All language subtitles for LA SALAMANDRE_[Alain_Tanner]-1971_120mn_DVDRIP_HQ_ieoia

سمندر

شرح وقايع در قالب سياه و سفيد

:تهيهکننده، نويسنده و کارگردان
الن تنر

الو؟ روزنامه پاريس؟

.الو؟ بله

ميتونم با لويي روا صحبت کنم؟

لويي روا، مثل روا (شاه) لويي
.منتها برعکس

.خودشه

لويي؟

.سلام. من پييرم

.خوبم، مرسي

.برزيل؟ آره، بد نبود
،دو ماه هواي خوب

.البته يه بديهايي هم داشت

.تا ماه ديگه ميرسن به دستت

.طبق قرارمون، سه تا مقاله جدا

!گندش بزنن

روزنامهي پاريس فعلاً
.منو استخدام نميکنه

اونها که کمابيش قول داده بودن، نه؟

.آره، کمابيش
.مشکلات مالي دارن

.منم به زودي پيدا ميکنم

براي مقالههاي برزيلت
پول نميدن؟

.چرا، ولي نه زياد

.مجبور ميشم مستقل کار کنم

پيشنهاد کاري برنارد
.براي تلويزيون رو قبول کن

.آهان، راست ميگي

ولي من نميتونم تنهايي براش
.فيلمنامه بنويسم

.تازه، مقالات برزيلم هم مونده

.از يکي کمک بگير

از کي؟

.نميدونم

.دوست نويسندهي مو فرفريت، پُل

.آره، فکر بدي نيست

!پل

.تلفن با تو کار داره

کيه؟

.ريچارد نيکسون يا لئونيد برژنف

.يادم رفت کدوم بود
.يکي از اين دوتا

.خيله خب
.ممنون

.خداحافظ. ميبينمت

دوشنبه صبح
.شايد من سر کار نيام

.شايد بعدازظهرش هم نيام

.اصلاً شايد تا آخر ماه نيام

خستهمون کردي
.با اين رفتن و اومدنهات

.از اول همينطوري توافق کرديم
.من که نوکر شما نيستم

هر وقت خوشش بياد
.کار ميکنه

عاليه! نه؟

فقط که اينجا نيست. من چند جاي ديگه هم
.کار ميکنم و بابتش هيچي عايدم نميشه

.اون به خودت مربوطه

.دقيقاً، به خودم مربوطه

اين مسخرهبازيهات
.خيلي رو اعصابه

!ببند دهنتو

پل در نقطهاي دورافتاده زندگي ميکرد
.اما نه به دليل علاقهاي خاص به محيط خارج شهر

با اين حال، آرامش آن منطقه
.برايش خوشايند بود

اما او در آنجا
خانهاي کوچک پيدا کرده بود

که ماهيانه تنها صد فرانک
...برايش کرايه ميداد

.و اين برايش از همه چيز مهمتر بود

اينجا ما در منتهي اليه
،مرز غربي کشور قرار داشتيم

،در دو قدمي مرز

و سوييس پيشاپيش
.دور به نظر ميرسيد

.ما به آن پشت کرديم

در سوي ديگرِ اين ناکجاآباد
.فرانسه قرار داشت

کشوري که در آن هيچکس
از سال آينده باخبر نيست؛

.يا حتي ماه آينده

پل بر خلاف ظاهر
-که آدم هيچ وقت نبايد به آن اعتماد کند-

نه نقاش ساختمان بود
،و نه خواننده

.بلکه نويسنده بود

.بيست و پنجم اکتبر بود

.آن روز هواي نسبتاً دلگيري داشت

!بيا تو

!بفرمايين

چمدونت رو آوردي؟

گفته بودي که در مورد پذيرفتن کار
.اصلاً مطمئن نيستي

نظرت عوض شد؟-
.نه-

.خونه من 15 کيلومتر با اينجا فاصله داره
.من با دوچرخه ميام و هوا هم سرده

وسايلم رو آوردم که اگه خواستم بمونم
.راحت باشم

!فکر خوبيه

خب؟

تو برنارد رو ميشناسي؟
.همون که توي تلويزيونه

.نه-
.مهم نيست-

يکي از دوستامه. يه پيشنهاد کاري بهم کرد
.و من چون پول لازم دارم، ميخوام قبولش کنم

،بايد يه داستان براش بنويسم
...يه فيلمنامه

.بر اساس يکي از خبرهاي سال پيش

ميخواد فيلمش کنه
.و پول پيش هم ميده

اما از اونجايي که من بايد اول
،مقالههاي برزيلم رو به انتها برسونم

مايلم از تو کمک بگيرم. موافقي؟

.بستگي داره-
بستگي به چي داره؟-

.به خيلي چيزها

تا حالا تونستي از راه نويسندگي
دو هزار فرانک توي يه ماه دربياري؟

!بدون حساب شعرهايي که زنت مينويسه

.ببين، ما چهار هزار فرانک گيرمون مياد

سه ماه بهمون وقت دادن ولي
.يه ماهه هم ميتونيم تمومش کنيم

ديگه چي ميخواي؟

...من بايد بدونم موضوعش چيه

.و ما چه موضعي ميگيريم

.من کار سفارشي نميکنم

.خبر رو برام تعريف کن-
.خيلي ساده است-

.يه قصه بي سرانجام

يه مردي مدعي ميشه برادرزادهاش
...که باهاش زندگي ميکرده

با اسلحه نظامي خودش
.بهش شليک کرده

.گلوله با شونهاش برخورد کرده

.اما دختره منکر همه چي شده

ميگه پيرمرده موقع تميز کردن اسلحه
.به خودش شليک کرده

هيچ شاهدي در کار نبوده
،و هردو پاي ادعاشون هستن

.و پرونده مختومه اعلام شده
.همين

.عجيبه

چندتا تيکه روزنامه دربارهاش
.روي ديواره

برنارد ميخواد که فيلم
.يه رويکرد جامعهشناختي داشته باشه

.اسم دختره رزمونده

رزموند؟
.آهان، يادم رفته بود

.آهنگ خوبي داره: رزموند

خب؟

.صبر کن

هستي؟

خوشت اومد؟-
.آره، خوشم اومد-

قراره چجوري کار کنيم؟

دونفره کار کردن
.راحت نيست

.هرجور که تو مايلي

تو اينجا تقويم داري؟
.يه تقويم با اسامي قديسها

قديسها؟-
.آره، قديسها-

.نميدونم. شايد توي سررسيدم باشه

...آره، اينجا هست

دنبال چي ميگردي؟-
.صبر کن-

.بيا. پيدا کردم

.سي آوريل، سنت رزموند
.فکرشو ميکردم که اسم تقويمي باشه

که چي؟

.همه چي رو روشن ميکنه-
چي رو روشن ميکنه؟-

اينکه دختره ميخواسته
.عموش رو بکشه

اسامي ما هم توي تقويم هست
.ولي نميخوايم عمومون رو بکشيم

.بذار توضيح بدم

:جريان از اين قراره

.رزموند از خانواده پرجمعيتي مياد

،توي خانوادههاي پرجمعيت
...وقتي اسامي معمولي

،صرف بچههاي اول شدن

...والدين ديگه چيزي به ذهنشون نميرسه

.و ميرن سراغ اسامي تقويمي

،پس يه خانواده پرجمعيت داريم

.يه عده بچهي پر سروصدا

.خانواده پرجمعيت يعني خانواده روستايي

با سروصدايي که ايجاد ميکردن
.نميتونستن توي شهر زندگي کنن

،براي همين به روستا رو ميارن

.اما نه هر روستايي

،يه روستاي کاتوليک
.که هنوز يه کم عقب مونده است

،بلد نيستن از حاملگي پيشگيري کنن
.به قديسها و اينجور چيزها اعتقاد دارن

.پدر يه آدم کله شقه

به نظرش تحصيلات
.يه چيز تجملاتيه

و چرا رزموند توي شهر زندگي ميکنه؟

مشخصه: پدر نميتونه
.خرج خونه رو دربياره

.توي هيچ کاري موفق نيست

،رستگاريش: يه برادر توي شهر
،متمول

...با يه خونهي بزرگ
.راحت ميشه ازش سوء استفاده کرد

.دختره رو ميکنه وبال گردنش

.و يه نونخور هم کمتر ميشه

رزموند توي شهر چه کاري انجام ميده؟

،خرده کاري
.کارهاي بي نياز به تخصص

.رفته رفته از کنترل خارج ميشه

.عمو سعي ميکنه به راه راست بيارتش

.با هم دعوا ميکنن

،يه روز عمو داره تفنگش رو تميز ميکنه

.و رزموند جوش مياره

.بهش شليک ميکنه

.داستان بدي نيست

.من هستم
نظرت چيه؟

.بد نيست
.فقط يه مشکلي هست

چي؟

حقايق چي ميشن؟

من پنج دقيقه است که
دارم حقايق رو بيان ميکنم؛

.صرف نظر از جزئيات ريز

.به نظرم براي امروز خيلي خوب بود

باشه، اما ممکنه اينها همه
.يه رؤيا باشن

...من ميگم تو چرا از تخيلت استفاده ميکني

وقتي داستان واقعاً اتفاق افتاده؟

.دختر و عمو وجود دارن
.اونها يه جايي زندگي ميکنن

.من به حقايق علاقه دارم، به واقعيت

.ما بايد اول با واقعيت روبرو بشيم
.همه اطلاعات رو بدست بياريم

.بعداً ميتونيم جزئياتش رو بيشتر کنيم

.اول بايد پرسوجو کنيم

.من پليس نيستم

!به عنوان خبرنگار-
!من خبرنگار نيستم-

تو ميري به عنوان نقاش ساختمون
...کار ميکني

تا بتوني هرچي ميخواي بنويسي؟
.دقيقاً-

.باشه. بذار احترام همديگه رو حفظ کنيم

.من ميرم قهوه درست کنم

وقتي سوسيس رو ميگيري
.حتماً کامل گرهاش بزن

پس توافق کرديم؟

.آب جوش اومد

.با فرضيات تو شروع ميکنيم

تو بنا به نظرات خودت
.داستان دختره رو مينويسي

من هم با ضبط صوتم ميرم
.با مردم ملاقات ميکنم

...و تا ميتونم اطلاعات جمع آوري ميکنم

که تو بتوني داستانت رو
.بر محورش بنويسي

.بعداً با هم بازبينيش ميکنيم

خوبه؟

آره. فقط يادت نره که
.من نميخوام هيچي از دختره بدونم

تا ميتوني در مورد بقيه
.اطلاعات بيار

.زيرشلواري پشمي گرم براي زمستون

.جورابهاي پشمي گرم براي زمستون

.يه تخته شاسي ويژه

!يه خودنويس لوکس

پولها کجان؟-
.توي بانک-

قند ميخواي؟-
.دوتا-

.همسرم الان به سهم من احتياج داره

.هروقت خواستي بهت ميدم

.پيير ابتدا بايد رزموند را پيدا ميکرد

...عليرغم برخي سختيها

که بيشتر به علت
،شخصيت رزموند بود

پيير با پشتکار بسيار
.پرس و جو را پيش برد

.اون فقط دو ماه اينجا موند

.بايد اتاقش رو ميديدين

!بازار شام بود

،ما اينجا همه رقم آدمي داشتيم

!ولي اون از همه بدتر بود

هر وقت که يه نفر
...با تأخير مياد سر کار

-اون هميشه يه ربع ديرتر ميومد-

.من ميگم يه جاي کارش مشکل داره

الان کجا کار ميکنه؟-
.نميدونم-

.من خونهاش رو بلدم. توي «اونه» است
.آدرسش رو توي کيفم دارم

.تحقيقات از تاريخ 27اُم اکتبر آغاز شد

.اول نوامبر بود

ميتونم با شما صحبت کنم؟
.من خبرنگارم

ميخواين بياين داخل؟

.يه کمي توضيحش سخته

.در مورد اون دردسر مختصر سال پيشه

.گرچه اين مسالهي اصلي نيست

.راستش، من دوست دارم با شما آشنا شم

من در حال نوشتن يه داستان
.درباره شخصيتي شبيه به شما هستم

.دوست دارم با هم گپ بزنيم

اگه الان کار دارين
.ميتونم بعداً بيام

ممکنه عجيب به نظر بياد
.ولي کار من روي چيزهاي عجيب بنا شده

شما احياناً نميخواين با رزموند صحبت کنين؟

شما رزموند نيستين؟-
.نه، من سوزانم-

ولي مگه اون اينجا زندگي نميکنه؟-
.چرا، اما الان خونه نيست-

اگه ميخواين بياين تو
.منتظر بشين

قرصهاي ضد حاملگيت رو ميخوري؟-
.آره-

به طور مرتب؟

:بايد مثل سربازها باشي
.هميشه آماده

.روژه هميشه آمادهي هر کاري بود

رزموند خود را براي
.نفرين ابدي آماده ميکرد

شما خبرنگارين؟

ما ديگه از داستان عموش
.کلافه شديم

.اون پرونده بسته شده

اگه ميخواين راجع به
.يه چيز ديگه صحبت کنيم

مثلاً چي؟

.نميدونم، مثلاً در مورد شما
.در مورد شغلتون

پس انقدر بشين اينجا
.تا زير پاهات علف سبز شه

آدم در مورد شغلش چي ميتونه بگه؟

اگه رزموند در مورد زندگيش
،با شما صحبت کنه

،همونطور که ميگين

بابتش پول ميدين؟

.ميتونيم در موردش توافق کنيم

تايپش کردين؟ يا طولانيه؟-
.نه هنوز. ولي زياد نيست-

!من دختره رو پيدا کردم-
!آفرين-

ميخواي ببينيش؟-
.مطمئناً نه-

.خوب چيزيه

.خودم ميدونستم

از اوني که تو فکر ميکني
.خيلي بهتره

من نميتونم تصور کنم
.اسلحه دست بگيره

.شک دارم که شليک کرده باشه

.با اين حال، شواهد خلافش رو نشون ميدن

.اين ولاديميره

،وقتي زنش از کوره در ميره
.مياد اينجا تمرين کنه

اگه بخواي با سازش
.همراهيت ميکنه

من کجا برم؟

.بالا توي اتاق من

...شما پاي تلفن چيز زيادي نگفتين

.اما من چيزي براي پنهان کردن ندارم

شما خبرنگارين؟

بله. مزاحم شامتون شدم؟

.نه، نه. شام خوردنم تموم شد
.من هميشه زود شام ميخورم

اين همون اسلحه مورد بحثه؟

.بله، اسلحه ارتشي منه

...فکرش هم وحشتناکه که

.نزديک بود با اين اسلحه کشته شم

!اسلحهاي که 30 سال باهاش خدمت کردم

،چند سال که به يه اسلحه برسي
.باهاش انس ميگيري

.جايگاهي بالاتر از يه اسلحه برات پيدا ميکنه

.براي ما، اسلحه يه جورايي نماد آزاديمونه

.معناي خاصي برامون داره

...اينکه ببيني يه روز برگشته رو به خودت

.درسته، يه جوري متناقضه

.قبلاً هم پليس دختره رو دستگير کرده بود

.به جرم سرقت ماشين

.حالا اسم فرزند نامشروعش رو هم نمياريم

!توي هفده سالگي

!دخترهي پستفطرت

،برادر من آدم بدي نيست

.اما هيچوقت کاري براي زندگي خودش نکرد

.با اين حال، خانواده خوب و بزرگي داره

دختره از خانواده پرجمعيتي مياد؟

بله، وقتي 15 سالش بود
...به من سپردنش

تا بتونه توي شهر
.به مدرسه بره

.معنيش يه نونخور کمتر بود

،توي پونزده سالگي با اراذل و اوباش ميگشت

،ساعت ده صبح بيدار ميشد

.و آخرسر پاش به بزهکاري کشيد

دليلي هم داشت؟

!نه، هيچي

.منم همين رو نميفهمم

،وقتي اينجا بود
.ما باهاش مثل دختر خودمون رفتار ميکرديم

.اما نتونست از تقديرش فرار کنه

.ممکن بود به قيمت جون من تموم بشه

ميخواين زخم من رو ببينين؟-
.نه، لازم نيست-

بدترين جاش، اونجاس که گلوله
.ازش در اومد

وقتي بادهاي شمالي ميوزه
.جاي زخمم تير ميکشه

،برعکسِ عموي رزموند
.پل علاقه زيادي به باد داشت

،پل دو روز صبر کرد
.اما باد نوزيد

.من ديگه بريدم

بعد از کار، هميشه دوست دارم
.فرياد بزنم يا يه چيزي رو بشکنم

وقتي اين احساس بهم دست ميده
.ميرم شنا

.صبر داشته باشين
.چهل سال ديگه بازنشست ميشين

خيلي وقته اونجا کار ميکنين؟

،تا الان ميشه سه ماه

.اما انگار ده ساله

.من نهايتاً شش ماه ميمونم

شما مستمري دريافت ميکنين؟-
.نه-

.حسرت بزرگ زندگيمه

...گاهي برا خودم تصور ميکنم

،ساعت ده بلند ميشم
،با دمپايي لخلخ راه ميرم

،قهوده درست ميکنم
،حموم رو گرم ميکنم

،ميرم پايين و روزنامه ميخرم

،سر ظهر هول هولکي يه غذايي درست ميکنم

!چه زندگياي

،يه مستمري ماهيانه

.ورق بازي توي بار
!رؤياست

.اون موقع آدم پير شده

.درسته

.ديگه عشق بازي نميکنه

سلام ژاکلين. خوبي؟ -
.سلام. خوبم -

!عاليه

.اونجا يه دستگاه موسيقي هست
سکه دارين؟

.بشينين اينجا

.يه فنجون قهوه، لطفاً
شما چيزي نميخواين؟

.يه کوکا هم بيارين

اينجا جاي مناسبي
.براي صحبت نيست

.ميتونيم بعدش بريم خونه من
.اونجا ميتونيم صحبت کنيم

چيکار دارين ميکنين؟

.عکستون رو ميگيرم
اشکالي داره؟

.قيافهام داغونه

ميخواين با عکسها چيکار کنين؟

.هيچي. ميدم به دوستم
.براي کارمون

واقعاً؟-
البته. فکر کردين ميخوام چيکار کنم؟-

.خيله خب

.اما من بايد ببينمشون

اگه دوست داشتين
.بهتون ميدمشون

.صبر کنين، بذارين موهام رو مرتب کنم

.نميخواد، قيافهتون عاليه
.همينطوري وايسين

.نه، الان برميگردم

.يه کم تکون بخورين
.يه کم راه برين. از راست به چپ

.حالا بشينين روي ميز

.خودتون رو ريلکس کنين
.عاليه

.آخريها خيلي خوب شدن

.به نظرم کافيه

در هر صورت، اين به اندازه اسلحه
.خطرناک نيست

اسلحه شکاري بود؟

.نه، اسلحه ارتشي بود

شما پيش عموي من هم ميرين؟-
.احتمالاً-

بهتون ميگه من سعي کردم
.بهش شليک کنم، دروغگوي پير

ازم متنفر بود. چون ديگه
.از کلفتي براش خسته شده بودم

!من حتي نميتونستم اسلحهاش رو بلند کنم

.اينجور چيزها خيلي سنگين ان

شما شاهد حادثه بودين؟

.نه، من توي اون يکي اتاق بودم

.اون داشت با اسلحهاش ور ميرفت

.براي بار هزارم داشت تميزش ميکرد

.من چند لحظه قبل ديده بودمش

.بعد يه دفعه صداي يه انفجار بزرگ شنيدم

بدو اومدم و ديدم
.عموم روي زمين افتاده

!بايد صحنه رو ميديدين

.من بودم که زنگ زدم به دکتر

.بعدش اون به پليس زنگ زد
.ماجرا اينطوري شروع شد

.من رو متهم کرد

شما ازش متنفر بودين؟-
.من؟ نه-

.اون فقط يه پير سگه، همين

به همين سادگي؟

کار نميکني؟

.اول اين بازي رو تموم کنم-
بالا کار ميکني؟-

.نه، همين پايين

.بايد جا باشه که راه برم
:کلي کاراکتر دارم

،يه خانواده بزرگ، يه عموي تير خورده

،يه اسلحه بزرگ، دفاع از آزادي شخصي

.و چيزهاي ديگه

تو براي شعر، فقط بايد
.ذهنت رو به تصوير در بياري

کارها با پيير خوب پيش ميره؟

.خوبه. با هم خوش ميگذرونيم

.حال و هوام عوض ميشه

ميون يه کاغذ سفيد و
.يه محوطه ساختوساز قرار دارم

.بيا يه لقمه غذا بخور

.نه، گرسنه نيستم

ديوونه شدي؟

با اين کارهات
.مياندازنمون بيرون

بريم خونه من که حرفاتون رو ضبط کنيم؟

.اگه مايلين

.اول نوشيدنيتون رو بخورين

...وقتي من بچه بودم

.با برادر بزرگم زياد به خارج شهر ميرفتيم

،اون تخصصش توي شکستن پنجره بود

مخصوصاً توي زمستون که
.ميتونست برف گلوله کنه

.اون واقعاً قوي بود
.گلوله هاي برفش مثل سنگ بودن

،يه بار پدرم اومد ما رو کتک بزنه

.ولي فهميد زور برادرم ازش بيشتره

از اون به بعد ديگه
.دست روي ما بلند نکرد

...من هميشه عاشق صداي

.شکستن پنجره بودم

.اسم پدرتون رو آوردين

...آره، پدرم

،هيچوقت کار ثابت نداشت
.بسته به شرايط کار ميکرد

،وقتي سياه مست ميشد

.خونه رو به جهنم تبديل ميکرد

.الان توي يه چوببُري کار ميکنه

مادرتون چي؟

.مادرم؟ عاشقشم

.ما با هم جوريم

.گهگداري بهش سر ميزنم

با اون همه بچهاي که
...به دنيا آورده

شما چندتا خواهر و برادرين؟

.ده تا

ده تا؟

يعني با خودتون، يازده تا؟-
.آره. من هفتمي بودم-

.مادرم هيچوقت خسته نميشه

.اون عاشق بچههاي تخسه
...شش سال پيش که من حامله شدم

.حامله شدين؟ آهان، درسته

.ميخواستم نگهش دارم-
ميخواستين نگهش دارين؟-

ولي شما ازدواج نکرده بودين، نه؟

.نه، ولي ميخواستم نگهش دارم

.مادرم درجا قبولش کرد

...يه بچه کمتر يا بيشتر

.به همين سادگي

اسم بچه چيه؟

.ژان-
پسره؟-

.آره

.عموم فکر ميکرد که من جندهام

ميخواست من رو بفرسته
.اصلاح و تربيت

.نه، اون بعد از ماجراي ماشين بود
.چيز مهمي نبود

،آلبرت، يکي از دوستام
.يه ماشين جور کرده بود که بريم رانندگي

،ما توي يه ده، مشروب خورده بوديم

،و همين که داشتيم بر ميگشتيم
.يه مأمور ازمون مدارک خواست

،اونها از من فقط اسمم رو پرسيدن

.اما آلبرت رو با خودشون بردن

،نه، صبر کنين
.من بايد به دادگاه ميرفتم

اصلاح و تربيت چي؟

.هيچوقت نرفتم
چرا برم؟

.بعد رفتم شاگرد يه خياط شدم

.عموم راضي بود

کار اصلي شما خياطيه؟-
.نه، هيچوقت به سرانجامش نرسوندم-

چرا؟

.از خياطي خوشم نمياد

پيير فکر کرد که اين هم
.يک دليل مناسب مثل باقي دلايل است

:و پل نوشت

،اليودور» که نام رزموند در داستانش بود»

علاقه بسيار کمي به آنچه که
.کار مينامندش داشت

،جايي که آدم به طور شرافتمندانه»
«.يا به عبارتي پست، امرار معاش ميکند

«.جايي که آدم بايد نوکري اين و آن را بکند»

...جايي که آزادي به معناي»

«.کشيدن يک نصفه سيگار در توالت است

بهم گفتن انقدر خوشگل هستم
.که بتونم مهماندار باشم

مهماندار هواپيما؟

.نه، براي اون بايد زبان بلد باشي
.مهماندار جاهاي ديگه

مثلاً مهماندار يه فروشگاه بزرگ
با يه کلاه کوچيک روي سر؟

شايد، اما من دوست دارم لباسي که
.ميخوام رو بپوشم. از يونيفورم خوشم نمياد

بعد از خياطي چيکار کردين؟

.بيشتر براي عموم خونهداري ميکردم

.به اينجور کارها عادت کرده بودم

.هميشه کلي از اين کارها توي خونه بود
.مثلاً تر و خشک کردن خواهر و برادرهام

.من کارهاي ديگه هم کردم

،فروشنده بودم
.توي کارخونه ماکاروني کار کردم

.ولي هيچوقت طولاني مدت نشدن

.بقيه پاي يه شغل ثابت ميمونن

.اما من هيچوقت اينطور نبودم

.زياد نرمال نيستم

.دستکم مردم اينطور ميگن

...اليودور به تدريج پي برد که»

،صفت نرمال نه متعلق به ديگران
.بلکه متعلق به خود اوست

.فهميد که اميالش اساساً نرمال بودند

...و از اينرو، آنچه غيرنرمال است را

...بايد بيرون از خود پيدا کند

چرا که او و دنيا
«.هيچ وجه مشترکي نداشتند

.يه بار من و آلبرت با هم رفتيم ريرويرا

.اون موقع ماشين خودش رو داشت

.عموم به پليس خبر داد

من بدون اينکه بهش بگم
.رفته بودم

.فکر ميکرد از خونه فرار کردم

.به هر حال، اونها هيچوقت ما رو پيدا نکردن

!محشر بود

.کمپ ميزديم، توي ساحل ميخوابيديم

،يه روز عصر

نزديک بود يه فيلم پورن هم
!براتون ازمون بگيرن

از اون به بعد
.ديگه هيچوقت دريا رو نديدم

،عموم تعطيلاتش رو توي کوهستان ها ميگذرونه

توي يه هتل کوچيک نکبت
.پايين دره

.يه بار من رو با خودش برد

اونجا چندتا پيرزن پتياره بودن
.که بعد از شام آواز ميخوندن

.من اصلاً از اتاقم بيرون نيومدم

نزديک بود عموم زنگ بزنه به پليس
.که بيان و من رو از اتاق بيرون بيارن

شما زياد ازشون خوشتون نمياد، نه؟

از کي ها؟ پليسها؟

.برن بميرن

قبلاً هم به پستشون خورده بودين؟

.من؟ نه، هيچوقت هيچ کاري نکرده بودم

...برادرم، يه بار وقتي که

،روي مزرعه کار ميکرد
.يه کار احمقانه ازش سر زد

.پليسها اومدن خونهمون

بعد از اون هم وقتي بابام با چماق
،يه يارو رو زد

.پليسها دوباره اومدن

،و بعد از جريان عموم

.مدتها من رو تعقيب ميکردن

.تا اينکه نهايتاً ولم کردن

حالا چي؟

حالا؟

،من احساس پيري ميکنم
.خيلي بيشتر از قبل

.نميدونم آخرش کارم به کجا ميکشه

.هيچوقت توي زندگيم نگران اين مساله نبودم

.ولي مهم نيست

.بسه ديگه
.اون رو خاموش کنين

چندبار بايد بهت بگم
مردم چيزي که تو دستمالي ميکني رو ميخورن؟

يا موهات رو مرتب کن
.يا يه کلاه سرت بذار

.بفرمايين

تويي؟

.نه، منم

شما اينجا چيکار ميکنين؟
امروز سر کار نميرين؟

.موهاتون خيسه
بارون مياد؟

.نه، رفته بودم استخر

مرخصي گرفتين؟

.نه، اومدم بيرون

خودتون اومدين بيرون
يا اخراجتون کردن؟

.نه، خودم اومدم بيرون
.خسته شده بودم

پول لازم دارين؟-
.نه-

.ميخواستم شما رو ببينم

.فکر خوبيه، نه، فکر بديه

يعني فکر خوبيه اما الان
.وقت خوبي نيست

اميدوار بودم حرفهاي بامزه
.برام بزنين

الان نه. من نميخوام
.رشته افکارم گسسته شه

.عصر برگردين

.شما ديگه اصلاً آدم دلچسبي نيستين

.من حوصله هيچ جا رو ندارم

ميتونم اينجا بمونم؟
.يه کلام حرف نميزنم

.اگه دوست دارين

مساله سرمايهگذاري
...سوئيس در برزيل

.پيير را آشفته ميکرد

.دو ساعت از رسيدن رزموند ميگذشت

.بيرون هوا تاريک بود

.بيرون هوا تاريکه

.من ميمونم

.خب، بمونين

.من اينجا ميخوابم

.خب، بخوابين

.توي تخت شما ميخوابم

،ميمونم، اينجا ميخوابم
.توي اين تخت، با شما ميخوابم

،ميمونم، اينجا ميخوابم
.توي اين تخت، با تو ميخوابم

.دامنم رو درميارم

حموم کجاس؟

.طبقه پايين

.اولين در سمت چپت، نه، سمت راست

رمانت داره به انتها ميرسه؟

رمانتون داره به انتها ميرسه؟

همه اينها در مورد منه؟

.نه، در مورد برزيله

شما برزيل بودين؟

واقعاً اونجا بودين؟

کارناول ريو... توي برزيله؟

شما ديدينش؟

!نه

.ببخشيد

ميتونم تلويزيون نگاه کنم؟

.بي صدا

.باشه، بي صدا

چطوري روشن ميشه؟

.يه کليد کوچيک سمت چپش هست

.تا دو دقيقه ديگه تموم ميشه

شما آدم مهربوني هستين؟

.خيلي

.منم مهربونم

.بستگي داره با کي باشم

.گاهي وحشتناکم
.دختر تودلبرويي نيستم

.ولي رام شدنم راحته

.واقعاً باور ميکنم

.خب، ديگه تموم شد

من گرسنمه. شما چطور؟
.ميرم تاس کبابي رو که پل درست کرده گرم کنم

پل کيه؟

.دوستمه، ما با هم کار ميکنيم

.من هم يه کم ميخورم

ولي بعدش ميتونم اينجا بمونم؟
.نميخوام توي اين هوا برم بيرون

.به هرحال، منم نميذاشتم برين

پاتون موقع راه رفتن
.خورد به دستم

.متوجه شدم
چطور بود؟

.نرم

.من اومدم

خانوادهات چطورن؟-
.خوب-

واقعاً خوبن؟

.آره، البته

.وسط اين نکبت اخلاقي مطلق، عاليه

.هر کس در حد توانش

تو چطوري؟-
.خوبم-

کار کردي؟-
.يه کم-

مشکلم اين بود که خودکار لوکسم رو
.اينجا جا گذاشتم

.توي اتاق منه-
ازش استفاده کردي؟-

!بهت گفته بودم دست بهش نزن

.باهاش يه نامه امضا کردم
.نخوردمش که

.خودت برو بيارش

.يه دختر توي اتاقته

از کجا ميدوني؟

.بوي خوبي مياد

.خوابيده

شما خواب نيستين؟

.پيير گفت خوابين

.قبلش بودم

.پس صبح بخير
.ببخشيد

.خواهش ميکنم

.دختره خواب نبود

.دختره رزمونده

بهت کلک زدم، نه؟

.بالاخره ديديش
فکر نميکردي اين شکلي باشه؟

خوشگله، نه؟

.من يادم رفت خودکارم رو بردارم

دنبال يه چيزي اومده بودم
.اما يادم رفت چي بود

شما بلدين قهوه درست کنين؟

.البته

يه کم درست ميکنين؟

بله، وقتي حاضر شد
.صداتون ميکنم

.پس صداتون ميکنم

.پل آشفته بود

از سه روز پيش که
،با رزموند ملاقات کرد

.همه چيز برايش متفاوت شده بود

.تنها زمان دچار تغيير نشده بود
.ميگذشت

.بيست و سوم نوامبر بود

.تو نبايد با رزموند ميخوابيدي

چرا؟

تو دوست نداري بخوابي؟

.باعث ميشه کارمون پيچيده شه

منظورت چيه؟
.ديگه کارمون تقريباً به آخر رسيده

...ما چيزهاي زيادي از خودش

.و گذشتهاش ميدونيم
،من با عموش صحبت کردم

،با رئيس سابقش

.با همکارهاش

.به پروندهاش توي روزنامه نگاه کردم

.به پليسها سر زدم
.حالا ديگه نوبت توئه

ميدونم. من از وقتي ديدمش
.يه خط هم ننوشتم

.ميدونستم ديدنش همه چي رو عوض ميکنه

.ديگه فکرم درست کار نميکنه

.دوتا رزموند قاطي شدن
.يکيشون زياديه

و کدوم يکي زياديه؟
.مال من، نه واقعيه

.من بايد از اول شروع کنم

.بايد از واقعيه بيشتر بدونم

نوارهاي ضبط شده کجان؟

.توي حموم

ديشب وقتي داشتم ناخنهاي پام رو
.ميگرفتم، بهشون گوش دادم

.ورودي از پشت ساختمونه

در کجاس؟

چي ميخواين؟

.من بازرس کميته دفاع مدني هستم

بازرس واقعي يا جعلي؟

!پل، بيا اينجا

.يه بازرس کميته دفاع مدني اومده
!يه بازرس واقعي

.بخش دفاع معنوي

!بخش دفاع معنوي

چي رو ميخواين بازرسي کنين؟

...اومدم ببينم که

...مردم هنوز کتاب قرمزشون رو

.در مورد دفاع مدني دارن يا نه

.من مال خودم رو انداختم دور-
مطمئنين؟-

.شک ندارم

پس بايد اسمتون رو در ستون
.از عمد دور ريخته ها" وارد کنم"

.متاسفانه مجبورم اين کار رو بکنم

.اطلاعات زيادي نميده

هيچي؟

تو بهتره براي همون سرمايهگذاريهاي
.مشکوک برزيل گزارش تهيه کني

.با وجود اين، من ميبرمش

ميرم خونه و نوشتههام رو
.در آرامش بازنويسي ميکنم

!هيچوقت تمومش نميکني

الان من حس ميکنم
.هيچي از رزموند نميدونم

.خبرنگارها اطلاعاتشون رو مرور ميکنن

من در درون خودم
.به دنبال جواب ميگردم

ميشه منو برسوني خونه؟

همين الان ميخواي بري؟
دوچرخهات چي شده؟

ميدوني بيرون چقدر سرده؟

چرا ماشين نميخري؟

اينروزها دوچرخهسواري
!شده نماد روشنفکري

.من از پس هزينه ماشين بر نميام
.خودت ميدوني

!وام بگير

.بدهي بنيان اقتصاد خانگي سالمه

تازه، الان دارن ماشينهاي اوراق رو
.مجاني رد ميکنن

واقعاً؟ کجا؟-
.همين نزديکي-

چرا امشب نميموني؟

.دخترم ميخواد منو ببينه

!امان از اين بچهها
اصلاً شماها چرا بچهدار شدين؟

.قانون اول طبيعت

.تا بار هستي رو احساس کنيم

.تا آزاديمون محدود بشه

.براي همه اينها -
...آهان، که اينطور -

.بيا، ميرسونمت
.ولي اول يه قهوه بخوريم

.من دلم گرفته

.گمونم الان بزنم زير آواز

.يادت نره آدرس عموش رو بهم بدي

.آهان، آره. يادم نميره

...رفتارش توي مدرسه

.فقط شروع بزهکاريش بود

پليس رفته رفته
.شناساييش کرد

دست آخر هم که داشت
.آدمکش ميشد

گلولهي تفنگ از فاصله کم
.به کسي رحم نميکنه

.خودتون ببينين
.زخمم رو نشونتون ميدم

.نه، من نميخوام ببينمش

،شما هم مثل همکارتون هستين

.از ديدن زخم ميترسين

.ما هردو زندگي نسبتاً آرومي داريم

،در 25 نوامبر، يعني سه روز قبل

کارگران مهاجري که سطلهاي زبالهمان را خالي ميکردند
.ناگهان دست به اعتصاب زدند

اعتصاب وحشيانه تلقي شد
...زيرا نامنتظره

.و از اينرو غير قابل تحمل بود

در واقع، نظم و نظافت
...فضاهاي بيروني

.دچار تهديد شده بود

شما اون زخم معروف رو ديدين؟

!من؟ چه وحشتناک
.حالم بهم ميخوره

تا حالا اصرار کرده که بهتون نشونش بده؟

بعد از اون ماجرا
.من ديگه پيشش نرفتم

وقتي توي شونزده سالگي رفتين که
اونجا زندگي کنين، چه احساسي داشتين؟

وقتي شونزده سالم بود؟

اگه کمکم کنين به يه آگهي استخدام
.جواب بدم، همه چي رو براتون تعريف ميکنم

بهتون تمام کارهايي که
.توي شونزده سالگي کردم رو ميگم

چنان از خجالت سرخ ميشين
...که جرات نکنين بنويسينش

.و منم از اين داستانتون راحت ميشم

.من همه چي رو براي پيير گندههه تعريف کردم
.نميخوام شروع کنم از اول براي پل کوچولو بگم

.بجنب ديگه، کمکم کن

برنامه نويس. چي هست؟
.مطمئناً کار من نيست

،منشي، آشپز، دربان

...فروشنده

من هميشه با مشتريها
.تندي ميکنم

...خانه داري، مغازه داري

.دستيار مرد، دستيار زن

آخر بايد برم توي اون کارخونه مزخرف
.و سوسيس توي دستگاه بچپونم

خدايا! فکرش رو که ميکنم
.گردنم درد ميگيره

هميشه دردش رو توي گردن
.و پيشونيم احساس ميکنم

من هيچوقت به اون کارخونه گه آشغال سوسيس
.بر نميگردم

!ديگه نميرم! ديگه نميرم

.بيا. گردنم درد گرفت

من ميرم که خودمو به
.يه ساندويچ آسپرين تبديل کنم

.من درمانش رو بلدم

.اجازه بدين

من توي خونهي پيير
.با يه دختر آشنا شدم

.اسمش زوئيه

.ما با هم عشق بازي کرديم

.فکر کنم دليل اصليش اسمش بود

.سينههاي خيلي گردي داشت

از وقتي که با هم هستيم
.اين اولين بارمه

.اين گذشت زمان رو نشون ميده
.تو داري پير ميشي، پل

.کار هم کردم
.خوب نبود

،نه به خاطر زوئي
.به خاطر رزموند

زندگيِ تو در اين لحظه
.يه کم پيچيده است، عزيزم

.يه کم

.ميخوام برات يه قطعه از هاينه بخونم
.همين الان پيداش کردم

.توي سال 1828 اينو نوشته
.برات ميخونمش

:همسفرم از پشت ماشين به من گفت
.روز زيبايي در انتظار ماست

قلب من به آرامي و با احترام تکرار کرد
بله، روز زيبايي در انتظار ماست

و از شعف و اندوهي ملايم
.به تپش افتاد

.بلي، روز زيبايي خواهد بود

آفتاب آزادي دوباره زمين را
...با خوشبختياي گرم خواهد کرد

که از اشرافزادگي ستارگان
.فراتر ميرود

نسلي نو به پا خواهد خواست

که متقاعد شده است
...انتخاب آغوش بايد آزادانه باشد

و نه در تختخواب وظيفه
.و تحت نظارت مرد روحاني

،با يک زايش آزاد

افکار و احساسات آزاد نيز زاييده خواهند شد

که ما بردهزادگان
.اندک تصوري از آنها نخواهيم داشت

...آه، آنها کوچکترين درکي نخواهند داشت

از شب وحشتناک و تيرهاي
که ما مجبور بوديم در آن زندگي کنيم

و از نبردهاي مهيبي که ما در برابر
،شبحهاي زننده

جغدهاي خرفت و رياکاران مجرم
.انجام داديم

.يادت نره اون صفحه رو تايپ کني

.اين هم زيباترين رزموند دنيا

مشغولين؟

تو هميشه در حال کاري؟

با عرق پيشونيم
.يه پول بخور و نمير درميارم

.يخچالت تقريباً خاليه

.واقعاً؟ تعجب نميکنم

.پل صرفه جويي ميکنه

.فقط به من سيب زميني ميده

به بيست و هفت روش
.سيب زميني درست ميکنه

.امکان نداره

.ازش بپرس. يه گوني پُر توي آشپزخونه داره

.من ميرم يه کمش رو سرخ کنم
.ديدم توي يخچال کره بود

ساعت چهار بعدازظهر؟

.گرسنمه

.سوزان چند روزه که رفته
.هيچي تو خونه باقي نمونده

پول نداري؟

.من يه کم بهت ميدم

.مرسي

اين ادامهي همون خطه؟

،نه، اول اين خط

.بعدش اين، بعد اون يکي

.من ميرم به مادر و پسرم سر بزنم

.پل رو هم با خودت ببر

...اون بدجوري راغب آشنايي با خانوادهات

.و محيط بزرگ شدنته

چرا همه با هم نريم؟

.من با روستا ميونه خوبي ندارم

.بايد کار کنم

.روستاي ما يه هتل ساکت و کوچيک داره
.ميتوني اونجا کار کني

يه هتل ساکت و کوچيک؟

با تختهاي بزرگ روستايي؟

با پتوهاي پشمي گنده؟

!به سوي ماجراجويي

!چه سکوتي

.من فکر کنم پل ميخواد بزنه زير آواز

.نه، اشتباه کردم

شما لباس گرم آوردين؟

.دستکش من توي داشبورده

.زمستونها هواي دره سرده

،پل، به قول خودت
معلوم هست ما داريم چيکار ميکنيم؟

.با ماشين توي جاده حرکت ميکنيم

...منظورم اينه که

به نظرت اين سفر به کار ما کمک ميکنه؟

يا فقط داريم وقت تلف ميکنيم؟

.اينها خيلي مهم نيست

.چه خوبه

.من فکر ميکنم اين سفر کاملاً لازمه

.تعجب ميکنم که تو ترديد داري

تو هيچ ترديدي نداري؟

...البته که دارم

.اما فرق ميکنه

،بعد از دو ساعت

فاصلهها در روستاي کوچکمان
،کوتاه شدند

.و آنها به يک دره زيبا رسيدند

.خب، رسيديم به اين درهي نکبت

.وايسين. من باقي راه رو پياده ميرم

.ميرسونمت خونه

اگه بابام ببينه که
،با شما دوتا پخمه اومدم

.هر چي به دستش برسه ميشکنه

.توي هتل ميبينمتون

!پخمه خودتي! نيگا کن ها

.نگه دار

اين هتله کجاست؟

.اون پايينه

!خدايا، اين آشغالدوني چقدر سرده

.چه جاي پرتيه

!دهکده زيبا و ماتم زده

.من دوست دارم ببينم دختره کجا زندگي ميکنه

اگه جات بودم، صبر
.ميکردم تا باباش بره

.چه جاي قشنگيه
چي کار کنيم؟

.اول هتل پيدا کنيم
.من سردمه، گشنمه، تشنمه

.يه نوشيدني ميخوام

.کمردرد گرفتم

.بد نيست، واقعاً

ميتونم در آرامش
.مقالههام رو بنويسم

تو هم طي اين مدت
.برو يه گشتي بزن

ميتوني هرشب به من
.گزارش بدي

.باشه، بد فکري نيست

.اما مراقب پدر رزموند باش

...بايد به آرومي بهش نزديک شيم

.و احاطهاش کنيم

.مثل سرخپوستها توي فيلمهاي وسترن

چطوره لاي موهام پر بذارم؟

!اي خدا، چه سرده

،وقتي توي ريو از هواپيما پياده ميشي

اولين چيزي که ازش جا ميخوري
.رطوبته

،يه بويي مياد بين نمک دريا
...تعفن

،فلفل قرمز، خاک، درخت کرنا

...يه احساس شگفت انگيزه

.من برم بگردم

.منم ميرم سراغ برزيل
.ميبينمت

:پل در دفترچه يادداشتش نوشت

سمندر يک حيوان کوچک و زيبا
...از تيرهي سوسمارها است

پوستش سياهرنگ و داراي
.لکههاي نارنجي و زردفام است

.سمندر حيواني زهردار است
...از آتش نميترسد

و ميتواند بدون آسيبديدن
.از ميان شعلهها بگذرد

:پيير فکر کرد

چه فايدهاي دارد که بفهميم»
...ارتباطي ميان

له شدنِ بدنها
...در زير خاک

و له شدن روحها
«بر روي زمين وجود دارد؟

ميتوانيم اين ارتباط را بفهميم
...و به ديگران بگوييم

تا آنگاه نهايتاً مانند يک سنگريزه
«.در جريانِ تيرهوتار اخبار غلت بخورد

.پدر من اينجا کار ميکنه

الان هست؟

.آره، همونه که اونجاست

پس الان وقت مناسبيه که
.بريم يه سلامي به مادرت عرض کنيم

.بابام نميخورتت

...من پياز رو جدا سرخ ميکنم

.و فعلاً رب قاطيش نميکنم

.اين آقا هيچ علاقهاي به آشپزي تو نداره

.چرا دارم

.اون آشپز نيست. نويسندس

شما نويسندهاين؟

.من هميشه ميگم: تحصيلات خيلي چيز خوبيه

،مادر رزموند

که هميشه در مورد آدمها
،به درستي قضاوت ميکرد

.اين بار در اشتباه بود

.پل هرگز تحصيل نکرد

.او در پانزده سالگي مدرسه را ترک کرده بود

تو اينجا مدرسه ميرفتي؟

.آره، ولي فقط يه سال

.قبلش، توي يکي از شهرهاي کوچيک فرانسه بوديم

.ما زياد جابجا شديم

يه مدت توي يه جور مزرعه
.زندگي کرديم. اون جاست

مدرسه چطور بود؟

.اينجا خوب بود

ولي توي شهر
.فاجعه بود

.نميدونم
.ديگه خوشم نميومد

.اينجا واقعاً سرده

زمستون ها طولاني ان؟-
اينجا؟-

.دستکم شش ماه به درازا ميکشن

.بهش عادت ميکني-
.عمراً-

!غمگين به نظر مياي

پيير ميگه تو وقتي غمگيني
.ميزني زير آواز

.يه آوازي بخون
.گرم ميشي

.صدام يخ زده-
.حالا يه امتحاني بکن-

چي بخونم؟

يه زماني يه کنتس سوئدي بود

.خيلي زيبا و رنگپريده بود

...آقاي جنگلبان، آقاي جنگلبان

.کش جورابم باز شده

.خم شو و ببندش
.از چيزي نترس

...تو براي خوابيدن با يه زن

همينطوري ميري جلو
يا حقهبازي ميکني؟

!حقهبازي ميکنم

!جنده

!دهاتي خرفت

.ماجرا از اين قراره

عموئه اينجا بوده
.و رزموند اينجا

عموئه داشته اينطوري تفنگش رو
.تميز ميکرده

.گلوله خورده به ديوار پشت سرش

.من اتاق رو بررسي کردم
.يه دقيقه فکر کن

چطور با اينکه ميز اونجا بوده
رزموند ميتونسته بهش شليک کنه؟

.منظورت چيه؟ داري چرت ميگي

!چقدر رو اعصابي

.گير افتاديم

ما اينجا چيکار ميکنيم، ها؟ اينجا چه گهي ميخوريم؟
ميتوني بهم بگي؟

.هيچي، مطلقاً هيچي

.فقط داريم وقت تلف ميکنيم

!آّه، خوشبختي چقدر نزديکه

.من اومدنش رو حس ميکنم
تو چطور؟

!آّه، خوشبختي چقدر نزديکه

...آه، خوشبختي چقدر دوره

!و دوران ماقبل تاريخ چقدر درازه

.کم کم به مرگ نزديک ميشيم

...پيش از اين که سرمايهداري

،با تمام تباهيش سر به نيست بشه

و پيش از اين که نظام اداري
...با تمام جزميتش از بين بره

!کلي خون ريزي به پا ميشه

!آه، خوشبختي چقدر نزديکه

!آه، خوشبختي چقدر دوره

گم شديم؟

.نه از اونجا ميريم بيرون
.از اون جاده

از اونجا ميريم بيرون؟ -
.آره، از اونجا -

!اين مسير به سرزمين موعود ميرسه

اينطور فکر ميکني؟

.به نظر مياد مسدود باشه

.چارهاي نداريم

يا از اين مسير ميريم
،به سرزمين موعود

يا از اين يکي مسير
...ميريم به سمت بربريت

...و مستي برنامهريزي شدهاي

.که تکنوکراتها برامون آماده کردن

.با موافقت اکثريتِ خاموش

!همون که تو ميگي

!آه، خوشبختي چقدر نزديکه

!آه، خوشبختي چقدر دوره

...اکثريت خاموش

متشکل است از آدمهايي مثل
،من و شما، داراي دست و پا

،که، گاه به گاه
در جايگاههاي مخفي رأي

...که مانند توالتها از هم جدا شدهاند

.به افراد پست و رذل رأي ميدهند

صورتحساب هتل
.براي چهار روزي که مونديم

.گرون نيست

گرون نيست ولي اگه حساب
.بيپوليمون رو بکني، همين هم گرونه

چقدر از سهمت برات باقي مونده؟

اينو که پرداخت کنيم
.چيز زيادي نميمونه

چي کارش کردي؟

همه پولها رو توي دو ماه
به باد دادي؟

.يه کم خرج داشتم

تو هم بدهکار بودي؟

.نه، براي يه چيزهايي بايد پول ميدادم

.بيا حساب و کتاب کنيم -
که چي بشه؟ -

وقتي پول نداريم
.يعني پول نداريم

چقدر به رزموند دادي؟

.گمونم پونصد تا
.بايد بهش پول ميداديم

.بايد يه راهي پيدا کنيم

.صد در صد

مجبوريم به اقدامات فوري
.متوسل شيم

...بدتر اين که

من فکر ميکنم داستانمون
.به نقطه صفر رسيده

منظورت چيه؟

.بايد همه چي رو از اول شروع کنيم

.منتهي اين بار از ديد اول شخص
.اين تنها راهيه که داريم

.ما الان به خوبي رزموند رو ميشناسيم

.اين داستانمون رو مختل ميکنه

فقط اون ميتونه به کار ما
.سمت و سو بده

.من 23 سالمه

...اگه شش روز ديرتر به دنيا مياومدم

.اسمم رو ميذاشتن اليودور

.سينههاي کوچيکي دارم

.از فرم پاهام خوشم مياد

.بلوندم

از بچگي کارهام رو خودم ميکردم
.و از اين بابت خوشحالم

بيداري؟

.استل پريروز از مغازه رفته

.من با رئيسم درباره تو حرف زدم

.اگه بخواي، ميتوني از فردا شروع کني

.بدجوري دنبال فروشنده زن ميگردن

باهاش در مورد من حرف زدي؟

آره، بهت قول ميدم
.که هيچ مشکلي نيست

.خودم راه مياندازمت

،مردم از استقلال من بدشون مياد
.هميشه سعي ميکنن منو زمين بزنن

.ميگن من تنبلم

.ميگن سرکش و هيستريکم

...کفش

چرا هميشه دخترهاي خوشگلي رو
استخدام ميکني که هيچ کاري بلد نيستن؟

.ببين چطوري لباس پوشيده
!انگار اومده لب ساحل

ببين مامان، خودت ميدوني که اين روزها
.پيرزنها نميتونن چيزي بفروشن

اون به يکي از مشتريها
.گفته کفشهايي که ميخواد زشتن

.بهش بگو کارش رو درست انجام بده

.برو بهش بگو
!زود باش، راه بيفت

چه خبر؟ از کارت راضي هستي؟

.خوبه

دوست داري امروز با
ماشين آلفاي من بريم يه دوري بزنيم؟

.من موتور رو ترجيح ميدم
شما موتور ندارين؟

.نه، موتور ندارم

حيف شد. گمونم مجبور شين با
.مامانتون برين دور بزنين

!با کمال ميل

.رزموند، ما ديگه مزاحم تو نميشيم

اما براي تموم کردن اين داستان
.بايد يه چيزهايي ديگهاي رو بدونيم

تو در سن پونزده سالگي
خانوادهات رو ترک کردي. چه اتفاقي افتاد؟

اون زمان چه فکري توي سرت داشتي؟

توي پونزده سالگي؟

،توي پونزده سالگي

.من پاهاي کوچيک و خوشگلي داشتم

يه روز با دمپاييهاي شيشهايم
.رفتم به رقص باله

...اونجا پسر شاه رو ديدم

که پاهاي بزرگ فوقالعادهاي داشت؛

.شست پاش گنده بود

.قشنگتر از مال شما بود

!و کفشهاي شما کثيف و زشتن

.اين روزها، من مثل سگ چهار دست و پام
.فقط کفش ميبينم

تنها چيزي که توي خيابون ميبينم
.کفشهاي مزخرف مردمه

تنها صدايي که ميشنوم
!صداي کفششونه. وحشتناکه

!با اون جورابهاي نفرتانگيزشون

.شما دوتا خيلي بامزهاين

.شبيه لورل و هاردي هستين

.امروز کار تعطيله

چرا؟-
.چون آخر هفته است-

.چون گير کرديم

.با رزموند به بنبست خورديم

حالا چي کار کنيم؟

.روزنامه ميخونيم -
.من اگه بخونم، کهير ميزنم -

حوصلهمون سر رفته، نه؟

.طبيعيه، آخر هفته است

ميخواي آواز بخوني؟

نه، ترجيح ميدم
.با تخمهام بازي کنم

.صبر کن، يه ايده بهم دادي
.خيلي وقته که توي سرمه

به دو نفر احتياج داره
.و تو کاملاً براش مناسبي

!عجبا

!ببين چجوري آدم رو ذله ميکنن

،ملال آخر هفته کافي نبود
!حالا اين هم از ترامواي ژنو

!باورم نميشه

!بذارين آرامش داشته باشيم

!کسي جم نميخوره

!انگار که همتون بزدلين

شما فقط بلدين روزنامه بخونين؟

ايتالياييها و اسپانياييها
...براتون کافي نبودن

حالا ترکها هم اضافه شدن؟

!باورنکردنيه

.با شما هستم، آقا
.به من گوش کنين، خانم

چند روز ديگه کاکاسياهها
.ميان وسط تراموا برامون ميرقصن

.با تبل و تنبکشون

نميتونين دهنش رو ببندين؟

اگه خيلي زرنگين
.خودتون اين کارو بکنين

.تو دهنت رو ببند

.درست ميگه، ما اينجا خارجي هستيم

!دقيقاً، توي کشور خودمون خارجي هستيم

.دوازدهم دسامبر

جريان تراموا نزديک بود
...به جاهاي باريک کشيده شود

وقتي که پيير و پل براي
...مسافرها توضيح دادند

.ماجرا يک بازي بود

!عين فرشتهها

همچين داستاني براي يه فروشنده زن
.ناراحت کننده است

فقط شما و رئيس
.کليد داشتين

...اين باعث ميشه که

.به کس ديگهاي مشکوک نشيم

.ديشب شما خواب بودين
.زود هم به تختخواب رفته بودين

.قبلاً هم بهتون گفتم
.سوزان هم ميتونه تاييد کنه

خيلي وقته که اينجا کار ميکنين؟

.چند روزه

قبلش چي؟-
.توي سوژکس بودم-

چرا از سوژکس اومدين بيرون؟

.خوشم نميومد

از اينجا خوشتون مياد؟

.ميگذره

سلام. چطوري؟

ساعت چنده؟

دو و نيم. امروز کار تعطيله؟

شما چطور؟ داستانتون به آخر رسيد؟

.يه جورايي گير کرديم

خودت هم خيلي سرحال
.به نظر نمياي

.من به اون مغازه برنميگردم

چرا؟

.اومدم بيرون، همين
.اولين بارم که نيست

دعوات شد؟

.اين بار نميتونيم کمک خاصي بهت بکنيم

...چون وضعيت مالي خونه کوچيک ما

بحراني شده و داره
...از حالت ادواري

.به حالت همهگير درمياد

ميدوني معنيشون چيه؟

ادواري اينطوريه
.و همهگير اينطوري

کي خواست توضيح بدي؟

چي شده؟

.اومده بيرون، طبق معمول

:ميتونيم اسم داستانمون رو بذاريم

رزموند از اين شاخه»
«به آن شاخه ميپرد

.پليسها دوباره افتادن دنبالم

،امروز اومده بودن مغازه
.از مردم پرسوجو ميکردن

.ديشب از مغازه سرقت شده بود

طبيعتاً اول از همه
.اومدن منو بازجويي کردن

.ميدونم که به من مشکوکن
.معلوم بود

.يه کم براشون ژست کلافه گرفتم

بعد از ناهار هم برنگشتم
.و ديگه هيچوقت بر نميگردم

تو توي سرقت هيچ نقشي نداشتي؟

.البته که نه

قفل رو شکستن؟

.مساله همين جاست
.يه نفر کليد داشته

ديشب کليدم رو گذاشتم توي جيب پالتوم
.و صبح هم دقيقاً همونجا پيداش کردم

!من که توي خواب راه نميرم

روژه چي؟-
به اون چه ربطي داره؟-

.ميتونسته کليد رو برداره

!کسي دست به کليد نزده

.روژه ديشب خونه ما نبود
.يه هفته است که نديدمش

چه نسبتي باهات داره؟

.ازش خوشم مياد
.يکيه مثل تو

چي کار ميشه کرد؟

.رزموند، تو به عموت شليک کردي

.آره، کار خودم بود

،از قصد نبود

.يه دفعه اتفاق افتاد

مدتي ميشد که از اون پير خرفت
.خسته شده بودم

.هميشه کارهاي بيفايده برام پيدا ميکرد
.مثل کارهاي توي ارتش

.مدام برام موعضه ميکرد

از اون به بعد، هميشه ميترسم
.از کوره در برم

...ديگه نميدونم چي کار کنم

.بهتره بري

،ميتوني بري پاريس
.پيش دوستهاي من بموني

چرا اون بايد بره پاريس؟

.اين تويي که بايد بري پاريس

فکر احمقانهايه. فقط باعث ميشه
.شک پليس به يقين تبديل شه

،زياد طول نميکشه
.فقط کافيه رزموند يه سرنخ از روژه پيدا کنه

.اون بايد برگرده سر کار-
.من بر نميگردم-

.فقط چند روز

.انقدر که شکشون برطرف شه

!نميتونم

.فقط چند روز

.فردا صبح ميام دنبالت

آمادهاي؟

راجع به ديروز بعدازظهر
چي بهشون بگم؟

...نميدونم

.بگو بازجويي عصبانيت کرد

مياي بريم؟

.من نميخوام برم اونجا

.من اونجا نميرم

.بيا

چرا اينطوري به من نيگا ميکني؟

.نگاهت ميکنم چون جالبه

چي جالبه؟

من براي يک ماه
.با همزاد تو زندگي کردم

،هر وقت ميرفتم توي اتاقم
.گمون ميکردم اونجا باشي

من شخصيت تو رو با اين فرض به وجود آوردم
.که به عموت شليک کردي

.الان تو رو جلوي خودم ميبينم
.برام جالبه

از کجا ميدونستي که من ماشه رو کشيدم؟

.يه جور قمار بود

ممکن بود براي يه مدت طولاني
.به زندان برم

چه مدت؟ -
.نميدونم -

،من تصور متفاوتي ازت داشتم
.يه کم چاقتر، روستاييتر

چقدر چاق؟ مثل خوک؟

.نه، دوستداشتني، قوي، زيبا

همچين دخترهايي دوست داري؟
زنت اين شکليه؟

.نه، اون خيلي باريکه

.تو خيلي بامزه بودي
.ميدونستي که چي ميخواي

تو خودت چي ميخواي؟

از زندگي؟

.نه، از من

خودت چي ميخواي؟

...من؟ نميدونم

.واقعاً

.ولي ميدوني

.ميخوام مردم دست از سرم بردارن

.راحت نيست

.هيچ کس منو همونطور که هستم نميخواد

هيچ کس؟ من هيچ کس نيستم؟
پيير چي؟ سوزان چي؟

.تو توي داستان من سه تا دوستپسر داشتي

در آن واحد؟ -
.نه، يکي پس از ديگري-

.يکيشون رو ترجيح ميدادي

چه شکلي بود؟

.عضلاني بود

.اين شکلي

.مثل يکي از کارگرهاي ساختموني که ميشناسم

خوشقيافه بود؟-
.محشر-

.دستهاي بزرگي داشت

.جداي از اينها، خيلي باهوش بود

بهت نشون ميداد که فرق بين

.شيشه شکستن و شيشه شکستن چيه

بهت ياد ميداد که چطور
...دوست رو از دشمن تشخيص بدي

.و شيشهها رو روي سر خودت نشکني

برات توضيح ميداد که چرا
.دشمنهات باهات دشمنان

من ميفهميدم؟

.آره، منظور کليش رو ميگرفتي

تو چرا داستان مينويسي؟

.کارم اينه

...توي داستانت

ميدونن که حقيقتِ شليک تفنگ چي بود؟

کي ها؟ -
.پليسها -

.نه، شليک کاملاً طبيعي بود

اين که اسلحه اونجا بود
.و افتاد لاي دستت، تقصير تو نبود

.بالاخره بايد يه روزي به کار ميومد

...بهتر بود گلوله ميخورد به اينجا

.تا اينجا

توضيح دادي که چرا
دختر چاقت شليک کرد؟

چرا؟

اون هيچ وقت نميتونست
.خود واقعيش باشه

.اما صرف عمل مهم نبود

مهم چيزي بود که
.اون جرقه اوليه رو زد

به بسياري از مردم
...به طور سيستماتيک اجازه داده نميشه

.که خودشون باشن

.دوباره داستانش رو برام تعريف کن -
.ديرت ميشه -

دشمناش کيها بودن؟ -
.همون دشمنهاي تو -

دشمنهاي من کيها هستن؟

.فکر کن

،مشخصاً سرکارگر کارخونه

،رئيس کفشفروشي، مادرش

،پليسهاي عَموم

.پليسهاي کفش فروشي

،رئيس دادگاه، رئيس سوسيسسازي

!رئيس کفشفروشي، رئيس پليسها

.ميام مغازه بهت سر ميزنم

.سلام خانم

.من ميخوام يه جفت کفش بخرم

.از اين طرف

چجور کفشي توي ذهنتونه؟

يه کفش ميخوام که
.پام رو بذارم توش

،که باهاش راه برم

.کفش ساده

فکر کنم جنس مناسب رو
.براتون داشته باشم

چطور بود؟

.به خير گذشت

رئيست اون ياروئه؟

ميخواي صورتش رو بيارم پايين؟

با خودتون پول آوردين؟

.بله، بيست فرانک

!خب، پولدار هم که هستين

.برم ببينم با اين قيمت چي داريم
سايز پاتون چنده؟

.اين مدلي

.گرم و نرم
.زيادي گرمه

.اينها خوب نيستن
.اينها هم نه

.اينها به کار ميان

.اين يه کم بزرگه

.اين بهتره

...اينها هم همينطور
.اين لنگهي چپه

.اينم لنگه راست

.اين قشنگه

.اما يه کم زيادي تنگه

.چه نرمه

.راحته

!مثل يه دستکش برازنده

اينطور فکر ميکنين؟

!شيکه

اگه انقدر شيکه
.پس همينو بر ميدارم

مطمئني مشکلي نيست؟ -
.آره، نگران نباش -

.ممنون، دخترخانم

.خداحافظ، دخترخانم

خداحافظ، دخترخانم؟

اين دومين نفر بود که
...توي اين هفته کفش تنيس خريد

!توي ماه دسامبر

اين نوشتهها به کار نميان؟

نه، نميشه از همچين چيزهايي
.متن جديد درآورد

خب پس ماجراي رزموند زيبا رو
.فراموش ميکنيم

.آره

،اين تصميم من نيست

اين حقايق ان که
.تصميم ميگيرن

.رزموند ما رو گرفتار کرد

!گندش بزنن

پول تلويزيون چي ميشه؟

،يه بدهي ديگه بارآورديم. به هر حال
.تو نميخواستي روش کار کني

.اوايل ميخواستم

.من تو رو درگير اين بازي کردم
.مسئوليتش با خودمه

.براي آينده درس ميگيرم

.برو درو باز کن

.اين آقا براي بازرسي خونه اومده-
دوباره؟-

.از دفاع معنوي قبلاً اومده بودن

.من نمايندهي صاحبخونهتون هستم

اومدم تا قيمت اثاثيهتون رو
.تخمين بزنم

هان؟ چرا؟

شما اجارهنامهاي رو امضا کردين
.که مطمئناً نخوندينش

توش نوشته شده که
...دارائيهاي شما بايد

.برابر با هجده ماه پول اجاره باشه

.در مورد شما ميشه دقيقاً 6300 فرانک

يعني که چي؟

...پرداختن نکردن اجاره

.باعث مصادره اموالتون ميشه

...جا داره بگم که کرايه شما

.چهار ماه به تعويق افتاده

چهار ماه؟ -
.بله -

شما رئيس هستين؟ -
ببخشيد؟ -

شما صاحب ملک هستين؟

.نه، من منشي ايشونم

خب، اين زمين چقدر ميارزه؟

.نميدونم. کارتون رو انجام بدين
.ارزيابي کنين، تخمين بزنين

.ولي شغل مسخرهاي دارين

منظورتون چيه؟

شما رئيس نيستين اما بايد
.اداي رئيس رو در بيارين

.من نماينده قانونيش هستم

روزي که مالکيت غير خصوصي بشه
شما چي کار ميکنين؟

.چنين روزي خيلي دوره

گمون نکنم توي کشور ما
.همچين روزي برسه

اگه برسه هم راههايي
.براي دور زدنش هست

فقط لازمه تخيلتون رو
.به کار بگيرين

من يکي رو ميشناسم که
...موفق شد يه روش جديد

.براي ريختن سس مايونز اختراع کنه

...قبلاً، قوطيهاي معمولي بودن

.و مايونز فرتي ميريخت بيرون

.اون يه ايده درخشان به ذهنش رسيد

اين که حاشيه سوراخ قوطي رو
...شياردار بکنه

تا مايونز پيچ بخوره
.و بياد بيرون

اگه روي تخممرغ پختهي تکهتکه شده
.بريزينش خيلي قشنگ ميشه

اون يه ثروت عظيمي بدست آورد
.و الان براي خودش رئيس شده

...در آپارتمان، ارزش اثاثيه و مبلمان

.تنها 750 فرانک برآورد شد

.و اين هم يک برآورد دست و دلبازانه بود

.بازرس يادداشت برداشت و رفت

!بدبختي گرفتار شديم

.من يه تصميمي گرفتم

.ميرم به پاريس

از اين شهر مزخرف
.و روزنامههاش خسته شدم

...چه اينجا و چه اونجا
.پاريس غيرقابل تحمله

.آه، اين مشکل اونهاست

.دستکم اونجا توي کشور خودم نيستم

روزنامه پاريس بهت پول ميده؟

.يه کم

.ميتونم سر کنم
.يه جاي خواب پيدا ميکنم

.بدهي هم بالا ميارم

.توي فرانسه، ارزش پول خيلي زود پايين مياد

.روال دادگاه هم کندتره

.ماشينم رو ميفروشم

.آپارتمان هم ميرسه به کاترين
...بنابراين اگه به اتاق احتياج داشتي

من شماره تلفنم رو بهتون بدم يا
شما شمارهتون رو به من ميدين؟

چه مرگته؟ زده به سرت؟

.چه قشنگه

.پاهاي خوبي دارين

چتون شده؟ ديوونه شدين؟

!آقا، فروشندهتون ديوونه است
!داره با من لاس ميزنه

چي شده؟

.تقصير منه. نميدونم يه دفعه چم شد

.متأسفم. ميبخشيد

.نميدونم. معذرت ميخوام
.الان يه فروشنده ديگه رو صدا ميکنم

!تا حالا همچين چيزي نديده بودم

براي کريسمس به پول نياز داري؟

کريسمس کيه؟

.پنج روز ديگه

!غم وصفناپذير

چند روز تعطيليم؟ -
.سه روز -

!چه وقتي هدر ميره
!عيسي و مريم

.اين ناراحته. الان ميزنه زير آواز

زوده. من هيچوقت قبل از
.ساعت ده آواز نميخونم

اين روزها چيزي نوشتي؟

داستان يه دختر که سعي کرده
.عموش رو بکشه

جديه؟ يا سکسي مکسيه؟

.اصلاً

چي کار ميکنين؟

!رزموند

بله، آقا؟

.بيا اينجا

.يه لحظه هم اينجا واينستا

!برو بيرون -
!چشم آقا -

!پاک زده به سرت -
.بله، خانم -

!جنده کوچولو -
.بله، خانم -

!بزن به چاک -
.بله، آقا -

!باورنکردنيه

.خداحافظ دختر خانم
.خداحافظ آقا. بسيار بسيار متشکرم

.بيستم ماه دسامبر بود

تعطيلات عيد به طور تهديدآميزي
.نزديک ميشد

...جمعيت بر حسب قانون تجارت

.به سمت مغازهها هجوم ميبرد

در اين موقع از سال، گرايش به
.سمت اسکيزوفرني آشکار بود

...پديدهاي که بيشتر و بيشتر

.بدنه اجتماع را دربر ميگرفت

...برف هنوز نباريده بود

،و براي اين موقع از سال
.اين موضوع کاملاً طبيعي بود