن جفتوجور میشن

.من... یه بار یه رویا در مورد تو دیدم

.قبل از این که حتی بدونم وجود داری

.رویاها، نشانههای قدرتمندی هستن

.شاید قرار بر این بوده که همدیگه رو پیدا کنیم

...آم

.من میرم بخوابم

...شاید بتونم

.در مورد این که چطور این چیز، کار کنه، رویا ببینم

.اینجا یه هزارتوئه. همراهت میام

.نه... طوری نیست

...میتونم، آه

.راهم رو پیدا کنم

!یالا! فشار بده -
!یالا -

.بجنب. یالا، فشار بده

.یالا

.از پسش بر میای -
.تنها چیزی که برای این بچه میخوام، اینه که زنده بمونه -

.تا یه زندگی داشته باشه

.تنها کاری که باید بکنی، فشار دادنه

!فشار بده -
.دوباره انجامش بده -

.یالا

.خودشه. تموم شد

.نفس نمیکشه

!سریع

.بجنب، کوچولو. بجنب

.بجنب -
چه خبره؟ -

چیه؟ -
.هیس، هیس، هیس، طوری نیست -

.بجنب

!اوه -
چرا گریه نمیکنه؟ -

.بجنب

.بجنب

چه خبره؟ -
.هیس، طوری نیست -

.نفس بکش. نفس بکش

.بجنب

!اوه! اوه

!اوه

چطور؟

چطور؟ چطور، چطور، چطور؟
جادوی سیاه بود؟ ارتباط با مردگان؟ چی؟

.جادو نبود

.فقط گرما

.فقط گرما -
!اوه -

.امشب یه الف جدید به دنیا اومد

،گرالت میدونه داری بدون مراقب
توی تالارهای من پرسه میزنی؟

لازمه که بدونه؟

همۀ اینکارها برای چیه؟

تا به آوارههایی که دنبال
.سرپناه هستن، خوشآمد بگیم

...و گاهیاوقات، من

روشنشون میکنم تا اونهایی
.که از دست دادیم رو به یاد بیارم

میتونم کمک کنم؟

.البته

.به موراه

.برای روچ

.برای موساک

موساک؟

اون کیه؟

...اون، آم

.در حال تلاش برای محافظت از من، مُرد

.پس حتماً خیلی تو رو دوست میداشته

.آره

...من فقط

.میگم ایکاش بهم گفته بود که من چی هستم

.هیچکدومشون نگفتن

.تا وقتی که گرالت گفت

گاهیاوقات، بزرگان ما
...هدفشون محافظت از ماست

.نه دونستن قدرتهای ما

.مادربزرگم قدرتمند بود -
!هوم -

.شجاع

.هیچوقت از هیچی پنهون نشد

.من رو بیش از هر چیز دیگهای دوست داشت

.ولی از الفها متنفر بود

نفرت یه چرخۀ بیانتها
.از ترس و ناامیدی هست

و کی میتونه بگه که
کدومش زودتر از راه میرسه؟

شاید ریاکاری مادربزرگت، ریشه در
یه چیز صادقانه داشته باشه؟

.تمایل به محافظت از تو

.خب، در این مورد که گند زد

قدرت واقعی تو در چیزی بالاتر از
.خون تو جا داره، سیری

...با راهنمایی درست

...ممکنه بتونی این چرخۀ نفرت رو از بین ببری

.یکبار برای همیشه

واقعاً به این باور داری؟

.نتیجه بعداً معلوم میشه

.فقط 100 شمع دیگه مونده که روشن بشه

.در... اون جهت

با این چیز، باید چیکار کنم؟

.نمیتونم ازش سر در بیارم

.گرالت بهت باور داره

.منم همینطور

.هوم

.آره. عشق کوچولوی ما

.هوم

!یالا

تا حالا چیزی مثل این ندیدی؟

.اینقدر مسرتبخش

.فقط یکبار

.بعد از این که یوسرپر سرنگون شد و مردم برخاستن

.برام یه مدت طول کشید تا رها بشم
.و تا این که واقعاً چیزی حس کنم

.و حالا به نگاه به خودت بنداز

.تو این رو بهشون دادی

.امید

اما نمیتونم کمکی کنم جز این که برام سوال باشه
.که این امید با اتحاد شما چیکار میکنه

وقتی الفها بفهمن که میتونن
...بدون کمک نیلفگارد، دوباره پا بگیرن

چه اتفاقی میاُفته؟

...امیدوارم

.اشتباه کنم

.صادقانه

.شعلۀ سفید برات نامه نوشته

چقدر زود باید انتظار اون رو داشته باشیم؟

.همین روزها

.اونها میگیرنش

...بگیرش -
.اول قدرتت رو -

...قدرت

.بعدش آزادیت رو

.آزادی

بعد از کینگورن، به من فکر کردی؟

.هر از گاهی

.من خیلی در موردت خیالبافی کردم

که یه غول اعضا و جوارح بدنم رو میکشه بیرون؟

.نه، که سرت به وسیلۀ یکی از اونها بریده شده

.تو بهم صدمه زدی

.میدونم

.توی این درد، تنها نبودی

.میدونم

چی نظرت رو در مورد
مطالبۀ دختره، عوض کرد؟

انگار اونموقع کاملاً مطمئن
.بودی که یه اشتباه بوده

.خیلی چیزها توی ذهنم تغییر کرد

.یکیشون تو

.رفتم پیش یاسکیر

.در اکسنفورت

.توی دردسر بود -
چه جور دردسری؟ -

.یه آتیشپاره دنبالش بود
.یه ساحر. نمیدونم کی بود

.دنبال اطلاعات بود. در مورد تو

.دنبال سیریـه

چرا؟ چیکار اون داره؟

...ین

.تمام این مدت، قلب تو داره خیلی سریع میزنه

.تو آشفتهای

خب؟

چرا اینجایی؟

.یه زخمهایی دارم که از بهبود پیدا کردن، امتناع میکنن

هنوز میخوای یه بچه داشته باشی؟

...نه، این

.ایندفعه فرق داره

خب، بیا امیدوار باشیم که
.برای جفتمون فرق داشته باشه

.باید سیری رو پیدا کنم

...آه

.شاید اصلاً معمایی وجود نداشته باشه

بعضی پادشاهها پیکرههایی رو
.از روی بیهدفی میسازن

.شاید امپراتور امهیر، تکسنگها رو جمعآوری میکنه

ممکنه میخواد سیریلا
.یه ادعای برحق به سینترا داشته باشه

.حقایق بیربط -
.هوم. آره -

...خدایا، احتمالاً کاملاً اتفاقی باشه

که امهیر میخواد شاهدخت با قدرت
...اسرارآمیز، تکسنگها رو بشکنه

برای ادعای خودش به تاجوتختی
.که اون قبلاً بهزور تصاحب کرده

.هوم -
.میدونی، فین، من... داشتم فکر میکردم -

چطور میتونیم سریعتر به جوابها برسیم؟

.هوم

طعنۀ بیشتر

.هوم

.اوهوم

یه جن هست که مدام توی سوابق
...شجرهنامههای سینترایی به چشم میاد

.ولی هیچوقت چیزی ازش نشنیدم -
.آه... تلفظش رو بگو -

...این، آه

...لیش... ارد

.راث... ارد... لارا

.کاد، طومار رو بیار -
هوم؟ -

.طومار رو بیار

...درسته. آه -
...پس، آم -

...این -
این یکی... هوم؟ -

.به نظر میاد بیشتر، زنها اون رو داشته باشن

...فکر میکنی یه اسم اشتباه یا

یه جور بیماری که اونها سعی داشتن
اون رو مخفی کنن، باشه؟

...آه

...و زمانی که انسانها خصومت را ثابت کردند»

...مرگ و تباهی و تکثیر و فراوانیِ

...زمینهای خود را به بار آوردند

...الفها یک سلاح ساختند

«.تا آنها را نابود کنند

.پرهبین یعنی سلاح -
.هوم -

.ولی این پرتینـه، که بیشتر شبیه درتینـه

.یه اشتباه ترجمهایه

.الفها یه سلاح نساختن

.یه جنگجو ساختن

.لارا دورن

.این مأموریت اوناست

...مأموریت کهیر، مأموریت امپراتور

.تا دختره رو پیدا کنن

.اون دلیل اینه که به سینترا اومدن

.دلیل همۀ اینها

.این رو میدونم چون به فرار سیری کمک کردم

.و بعد خودم اون رو گم کردم

...بهراستی به تو میگویم»

«.دوران شمشیر و تبر نزدیک است

یاره؟

یاره، چی شده؟ چی شده؟

حالت خوبه؟ کی این کار رو کرد؟

!برو بیرون. گرالت رو پیدا کن

.سلام، سیری

.خیلی خوشحالم که بالأخره چهرهت رو میبینم

تا حالا با برادران میشلت ملاقات کردی؟

،نمیدونم شما کی هستید
.ولی اگه بیاید جلوتر، پشیمون میشید

.فکر کنم شانسمون رو امتحان میکنیم

!سیری

خب، عمراً اگه میدونستم
...تعقیبکردن تو از اکسنفورت

باعث میشه که در یه مأموریت جاسوسی
.به کائر مورهن صرفهجویی کنم

.زخم قشنگیه، کلهپوک

آتیشپاره؟

.متأسفانه، بله

.سیری رو ببر

.بعدش پیداتون میکنم

.بجنب

.راهی به بیرون نیست

چیکار کنیم؟

.نمیدونم

قدرتمندترین ساحرهای که
.گرالت تا حالا دیده؟ درسته

.این پیچیده است

.این چیز، حس جادویی داره

.و مال من نیست

.که یعنی تو باید ما رو از اینجا ببری بیرون

چطور؟ -
.اولین چیزی که یاد گرفتم رو بهت آموزش میدم -

.بعد از من تکرار کن

.من میترسم

.سیری، باید تلاش کنیم

.درس شمارۀ یک

...نتیجه رو ببین

.کاری کن اتفاق بیفته

!سیری

!ین

.دست نگه دار

.ایکاش میتونستم

.خب، موفق شدی

ما کدوم گوری هستیم؟

.باید یه چیزی بهت بگم

...باید بدونی، وایلــ

...جهشزا

.از بین رفته

.و من باید یه جایی برم

.خداحافظ، وزمیر

،و زمانی که بچه متولد گردید»
«.یک زمین گُل فینود ناگهان پدیدار شد

...و لارا دورن آخرین نفس او را بیرون کشید»

«.گریهکردن... این را بدان

«.نفرین من تا 10 نسل به دنبال نوادگان تو خواهد بود»

...تا زمانی که پایههای زمان و فضا بلرزند»

«.و به روی مردم من باز شوند

...سپس خونخواهی من»

«.دوباره متولد خواهد گردید

چی؟ کالانته یازدهمین نواده خودش رو مخفی کرده
چون میدونسته چهچیزی در اون، کمین کرده؟

.یه سلاح نسلی

.تریس

تو اینجا چیکار میکنی؟

.من بهت وفادارم، تیسایا

...مهم نیست اینجا توی اریتوزا چه اتفاقی میاُفته

.این موضوع مهمتر از اونه -
چی شده؟ -

...من از این مطمئنم

که یه قطره از خون اون
.میتونه دنیا رو تغییر بده

...در دستان افراد نالایق

.دنیا رو نابود خواهد کرد

« ترجمه از یـاشـار جـمـاران و ارســلان هــلاکویــی »
TAMAGOTCHi & Arsalan.H

« ارائهای از وبسایت بیاتوموویز »
:.: Bia2Movies.bid :.: