All language subtitles for Dragons Race to the Edge S07E04

این همه چیز رو عوض میکنه

... اسناتلوت -
!اه،آسترید،بسه!تو خیلی رییس بازی درمیاری -

بی ادب -
چیزی که مال منه مال منه

...هرچیزی که -
دست نزن، -

منظورم اینه،چطور باید میدونستم؟

میدونی چندتا تبر توی جزیره هست؟

این اول اسمم روشه؟یک

اون حرف اول اسمته

به اندازه کافی بده که بدون پرسیدن برداشتیش

اما تو ازش برای تمیز کردن بین پنجه کثیف اژدهات استفاده کردی

میدونی چه چیزای رقت انگیزی اونجاست؟

جداً؟اون جدا کثیفه

!گمشو

به نظر میرسه اون داره هافرسون رو میزنه

چقدر تا سیاهیش طول میکشه؟

کمتر از سی ثانیه -
درگیری رو تموم کن -

هی،چه خبر؟

خب،موی گوش نه
!هرچیزی به جز موی گوش

اسناتلوت دوباره تبرش رو برده؟

و اون بانو خیلی الان با اسنات-لات خوب رفتار نمیکنه

فکرمیکنی طول میکشه؟
من میخواستم از آسترید خداحافظی کنم

.قبل از اینکه به جزیره برسرکر برسم

تو واقعا اونو به من گفتی؟

اره،لطفاً منو نزن

من خودم میرم با آسترید حرف میزنم

بهش چی گفتی؟

اره،اره،تو اونو نگفتی

خب،این میتونه مشکل باشه

باشه،فقط...نه.باشه.نه

خب،اون داره چیکار میکنی؟

دنبال چیزی میگردی
احتمالا یه چماق

خیلی خب.باید اینکارو کنی

تو باید سوار اژدهات شی و سریعاً پرواز کنی بری

اره،درسته.من از اون نمیترسم

چی گفتی؟دیوونه شدی؟

تو باید بری،الان
این آخرین شانس توئه

باشه

نمیتونم باورکنم این اتفاق افتاد
میتونی؟جدی میگم

اون باید حساس بودن رو تموم کنه

عالیه

عالیه

!درسته،تنبیهم کن،ثور
!هرچی که داری رو نشون بده

...میتونم تحملش کنم!اسنات میتونه
داشتم شوخی میکردم

سوارکار افتاده!سوارکار افتاده
هوکفنگ،کجایی؟

ثور،اون چی بود؟
هوکی؟خودتی؟

هوکفنگ؟

!البته که نیست.هوکفنگ

کمک!کمک

خیلی خب،ما همه اینجا بشینیم و تظاهر کنیم که هیچی اشتباه نیست؟

هیچی اشتباه نیست

اون باید تا الان برمیگشت.باشه؟
اون هرگز برای مدت طولانی نمیره

اسناتلوت رو میشناسی.اون شبیه یه مرغ بزرگه

اهم.هیکاپ؟

اره،ببخشید،مرغی

میدونی امکانش هست که توی طوفان گیرکرده باشه

خیلی اون بیرون وحشتناکه

البته ،اون توی طوفان گیر کرده

اون اسناتلوته
--تنها سواله اینه که ما

تو جواب اون سوال رو میدونی و جوابش آره است،زودباشید

مطمئنی که سوال نیست
اما من حس میکنم که اون یه سواله

خب،شوخی رو تموم کنید

این لباس های زنانه بومی رو دربیار،کله ماهی

تو نمیتونی اینجوری باشی

این کله ماهی که میگه کیه؟

تو بیدارشدی

اسم من اتالیه

چی؟

تو اینجا درامانی،وایکینگ جوان

صبرکن.واقعاً؟واضعا

...پس،این باید

میدونی،فکرمیکردم که من واقعا خیلی افسردم ،خب

میدونی،اما این شگفت انگیزه

خب،پس کی اودین رو میبینم
... منظورم اینه

--خب

،واضحه که اون منو به والهالا آورده

پس اون باید بخواد که با اسناتمن باشه

...چندتا هم جنگجو به من داده

"توی والهالا نیستی،"اسناتمن

اره،درستش اسناتلوته
خب،بیاید بریم اونو ببینم

دختران دوشیزه من تورو از طوفان وحشتناک نجات دادن

تو زنده وسالمی
و توی جزیره مایی

خب،اگه من نمردم
پس هوکفنگ...کجاست

فقط آروم باش.تو اینجا دربرابر همه اژدهاها درامانی

حالا از این جام طلایی بنوش
این پاک ترین جام گیاهیه

اون به تو قدرت عادی عالی میده

منو ببخشید

این خیلی خوشمزست
دوستش دارم

یه بطری دیگه از این بیارید،میشه؟
من میخوام اینو با خودم ببرم

لطفاً؟

این غیرممکنه!به نظر میرسه ما داریم دنبال سوزن توی کاه میگردیم

این مثلا استعاره بود؟

اره،یکم بد بود؟
مغزم خیس شده

هی،بی دندون؟دوباره امتحان کن

هنوز هیچی

هیکاپ،ما هرگز چیزی این بیرون پیدا نمیکنیم

من به سختی میتونم کله استورمفلای جلوم رو ببینم

آسترید درست میگه،هیکاپ
شاید ما باید به صخره برگردیم

--و صبرکنم ،تا زمانی که

بچه ها،صبرکنید.اونو دیدید؟

...اون

!هوکفنگ

ما قبلا هم دیدیم که اینکارو کنه

اون میخواد که دنبالش بریم

چی اسناتلوت رو به اینجا کشوند؟

پس اون به اون یکی وایکنیگ میگه
"تو ثور هستی؟"

"من ثور کوچولو هستم .من به سختی میتونم بشینم"

حالا اینجوری با یه مرد رفتار کنید
آسترید باید یکم اینجا باشه

همچین حسی داری؟

آقای اسناتلوت،با اینکه ما مفتخریم که شما مهمان هستید

رفتار شما با دخترا کاملاً غیرقابل قبوله

هی،من همیشه اینجوری حرف میزنم
... خانم ها

و اون دلیلیه که باید بهشون احترام بذاری
حرمت اونا رو بگیر،میفهمی؟

بلند و واضح

عالیه.یکم استراحت کن،امروز عصر
تو مهمون افتخاریه ما

توی "جشن فریا"ما میشی.
ما چندین روزه که داریم این خورشت مقدس رو اماده میکنیم

فقط چند تا مخلوط آخرش و اون خوردن آمادست

تو،آقای،اسناتلوت،مرکز جشن ما هستی

پس،این خورشت مقدس
دقیقاً چیه اون "مقدسه"؟

نمیتونم بهتون بگم،اسناتلوت،اگه بگیم
... خب

بذار حدس بزنم
باید من رو بکشید؟

اون یه راه انجامشه

شما دارید شوخی میکنید،درسته؟

منظورم اینه،با این همه احترام و حرمت

...که اینجا نشون دادم،شما که

من خورشت هیچکس نیستم
اهمیت نمیدم که چقدر مقدس یا خوشمزه باشه

اگه میخوای فرار کن،اسناتلوت.اما ،میترسم که نتونیم اجازه بدیم که جزیره وینگمیدن رو ترک کنی

این خیلی معمولیه
من بالاخره چند تا بچه باحال دیدم

که میتونم باهاشون باشم،کسایی که میتونم جوک بگم

من رو به عنوان رهبر وجنگجو میشناسن
و تمام کاری که اونا میخوان انجام بدن

اینه که من رو به یه خورشت عجیب تبدیل کنن

فکرنمیکنی که انجامش بدم،درسته؟
فکرنمیکنی که جراتشو دارم؟

خب،حدس بزن،بچه؟من جراتشو دارم
ببین.هیچی به جز جرات نیست

!اه،نه

من انجامش دادم.من زندم
من سالمم

...اون دیوانه ها هرگز نمیتونن

ثور چیکارکنم؟

نه،نمیتونی اینکارو کنی.من خوراکی نیستم
من سرسختم.صبرکن،داری پرواز میکنی؟

چطور پرواز میکنی؟

!کمکم کنید

خب،هوکفنگ،فهمیدم
تو نگران اسناتلوتی

...چرا ما یکم استراحت نکنیم و بقیه ما فرصت اینو دارن که

باشه،کی میخواد که نفس تازه کنه؟شما اینجا بمونید،من میرم

امکان نداره،باشه؟ما با تو میایم
میتلاگ تازه به باد دوم رسیده

..چ

...اونا--چی--هستن

زن های پرنده؟

من دیوونه شدم یا اون غیرممکنه؟

چی غیرممکنه؟

هیچی.هیچی.ما فقط داشتیم یکم مسخره بازی درمیاوردیم

صبرکن،شما اون زن های بومی پرنده رو ندیدید؟از دستش دادید

ما واقعا باید بیشتر درباره این بفهمیم،هرچی که هستن

هی،فیشلگز،یه نگاهی بنداز

شگفت انگیزه،خیلی شگفت انگیزه

تراکم پوشش گیاهی

...توی جزیره بی نظیره
اه،تو داشتی درباره

روستای زن های بالدار حرف میزدی

صبرکن.فکرمیکنم اسناتلوت رو پیدا کردم
اونا گرفتنش

و دارن اونو به یه غار میبرن

...اره،اون احتمالا چیزی گفته،و حالا اونا دارن

حداقل دستای ما تمیزه -
مثل یه سوت -

فقط خیلی بده که نمیتونیم نگاه کنیم

ما نباید بذاریم که اونا با اسناتلوت کاری کنن

ما میریم داخل و اونو میگیریم و برمیگردیم خونه

این "ما"که میگی کیه؟

همه ما

همه اونا زن هستن

اگه باید نجاتش بدیم و من برای انجامش متقاعد نشدم

فکرمیکنم برای هیتر
رافنات و من راحت تره که پیش بریم

میدونی،آسون تر انجامش میدیم -
اگه همه با ویندشر بریم چی؟

یه چیزی درباره اون بال ها آشناست

خیلی خب،پس حله
اگه بهمون نیاز داشتید میایم

شاید نباید به اسناتلوت اشاره کنید

تا زمانی که بدونید چرا اونو توی غار زندانی کردن

چه ریزرویپ زیبایی

و خیلی مودب -
من از وقت تولدش با اونم -

اون باید از مادرش جدا شده باشه

من آتالی هستم.ما برای آسیب رسوندن اینجا نیستیم
اما باید بپرسم که چطور خودتون رو

توی مرز های جزیره ما پیدا کردید

یه طوفان وحشتناک بود
ما خواستیم به مسیر خودمون

به جزیره خودمون برگردیم و ما باید از اون خارج میشدیم

متاسفانه ما معمولا اجازه نمیدیم

مردا به جزیره ما بیان
... پس دوست شما باید

هی،من بیشتر از تو یه زنم،خواهر

عذرمیخوام.دنبالمون بیاید
ما عصر بهتون

سرپناه و غذای داغ میدیم

حالا که داریم بحث میکنیم
توی منو چی هست؟

ما خورشت داریم.خورشت مقدس

مقدس

همونطور که گفتم
ما به مردان اجازه نمیدیم که

به قبیله ما به صورت دائمی بیاد

چرا؟

ما کار مهمی اینجا داریم
یه هدف والا

مردان مارو درک نمیکنن
و کمکی هم نمیکنن

موافقم،خواهر

راف،تو واقعا اون حس رو نسبت به پسرا نداری

ندارم؟من یادم نمیاد که تاحالا این بحث رو داشته باشیم،هیتر

اگه منو ببخشید
من باید یه کاری رو انجام بدم

اما توی جزیره زیبای ما حس راحتی کنید

خب،اون پایان اسناتلوته

هی،اون حداقل وقتی که با زن های خوشگل محاصره شده

و بوی خورشت مقدس میاد میمیره

اگه اون هنوز زنده باشه،ما باید زودتر اونو بگیریم قبل از اینکه

اونا رو بیشتر عصبانی کنه

اره،اون کشتی رفت

میشه شما رییس رو مشغول نگه دارید؟ -
ما میتونیم تلاش کنیم -

من اسناتلوت رو پیدا میکنم.اون خنگه
اما اون خنگ ماست

زودباش،هیتر.فکرمیکردم من یه گراز وقتی داشتیم میمودیم دیدم

هی،شاید اونا اماده بازی باشن

اسناتلوت،اسناتلوت،بیدارشو

خنگول

آسترید.تو اومدی دنبالم
میدونستم میایم.میدونستم

صبرکن،نه.نمیدونستم
تو از من متنفرم.چرا اومدی؟

من از تو متنفر نیستم،اسناتلوت
تو زندگی رو خراب ... میدونی

اما تو یکی از مایی
من نمیخوام بذارم که اتفاقی برات بیوفته

آسترید،تو به من اهمیت میدی
تو واقعا،واقعا اهمیت میدی

مسخره نباش
حالا دقیقا تو چی گفتی

که اونا از تو عصبانین؟

تمام کاری که من کردم این بود
که افتادم توی اقیانوس و اون بومی ها

برنامه دارن که من رو توی خورشت مقدس استفاده کنن

اون دقیقاً اتفاقیه که افتاد

...خیلی خب،شاید من چندچیز که مهم نبوده گفتم

اسناتلوت

باشه.دارم یاد میگیرم
دارم پیشرفت میکنم

اون مجمع الجزایر توی یه روز ساخته نشده

بقیه توی پایگاه کوه های

شمال پایان جزیره با تو ملاقات میکنن
میدونی که شمال کدوم طرفه؟

جداً،تو این سوال داره؟

اون طرفه

فهمیدم

اره،خواهش میکنم

اسناتلوت -
نه،هروقت بخوای،البته.باعث افتخارمه -

چه اتفاقی برای شما افتاده؟

مشخص شد که اون یه گراز باتلاقه
و اونا میخواستن بازی کنن

...خب،من پرسیدم که چطور اما

نپرس.نمیخوام دربارش حرف بزنم

بعضی مردم بازی رو اونجوری که باید جدی نگرفتن

خیلی خب.بیاید بریم.ویندشر کجاست؟

شما که نمیرید،درسته؟

اره،متاسفانه باید بریم

ما مسیر درازی برای سفر داریم
و به زودی تاریک میشه

چه شرمیه
من میخواستم نوزاد هارو نشونتون بدم

نمیفهمم
مامان اونا کجاست؟

... چطور شما میتونید اونا رو نگه

ما اونا رو از مادرشون دور نگه نمیداریم
ما نجاتشون میدیم

هیتر،میدونستی که تقریبا هزار سال پیش

ریزرویپ تقریبا منقرض شده بود؟

نه،نمیدونستم

درسته.و اون زمانی بود که قبیله وینگمیدن

با یه ماموریت الهی موظف شد
یه ماموریت که توسط خود فریا به ما داده شد

که ما با افتخار بزرگی تا به امروز انجامش دادیم

... یه چیزی درباره اونا هست.اونا

کورن؟اره،همه ریزرویپ ها وقتی متولد میشن کورن
اونا بیچارن و مادرهاشون

نمیتونه از اونا دربرابر ریزرویپ ها مرد مراقبت کنه

اونجا بودم -
کی؟ -

درست مثل زمانی که درست باشه

ریزرویپ های جوان مرد از بچه ها تغذیه میکنن

تا زمانی که یکی باشه که متوقفشون کنه

و اون جایی بود که شما وارد شدید

دقیقاً.ما فهم متقابل با مادرهاشون که متولد میشن داریم

که با ما بمونن تا زمانی که بتونن بایستن و به اندازه کافی برای پرواز قوی بشه

پس اونا روی پشت ما پرواز میکنن تا زمانی که به اندازه کافی برای محافظت
از خودشون بزرگ بشن

اون زمانیه که اونا به مادرهاشون برمیگردن

و بعد به وحش

...پس داری میگی که

اژدهای تو یه زمانی جزو خانواده ما بوده

اون با ما بزرگ شده تا زمانی که قوی شده که روی پای خودش بایسته

ویندشر خیلی کوچولو بود وقتی پیداش کردم
اما اون همون موقع بامن پیوند خورد

خب،اولین تماس با یه زنده دیگه

یه پیوند مادام العمر ایجاد میکنه

یکی که هرگز نمیشکنه
تو خیلی زن خوش شانسی هستی،هیتر

هستم

و ما فکرمیکردیم که شما دیوونه هایی هستید

که با اژدهاها پرواز میکردن و با افراد مزاحم چاق خورشت میخورن

اون چیزی نبود که ما فکرمیکردیم

...مشکلی نیست.ما

مرد فرار کرده.یکی اونو ازاد کرده

ببخشید.ما نمیدونستیم
اون دوستای ما رو

توی پایگاه کوه های شمالی ملاقات میکنه

این بدبختیه

چرا؟چرا بدبختیه؟

چون اونجا لانه های ریزرویپ هاست

و اگه بانوان هرگونه مردی رو اونجا حس کنن

حمله میکنن.تا مرگ
اون هیچ شانسی نداره

من اونو به اونجا فرستادم
من اسناتلوت رو به مرگ فرستادم

اونجاست.فکرمیکنم من انجامش دادم
من واقعا زنده موندم

از کجا اومدی؟
هی من واقعا عموزاده شما ویندشر رو میشناسم

ما باهم عالی هستیم

بسه.اونا جدین؟
نفس هاتونو حبس کنید،خانم ها

اژدهاها میخواستن من رو بکشن حتی قبل از اینکه شما برسید

اینا همه تقصیر منه
تمام کاری که باید میکردم این بود که با آسترید خوب باشم

باید همین کارو میکردم.اما ،نه

اسناتلوت باید بره و صدای تندش رو آزاد کنه

....تو خیلی راه نزدیکتری

مثل این .سحرخیز باش.عالیه

باید برم

!اسناتلوت

...آسترید.ما اینجا خوبیم؟یا

ما خوبیم
... که میتونم برای

بذار حدس بزنم.اسناتلوت

متاسفانه،دوست شما خودش رو به منطقه ریزرویپ برده

فکرمیکنم اسناتی کوچولو یه راه برای شناخت خودش پیدا کرد

و کسی واقعا خودش رو شناخته؟

دانستن اینکه تو یه ماجراجو هستی که هرگز به پایان نمیرسی

همراه با شروعی که هرگز شروع نشده؟

اونجا چیکار میکنه؟
اون نمیدونه که ریزرویپ های بانو

چطور با مردان مشکل دارن وقتی که توی لونه هستن؟

الان میدونه
ببخشید،مطمئنم که خوبه

خیلی خب،اینجوری که معلومه،تنها راهی که اون داره ماییم
"و زمانی که میگم "ما

منظورم فیشگلز،تاف
که برید بالای جنگل

و حواس همه ریزرویپ های بانو رو پرت کنید

بعدش،ما میتونیم بریم و

اسناتلوت دیوونه رو نجات بدی درحالی که اون هنوز حواسشون پرته

چه خبره؟
فکرنمیکنم این نقشه بود

دارن میان
اونا فقط دارن از تخم هاشون مراقبت میکنن

پس نمیخوایم که بهشون شلیک کنیم

مانور انحراف،حاله

یه زمین جنگلی اون پایینه
چطور پیداش کنیم؟

فقط به جیغ مسخره گوش بده
باید اون باشه

نمیتونم باورکنم که من قراره توی کنده درخت بمیرم

چرا نمیتونم یه مرگ قهرمانانه داشته باشم؟
خیلی خواستنش زیاده؟اره؟

مثل اون؟ -
دقیقاً همون -

من پسش میگیرم،اودین
نمیخوام قهرمان باشم

و چرا تو فقط وقتی که چیز احمقانه میگم به من گوش میدی؟

آسترید،چطور من رو پیدا کردی؟

جیغ تو بدون اشتباه بود.مراقب باش

آسترید

بله،اسناتلوت؟

میشه،نمیدونم،عجله کنی؟

آسترید -
دیدمشون -

بذار برم!من یه تیکه گوشت نیستم

پسر،اونا واقعا از ما خوششون نمیاد

آسترید

!اه،نه،نه

!نه

میدونی،من باید بگم
این یه اژدها باحاله

میدونستی که اون خیلی تند میره طوری که تقریبا صورتت پاره میشه؟

اره،میدونستم،تاف

باشه و اسناتلوت،میشه یه چیز دیگه رو بگیری؟

من نمیخوام وینگمیدن ها فکرکنن که گرفته شدم

چیزی هست که بخوای بگی؟

آسترید،من اینبار درسم رو یاد گرفتم
قسم میخورم

دیگه بی احترامی نمیکنم
دیگه بخش های مختلف بدن هوکی رو

با تبر موردعلاقه تو پاک نمیکنم
من فقط،خب،بعضی وقتا میتونم یکم خنگ باشم

اما تو،خنگ مایی

اره،فکرمیکنم هستم

یه نان و نوشیدنی برای دوستان جدیدمون از صخره اژدها

شما به ما یک درس آموختید در اوج تحمل و پذیرش

شما همیشه به جزیره وینگمیدن ها خوش اومدید

هرکدوم از شما

و به نتیجه فصل لانه سازی رسیدیم

حالا که اون تموم شده
خیلی کار بیشتری برای انجام هست

اما هیچ کار دیگه ای به ما انقدر شادی نمیده